کتاب گاه ناچیزیِ مرگ
معرفی کتاب گاه ناچیزیِ مرگ
کتاب گاه ناچیزیِ مرگ نوشتهٔ محمدحسن علوان و ترجمهٔ امیرحسین الهیاری است و انتشارات مولی آن را منتشر کرده است. این کتابْ زندگی محیالدین ابن عربی، عارف بزرگ است.
درباره کتاب گاه ناچیزیِ مرگ
گاهِ ناچیزیِ مرگ رمانی تاریخی نوشتهٔ محمدحسن علوان، نویسندهٔ اهل عربستان و برندهٔ بوکر عربی ۲۰۱۷ است.
ابوبکر، محمدبن علی، معروف به ابنِ عربی و مشهور به محییالدین، شیخِ اکبر و ابنِ افلاطون، یکی از عارفان نامی جهان اسلام است. او یکی از پرحاشیهترین و جنجالبرانگیزترین صوفیان در تاریخ عرفان و تصوف است و هر دو دسته شیعه و سنی سعی کردهاند او را به خود منتسب کنند. او نظرات جالبی دربارهٔ عشق، زن و عالم خیال دارد و عشقمحوریاش چه در گفتار و چه در کردار، او را از همهٔ صوفیان عالم متمایز کرده است.
محمدحسن علوان رماننویس جوان عرب، رمان زندگی ابن عربی را در سال ۲۰۱۷ در تورنتوی کانادا نوشت و همان سال هم بهخاطرش برندهٔ بوکر شد. این کتاب نهتنها یک بیوگرافی کامل بلکه روایتی جذاب و دلربا با زبانی روان و شیرین و داستانی کامل و کمنقص است.
کتاب چندین سِفر دارد و ما را یاد کتابهای مقدس میاندازد. در این اثر با دو روایت اصلی روبهرو هستیم. یکی روایت محیالدین عربی از زبان خودش و دیگی روایت دست به دستشدن زندگینامهٔ او یا چهبسا میراث معنوی او که در طی قرون و مراحلی دشوار، از این شهر به آن شهر، از این صوفی به آن خادم و یا سلطان؛ و در نهایت به دست زنی در دوران معاصر میرسد. زنی پنجاهساله که دارد رسالهٔ دکتری خود را دربارهٔ ابن عربی، در رشتهٔ فلسفه مینویسد. زنی که با استادش ازدواج کرده و مسلمان شده و از قضا هیچگاه هم عاشق نشده است.
این رمان تاریخیِ جذاب و لطیف که عشق به خداوند و کائنات در آن موج میزند، شما را به سفری سحرانگیز میبرد که کم از افسانههای هزارویکشب نیست. اگر شروع به خواندن کتاب محمدحسن علوان کنید، در کنار شناخت عارفی بزرگ، دنیایی را تجربه میکنید که پر از دریچههای نو به سوی مفاهیمی مثل عشق، معنویت، پروردگار و زندگی است. در قسمتی از کتاب، شمس تبریزی نیز حضور دارد که خواندنش برای خوانندگان فارسیزبان لذتی دیگر دارد.
خواندن کتاب گاه ناچیزیِ مرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای تاریخی و رمانهایی با موضوع زندگی عارفان پیشنهاد میکنیم.
درباره محمدحسن علوان
محمد حسن عَلوان (۲۷ اوت ۱۹۷۹) رماننویس عربستانی است. در ریاض زاده شد و در دانشگاه ملک سعود در رشتهٔ سامانه اطلاعاتی مدیریتی تحصیل کرد. سپس در دانشگاه پورتلند در رشتهٔ امبیای ادامه داد، از دانشگاه کارلتون دکترای خود را در سال ۲۰۱۶ گرفت. در سال ۲۰۱۳، برای رمان «سمور»، نامزد جایزهٔ بوکر عربی شد. او در سال ۲۰۱۷ توانست با رمان موت صغیر یا گاهی ناچیزی مرگ جایزهٔ بوکر عربی را تصاحب کند. این کتاب از آثار موفق وی محسوب میشود که رمانی زندگینامهای دربارهٔ محییالدین ابن عربی عارف بزرگ مسلمان است.
