دانلود و خرید کتاب دیگری فلوریان زلر ترجمه پگاه مرادی
تصویر جلد کتاب دیگری

کتاب دیگری

نویسنده:فلوریان زلر
انتشارات:نشر خاموش
امتیاز:
۳.۲از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دیگری

«دیگری» نمایشنامه‌ای از فلوریان زلر، رمان‌نویس و نمایشنامه‌نویس موفق فرانسوی است. او کار رمان نویسی‌اش را در بیست‌ودو سالگی آغاز کرد و با رمان «برف مصنوعی» برنده جایزه ادبی اشت شد. به نوشتهٔ مجلهٔ اکسپرس، فلوریان زلر در کنار یاسمینا رضا، بهترین نمایشنامه‌نویسان فرانسوی هستند و بنا به مجلهٔ گاردین، فلوریان زلر، بهترین نویسندهٔ تئاتر نسل امروز است. دغدغه زلر روابط انسانی و چالش‌های بین انسان‌ها است، به عبارتی او به مسایل بزرگ زندگی علاقه‌مند است. مفاهیمی مثل دروغ، خیانت، هستی، روابط والد و فرزندی و....

نمایشنامهٔ «دیگری» که زلر آن را در سال ۲۰۰۴ منتشر کرد، با استقبال چشمگیری مخاطبان و منتقدان روبه‌رو شد. این نمایشنامه در سال ۲۰۰۷ در استودیو شانزه‌لیزه و در سال ۲۰۱۵ در پش-مونپارناس به روی صحنه رفت.

این اثر سه شخصیت دارد؛ زن، مرد و دیگری. موضوع آن هم از دست دادن عشق و رو به سردی رفتن رابطه زناشویی پس از ازدواج است. زن و مردی جوان به خاطر این که روابطشان سرد نشود قوانینی برای زندگی مشترکشان می‌گذارند اما غافل از این که همین قوانین آغاز سردی‌ پایدار در رابطه است:

«مرد: تو این خونه، عشق از بین نخواهد رفت.

زن: از کجا ان‌قدر مطمئنی؟

مرد: فقط باید قانونش رو پیدا کرد، همین.

زن: قانون؟

مرد: آره، قانون برای این‌که عشق از بین نره، برای این‌که به اجبار زندگی دونفره از بین نره. با وضع قوانین روشن و واضح برای تعیین حد و مرز دوطرفه. آره، قانونش رو که پیدا کنی همه چیز خوب پیش می‌ره.

زن: چه قوانینی؟

مرد: اول این‌که، ما توی یه اتاق نمی‌خوابیم، چون اونایی که با هم می‌خوابن هم‌دیگه رو توی خواب ترک می‌کنن، و اونایی که هم‌دیگه رو ترک می‌کنن، لیاقت هم‌دیگه رو ندارن.

زن: هیچ‌وقت با هم نخوابیم؟

مرد: نه، وگرنه یه روز که سرما خوردی توی خواب خُرخُر می‌کنی، ممکنه دیگه! بعد من توی یه شب رازآلود شروع می‌کنم به متنفر شدن از تو، آره، یه روز تو خرخر می‌کنی، یه روز من خرخر می‌کنم، بعد تازه من به ذات واقعی تو پی می‌برم، تو به ذات واقعی من، ذات خوکی‌مون...

زن: تو توی سالن می‌خوابی، و تخت رو هم می‌گذاریم فقط واسه وقتی که بخوایم با هم‌دیگه عشق‌بازی کنیم.

مرد: دوم این‌که، هرگز روبه‌روی هم غذا نمی‌خوریم، چون هر دو نفری که با هم غذا بخورن، بی‌شک از هم متنفر می‌شن، اونا توی سکوت غذا می‌خورن و توی سکوت صدای اعضای بدن هم‌دیگه رو می‌شنون، صدای دهنشون، شکمشون... بعد دوباره به ذات واقعی هم‌دیگه پی می‌بریم، ذات خوکی‌مون.

زن: ما هرگز با هم غذا نمی‌خوریم، برای این‌که هیچ‌وقت شبیه اونایی که تو سکوت غذا می‌خورن نشیم.

