دانلود و خرید کتاب گرگ مغول اُمریک . ترجمه ناهید فروغان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب گرگ مغول

این کتاب روایتی است داستانی از زندگی چنگیزخان مغول. شانزده‌ ساله‌ بودم‌، تنم‌ کامل‌ بود و میل‌ مهیب‌ ویرانگری‌ در من‌ زبانه‌ می‌کشید... بوئورچو، نزدیک‌ترین‌ دوست‌ تموچین‌، در آستانه خواب‌ ابدی‌ گذشته‌ها را مرور می‌کند: ـ آماده‌ای‌؟ رنجیدم‌. ـ عجب‌ پرسشی‌، من‌ مغولم‌. و اکنون‌ ترک‌ اسب‌ آن‌ که‌ زندگی‌اش‌ سراسر وقف‌ عطشناک‌ترین‌ مرد روزگار بوده‌، آماده‌ است‌ تا مخاطب‌ بر آن‌ بنشیند و از پنهانی‌ترین‌ رازهای‌ این‌ قوم‌ مرموز باخبر شود. بوئورچو با چنگیزخان‌ پیمانی‌ ابدی‌ بسته‌ است‌، جنگ‌ها و دشواری‌ها را پس‌ پشت‌ نهاده‌ و چون‌ برادری‌ همیشه‌ همراهش‌ بوده‌ است‌، با این‌ همه‌ او نیز چرخ‌ دروغ‌ را پیش‌ روی‌ خود می‌یابد، چرخی‌ که‌ استخوان‌های‌ متهم‌ را آرام‌ آرام‌ خرد می‌کند و... و این‌ها به‌ خاطر یک‌ زن‌ است‌، زنی‌ که‌ گرگ‌ مغول‌ تشنه اوست‌. در بخش ابتدایی این کتاب آمده است:«نامم بوئورچو است استخوا‌ن‌هایم فرتوت شده‌اند واپسین جرقه‌های زندگی در من شعله می‌کشد بر پاهای فرسوده‌ام به کندی می‌چرخم و از نگریستن به این دریای علف که در باد می‌رقصد و در هم می‌پیچد از نگریستن به مغولستان سیراب می‌شوم گرداگردم باد بر سنگ‌ها سیلی می‌زند و درختان را خم می‌کند همه چیز همان طوری است که باید باشد دیگر می توانم بیارامم» راوی این رمان اول شخص است که زندگی چنگیزخان را از زبان خودش روایت می‌کند؛ او در ابتدای داستان، تنها نوزادی است که با انگشتان کوچکش از پستان مادیان - و نه مادرش - شیر می‌مکد و در پایان به گفته نویسنده «وقتی همه چیز منظم است آدمی به سرعت می‌میرد و بعد زمان به دلخواهش جریان می‌‎یابد». کتاب گرگ مغول ۵۷ فصل دارد که در هر فصل یکی از دوره‌های زندگی شخصی چنگیزخان روایت شده است.
کاربر ۲۹۶۸۷۹۳
۱۴۰۰/۰۴/۰۷

بر مسلمانان زان گونه کنند استخفاف که مسلمان نکند صد یک از آن با کافر....هرکه پایی و خری داشت به حیلت افکند چه کند آنکه نه پاییست مر او را و نه خر

leilaesmiyam
۱۴۰۰/۰۱/۱۱

این کتاب نظام فرهنگی و اجتماعی حاکم بر قوم مغول رو بسیار زیبا روایت میکنه. شاید شماهم مثل من با خوندن این کتاب نظرتون درباره این قوم شرقی و ددمنش تغییر کنه . تنها قسمتی که از خوندنش واقعا زجر

- بیشتر
مهدی
۱۳۹۵/۰۷/۰۳

از زیباترین کتابهایی بود که تاحالا خوندم. واقعا نویسنده و مترجم خوبی داره این کتاب. من تحسین میکنم این کتاب رو.

یاسا
۱۳۹۴/۱۲/۲۶

در سفر به خونه خواهرم این کتاب رو از کتابخانه شوهر خواهرم برداشتم و نصف خوندم ویادم رفت همراه خودم بیارم و بخونم به لطف طاقچه به صورت رایگان در روز کتابخوانی تونستم ادامه این کتاب رو بخونم

- بیشتر
نسیم
۱۳۹۶/۱۰/۱۲

داستان زیبایی بود

mamannam
۱۳۹۵/۰۷/۰۹

لطافت در عین خشونت....فوق العاده با ترجمه‌ی بی نظیر👌

کاربر 1502704
۱۳۹۸/۱۲/۲۵

من تاریخ را زندگی می کنم...ممنون بابت معرفی این کتاب

Mohammad reza
۱۳۹۹/۰۴/۰۳

خیلی خوب واقعا بهترین کتابی بود که خوندم حتما بخونین

مسافر
۱۳۹۴/۰۹/۲۵

بسیار عالی بود و از ترجمه و لغات بکار برده در آن لذت بردم.