زندگینامه و معرفی کتابهای محمدحسن علوان را در صفحه این نویسنده در طاقچه بخوانید.
بخشی از کتاب گاه ناچیزیِ مرگ
«این بنای خشت و گِلی خانهٔ من است. با گنبدِ کوتاهش، چیزی چون دُمَل، برآمده از سینهٔ بیابان. دورافتاده و تنگ. وقتی به قِیلوله دراز میکشم باید خودم را کج کنم از بس این خانه تنگ است و وقتی میایستم دودِ آتش که زیر گُنبد کوتاهش جمع میشود خفهام میکند. چه خانهای است این؟! و وقتی بیرون میروم آسمان در چشمِ من گویی هزار قطعهٔ در حالِ سقوط است که عمود بر زمین میافتد. چه جهانی است این؟!
قلّهٔ کوه، عظمتی دارد که هرچه در دامنه است تحقیر میکند و نمیگذارد چیزی جز او به چشم آید. قلّه، اولین و آخرین چیزی است که اینجا میبینی. همهچیز ساکن است و بیحرکت، حقیر است و بیتأثیر. بنای خشت و گِلی ... خانهٔ من ... بیخِ دیوارهایش را باد مُضرّس کرده و درزی گشوده که در زمستان از آن باد میآید و در فصلهای پُرباران، آب و در شبهای بهاری، حشرات. بَسا که درب را باز گذاشتهام و ابری گمکرده راه، به خانه وارد شده و بَسا که باد به شدت وزیدن گرفته و یکی دو خِشت از خانه را بُرده است. پس از توفان، پیش آمده که تمام روز را پی آن دو خِشت گشته و نیافتهام. و بسیار اتفاق افتاده که بُزی سرگردان بر دربِ این خانه بعبع کند و یا پرندهای کوچک بر گنبد دُمَلی آن بنشیند و تمام! بیش از این، دیگر اتّفاقی برای افتادن نیست. مابقی هرچه هست پریشانی و سرگشتگی دلِ من است و صدای قلبِ بیقرارم. اوّل روزی که به این خانه آمدم احوال چنین بود. باروبنه هرچه داشتم تا پیش از ظهر جابهجا کردم. آن بالشِ زمختِ پشمین هنوز همان جاست، آن کنج. یک تشت برای وضو و شانهای در آن غوطهور. ورقپارههایم و چراغ و لیقهام و دواتی که از سرمای زمستان یخ زده است همه آنجایند، لبِ طاقچه. پشت درب، خمرهای دارم که خزانهٔ آردِ من است و کوزهٔ سفالیام چون همیشه به آن تکیه داده. روی خمره، کیسهای نمک و زنبیلکی خُرما و انجیر خشک. برای خلوتگزیدِگان، این همه وسیله، زیادی است! تشریفات است! حس میکنم اسراف کردهام.
شبها که برای تماشای درخشش انوارِ الهی برمیخیزم، این بالشِ زمختِ پشمین در سرم وسوسهٔ خواب میانگیزد و چون برای شنیدنِ نجوای اسرارِ قدسی خاموش میمانم، شکمِ گرسنه به صدا میآید و طلسمِ خاموشی را درهم میشکند؛ و چون چراغی روشن میکنم و ورقپارهها را بیرون میآورم و قلم در دوات میزنم به جای ادامه دادنِ آنچه شبِ گذشته نوشته و تمام کردهام، از غیژاغیژِ قلم، پنجرهای باز میشود مُشرِف به خانههای اندُلُس، کوچههای فاس، زاویههای تونس، خانقاههای قاهره، حجرههای مکه، دکانهای بغداد، امواجِ دمشق و دریاچههای قونیه ...
***
هفت روزه شدم. پدر آنچنان سرگرمِ امورِ دربار بود که مجالی نیافت برایم عقیقهای فراهم کند. به چهارده روزگی رسیدم. باز هم نشد. فقط وقتی بیستویک روزه بودم فرصت کرده بود قوچی از آغلِ قصر بستاند و به قصّاب دهد، سپس گوشتش را به خانه بیاورد و به مادرم بسپارد. مادر، گوشت را گرفت و شوربایی ساخت و مردم را دعوت کرد. خلق به خوردنِ ولیمه آمدند؛ همنشینانِ پدرم در دربار، عمویم عبداللّه و پسران کوچکش و نیز تنی چند از نیازمندانِ محلّه. اما قاضی ابنِ عرجون و خطیبِ مسجد جامع کبیر ابنِ فتح تنها از سبزیجات و میوهها خوردند و به گوشت دست نزدند. از میانِ فقرا رِندی آن دو را دست انداخته بود و میپرسید: ـ چه شده حضرات؟ چرا گوشت نمیخورید؟! هیچیک پاسخی ندادند.