مرد: سوم این‌که، هرگز دوستامونو هم‌زمان با هم نمی‌بینیم...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
مرد: دوم این‌که، هرگز روبه‌روی هم غذا نمی‌خوریم، چون هر دو نفری که با هم غذا بخورن، بی‌شک از هم متنفر می‌شن، اونا توی سکوت غذا می‌خورن و توی سکوت صدای اعضای بدن هم‌دیگه رو می‌شنون، صدای دهنشون، شکمشون... بعد دوباره به ذات واقعی هم‌دیگه پی می‌بریم، ذات خوکی‌مون. زن: ما هرگز با هم غذا نمی‌خوریم، برای این‌که هیچ‌وقت شبیه اونایی که تو سکوت غذا می‌خورن نشیم.
نازنین بنایی
اون‌قدر دوست داری که دوستت داشته باشم فکر می‌کنی دوستم داری. همش همین.
AmirHossein
مرد: سوم این‌که، هرگز دوستامونو هم‌زمان با هم نمی‌بینیم. زن: دوستامونم هرگز؟ مرد: هرگز، این‌طوری بگم، ما هیچ رابطهٔ مشترکی با هم نخواهیم داشت، تو هیچ‌وقت دوستای منو نمی‌بینی و منم دوستای تو رو، در غیر این صورت تو می‌شی دوست من، بعد دیگه ما هم‌دیگه رو مثل دوتا دوست، دوست خواهیم داشت. زن: ما هیچ‌وقت دوست مشترکی نخواهیم داشت...
نازنین بنایی
دیگری: چرا به تو گفتم فاحشه؟ زن: چون دوستم داری. دیگری: نه، ازت متنفرم. زن: فرقی نمی‌کنه.
AmirHossein
زن: کی هم‌دیگه رو دوباره ببینیم؟ دیگری: بعداً. زن: من می‌خوام که الان باشه. دیگری: منم همین‌طور.
|ݐ.الف
زن: به‌خاطر اونه؟ هان؟ به‌خاطر اونه؟ دیگری: به هر صورت اون بهترین دوست منه. زن: کاری از دست‌مون برنمیاد... همینه دیگه... هردومون می‌دونستیم با اومدنش همه چی تمومه... نه؟ دیگری: نمی‌دونم. زن: چی رو نمی‌دونی؟ دیگری: که حالا باید چی‌کار کرد. حس کسی رو دارم که تو دل کویر گیر افتاده. زن: نمی‌خوای منو متهم کنی که؟ هرچی شده باید می‌شده. همین. در هر صورت، می‌دونی که خیلی وقته بین من و اون دیگه... دیگری: چی می‌خوای بگی؟ زن: می‌خوام بگم حتی اگه تو نبودی هم... دیگری: آره، ولی آخه من یه کم... زن: نه دیگه... هیچ‌کس مسئول هیچی نیست. (سکوت) کی دوباره ببینمت؟ دیگری: نمی‌دونم. اول باید به اون بگی.
محمدرضا
خب این گرگوار کیه؟ زن: گرگوار ژوفر، قبلاً در موردش باهات حرف زدم... دوست بچگیام... مرد: آه، بسیار خب! و منم مجبورم تمام روز رو پای تلویزیون بشینم. زن: چی می‌خوای؟ من حق ندارم از خونه برم بیرون؟ آره؟ نمی‌تونی یه شب رو بدون من بگذرونی؟ من هنوزم آزادم! می‌خوام اینو بدونی! مرد: آره، فقط با خودم می‌گم اونا چه شانسی دارن! دوستای بچگیات، نیم ساعته داری آرایش می‌کنی که بری بیرون، موهاتو درست می‌کنی... تو یه ساعت همه چیز رو می‌کوبی... دل آدمو می‌شکنی... زن: بس کن لطفاً، چی می‌خوای؟ که بمونم خونه؟ که دیگه هیچ‌کس رو نبینم؟ من حق زندگی دارم، مگه نه؟ مرد: خیلی جالبه که اسم یه شب بدون من گذروندن رو می‌ذاری زندگی کردن.
محمدرضا

حجم

۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۹,۹۰۰
تومان