رحيم اهری
۱۴۰۲/۰۳/۱۲

سلام و احترام به عزیزان گرامی طاقچه، بی نهایتش کنید لطفا.

اسب واقعی، زمین واقعی، آسمان واقعی و با تمام این احوال رؤیا حکمرواست.
علی
دوستم به من گفته بود که سگ با سر و صدا می‌خورد و می‌آشامد، بر اثر ترس عوعو می‌کند و زیر ضربات می‌نالد. امّا گرگ آب را در سکوت می‌آشامد، برای عشق‌هایش زیر نور ماه زوزه می‌کشد و بدون شِکوه با مرگ روبرو می‌شود. هرگز اجازه نمی‌دهد قلاده به گردنش بیاویزند و ترجیح می‌دهد بمیرد تا برای آزادی‌اش مذاکره کند.
کاربر ۲۴۹۱۲۵۳
افراد کنجکاوی که سر راه امپراتور متوفا قرار می‌گرفتند نیز مورد عنایت مخصوص قرار گرفتند و همگی گردن زده شدند، چون رفتن به آن دنیا برای خدمت به امپراتور افتخار بزرگی به شمار می‌آمد. حتی کسانی که از دوردست ستون‌های پایان‌ناپذیر سپاهیان را نظاره می‌کردند، از این حکم مستثنی نماندند.
کاربر ۲۴۹۱۲۵۳
این مرد منزوی بسیار فرزانه است. مذهبش را به من تعلیم داد. جستجوی تائو کار فریبنده‌ای است، وقتی برگشت فرمانی به نفعش صادر کردم و تمام کسانی را که مانند او به آسمان توسل می‌جویند، از خراج و مالیات معاف کردم. در بخارا هم سخنان مسلمانان، نستوریان، بوداییان و اهل فرق دیگر را که اغلب پیچیده و متضادند، شنیدم، و حمایت خود را شامل حال همه آن‌ها کردم تا مؤمنان هر روز برایم طول عمری ده هزار برابر ده هزار سال از خدایشان درخواست کنند.
کاربر ۲۴۹۱۲۵۳
اوه بوئورچو... یک تپه، یک بیشه، یک رود نبود که امیدوار نباشم تو را در آن ببینم. در دورافتاده‌ترین پهنه‌ها، در خشک‌ترین بیابان‌ها، سراب‌های فریبنده‌ای را که هر بار مانند شبح تو می‌رقصیدند، زیر و رو می‌کردم. بیهوده در جستجویت بودم، از امید گیج می‌شدم و در تاریکی بسترم را چنگ می‌زدم. امّا نمی‌توانستم تو را بگیرم. برای آن که تو را دائم در کنارم تصور کنم، ناچار به آرزوهایم شکل می‌دادم. چابک‌سواری در دوردست، ابری، سنگی، وزش باد، هر چیز دستاویزی بود تا ظاهر تو را به خود بگیرد.
کاربر ۲۴۹۱۲۵۳
می‌خواست حرف‌های مرا بشنود. با سر پاسخ منفی دادم. توانایی این کار را نداشتم، مثل چوب شده بودم، دست‌هایم نمناک شده بود، شقیقه‌هایم آتش گرفته بود و معده‌ام مانند زه دور کمان گره خورده بود. مقاومت می‌کردم، می‌ترسیدم که سحر باطل شود... هیچ واژه‌ای برای بیان آشوبی که بر وجودم مستولی شده بود پیدا نمی‌کردم.
کاربر ۲۴۹۱۲۵۳
چنگیزخان نگاه جغتای را گرفت و وقتی مطمئن شد که متزلزل نخواهد شد، مرگ فرزند را بر او آشکار ساخت: ــ موتوقن کشته شده، تیر سارت‌ها او را به هلاکت رسانده. جغتای از شنیدن این خبر چنان به آرواره‌هایش فشار آورد که صدای ترک برداشتن تک تک دندان‌هایش شنیده شد. امّا موفق شد بر درد خود مسلّط شود و نگرید.
کاربر ۲۴۹۱۲۵۳
خان دستور احضار جغتای را صادر کرد. او را سرزنش کرد که در وفاداری‌اش به او خلل وارد شده است. جغتای که علت خشم پدر را در نمی‌یافت، اعتراض کرد و خود را به پاهای او انداخت و سوگند خورد که مرگ را به تمرد از او ترجیح می‌دهد. خان به او گفت: ــ باشد، در این صورت گریستن را بعد از این بر تو قدغن می‌کنم. ــ اگر یک قطره اشک گوشه چشمم ظاهر شد، مرا بکش!
کاربر ۲۴۹۱۲۵۳

حجم

۴۳۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۵۲۷ صفحه

حجم

۴۳۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۵۲۷ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
تومان