مرد هم چندکی لیچار گفت و بعد رها کرد. همینکه پدرم برای آوردنِ مابقی غذا به مطبخ رفت و عمویم نیز به شستنِ دستها برخاست ابن فتح آهسته پاسخ داد: ـ این قوچ بیشک از آغلِ پادشاه است! ـ خب که چه؟! ـ آیا نمیدانی که در آغُلِ او خوک هم نگه میدارند؟! پس از آن، قاضی و خطیب برخاستند و بیآنکه سیر شده باشند سمتِ حوض رفتند تا دست بشویند. هردو پرهیزکار و نیک بودند و البته سخت بُزدل! و هرگز جرأت نداشتند به فسادی که مُرسیه را فرا گرفته بود اعتراض کنند. احوالِ شهرِ مُرسیه بدتر از بَد شده بود. ابنِ مردنیش از فاصلهٔ میانِ فروپاشی دولتِ مرابطین و ایجادِ دولتِ مُوحّدین استفاده و در این شهر اعلام استقلال کرده و خود را پادشاه خوانده بود. و این دو پرهیزکارِ بُزدل، در طولِ این سالیان، به واسطهٔ سکوت و ترس و اطاعت، مقامِ خود را حفظ کرده بودند.»
حجم
۴۹۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
حجم
۴۹۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب، کتابِ خوشخوان و نسبتا روانی ست و ظاهرادرباره جناب ابن عربی اما مطمئن نیستم این ابن عربی ای که این کتاب معرفی می کنه، چقدر با حقیقت ایشون تطبیق می کنه و اینکه آیا این چیزی که نویسنده تصویر می کنه (یک
بالاخره خوندمش! اول از همه باید گفت جایزه بوکر نوش جون نویسنده ! این کتاب قبل از اینکه زندگی نامه خوبی باشه یه رمان خوبه،نویسنده از عهده جذاب کردن زندگی نامه به خوبی براومده. متن الکترونیک خیلی جاها به هم ریختگی داره کاش
گاه ناچیز مرگ روایتی به غایت زیبا از زندگی صوفیانه محی الدین ابن عربی هست روایتی عاشقانه عارفانه محور .. از عشق به منبع هستی ذات الهی..اینکه هرچه پیش میاد خودتو واگذار کنی به قدرت الهی..بخونی ..سیرو فی الارض(در زمین بگردی)
سلام طاقچه یه کم ارزون تر لطفا این چه وضعشه
این ترجمه نسبت به ترجمه آقای مهاجرانی خیلی بهتر هست مثلا در ترجمه آقای الهیاری امده شعله دولت مرابطین اما اقای مهاجرانی پتیله حکومت مرابطین آورده است. این ترجمه بسیار قَلَّ و دَلَّ هست. بسیار تخصصی. اینکه مترجم خودش تخصص
زندگی عرفا برای انگیزه ی حرکت یافتن ، گزینه ی خیلی خوبیه. حرکت و بیداری ایجاد میکنه. فقط باید بعدش انگیزه رو نگهش داری... کاش قیمت اش رو برای این ایام خونه نشینی کرونا پایین بیارید.
خییلی خوب بود البته بعضی جاهای کتاب حرف هایی زده بود که از کسی که درباره ابن عربی مطالعه داشت پرسیدم گفت اینا دروغ و امکان نداره حالا دیگه نمیدونم
به همه ی دلدادگان تصوف و شیخ اکبر توصیه می کنم که این کتاب رو حتما مطالعه کنند،دستمریزاد به نویسنده و مترجم که هر کدوم به نوعی حق مطلب رو ادا کردن،لذت بردم واقعا
تخفیف لطفا برای ایام خانه نشینی کرونا
عالی بود