کتاب الموت
معرفی کتاب الموت
کتاب الموت نوشته ولادیمیر بارتول داستان شگفتانگیز حسن صباح و پیروانش در قلعه بلند الموت را میخوانید.
حسن صباح رهبر شیعیان اسماعیلی نزاری و بنیانگذار دولت اسماعیلیان در میانه قرن پنجم هجری مصادف با ۱۰۵۰ میلادی بود. او پس از فعالیتهای بسیار برای تبلیغ مذهب خود، الموت را را برگزید تا اقامتگاه و پناهگاهی برای اسماعیلیان در برابر حکومت سلجوقی باشد. او بلاخره پس از مرگ المستنصربالله، خلیفه فاطمی ارتباطش را با فاطمیون قطع کرد و حکومت اسماعیلیه را بنا نهاد و سرانجام توانست امپراطوری سلجوقی ایران را هم نابود کند.
کتاب الموت سرگذشت مفصل حسن صباح و پیروان جانفدایش در قلعه الموت را روایت کرده است.
شاهکار ولادیمیر بارتول سالهای طولانی از نگاه شیفتگان آثار برجسته ادبی جهان پنهان مانده بود و دنیای غرب از آن هیچگونه شناختی نداشت، بارتول خوانندگانش را در این کتاب به ایران قرن یازدهم میلادی میبرد، او از مردان جسوری سخن میگوید که هرگز از مرگ نمیهراسند، از زنان زیبا و افسونگر صحبت میکند و سرانجام بهشرح چگونگی زندگی و ماجراهای مردی میپردازد که تاریخ او را بهنام پیرمرد کوهستان میشناسد.
ولادیمیر بارتول با نگارش کتاب الموت نهتنها یک رُمان تاریخی و هیجانانگیز را به رشته تحریر در آورده است، بلکه نوعی تشکیلات دیکتاتوری متعلّق به گذشتهای دور را بهگونهای آموزنده توصیف نموده و آنرا با مهارت استادانهای در برابر چشمان خوانندگانش بهنمایش گذاشته است.
بارتول با نوشتن این رُمان که مدت زمان کوتاهی قبل از آغاز جنگ دوم جهانی منتشر شد در برابر دیکتاتورهای زمان خود نظیر موسولینی، هیتلر و استالین شورید و بر ضد این آدمکشان به مبارزه برخاست. بنابراین هدف او از نگارش الموت بیش از همه اینبود که برای خوانندگان این اثر روشن کند که نظامهای فاشیستی، نازیستی و کمونیستی آنزمان، همگی دارای صفتی مشترک بودهاند که همانا دیکتاتوریبودن آنهاست.
خواندن رمان الموت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمانهای تاریخی را به خواندن این شاهکار بارتول دعوت میکنیم.
درباره ولادیمیر بارتول
ولادیمیر بارتول در سال ۱۹۰۳ میلادی متولد شد و در سال ۱۹۶۷ جهان را بدرود گفت.
ولادیمیر بارتول پس از پایان تحصیلات دانشگاهی آثار «فریدریش نیچه Friedrich Nietsche» فیلسوف شهیر آلمانی را بهزبان مادریاش ترجمه نمود و از طرفداران «فروید Freud» روانشناس پُرآوازه اُتریشی بهشمار میرفت. شایستگیهای بارتول، نویسندهای که همواره با نظامهای دیکتاتوری و استبدادی، آنهم از هر نوع چپگرا و راستگرای آن در ستیز بود، سرانجام در سالهای واپسین زندگیاش مورد توجه گردانندگان محافل ادبی اسلوونی قرار گرفت، بهطوریکه در سال ۱۹۶۰ بهعنوان رئیس اتحادیه نویسندگان یوگسلاوی سابق برگزیده شد. با اینوصف، رُمان «الموت» ش در سال ۱۹۸۸ یعنی ۲۱ سال پس از مرگ وی از سوی یکی از ناشران فرانسوی بهنام ژان پیر سیسر Jean Pierre Sicre مورد استقبال قرار گرفت، تا آنجا که ناشر مزبور با ترجمه این اثر بهزبان فرانسه موجب شناخت نویسنده ناشناس آن برای جهان غرب گردید. و بهدنبال این اقدام، همه آثار ولادیمیر بارتول یکی پس از دیگری به زبانهای گوناگون ترجمه شد.
بخشی از کتاب الموت
وقتی حسن صباح بار دیگر تنها شد، زیر لب زمزمه کرد:
«پرده چهارم نمایش هم به پایان رسید.»
همان شب عبیدا، جعفر و عبدالرحمان را نزد خود فراخواند. ابوسراج دستور او را به اطلاع جوانان مزبور رساند و این گروه از فداییان بلافاصله دچار هیجان عجیبی شدند. زمانی که عبیدا دریافت که چه سرنوشتی در انتظار اوست، چهره سیاهش به رنگ خاکستری درآمد و مثل حیوانی شکارشده به اطرافش نظری انداخت. عبدالرحمان نیز وحشتزده مینمود.
ــ چرا سیدنا دستور داده است که درست همین امروز به حضورش برویم؟
ابن وقاص پاسخ داد:
«حتمآ سیدنا فکر میکند که اینک نوبت شماهاست تا از سوی او به بهشت فرستاده شوید. حالا دیگر نه یوسف اینجاست و نه سلیمان و نه ابن طاهر...»
ــ آیا ما در این صورت مجبور میشویم خودمان را از فراز یک برج به زیر پرتاب کرده و یا چاقویی در شکم فرو کنیم؟
ــ این را باید از سیدنا بپرسی.
در این میان فقط جعفر با خونسردی خبر را شنید و از خود هیچ گونه واکنشی نشان نداد، بلکه در این حال به دوستانش گفت:
«زندگی و مرگ ما به اراده خداوند است و سیدنا نماینده او در روی زمین میباشد.»
ابوعلی جلوی درِ ورودی اقامتگاه حسن صبّاح از آنها استقبال کرد و همگی را به طرف برج برد، در صورتی که ابوسراج پس از آنکه دستور سیدنا را به اطلاع این جوانان رساند با نگرانی درصدد برآمد که هر چه زودتر منوچهر را پیدا کرده و ماجرا را با او درمیان بگذارد. هنگامیکه منوچهر را روی حصار قلعه دید، او را به کناری کشید و از فرمانده پرسید:
«عقیده تو درباره مرگ آن دو جوان فدایی چیست امیر؟»
ــ سیدنا، رهبر قدرتمندی است.
ــ من میخواهم بدانم که تو در این باره چگونه فکر میکنی! آیا با عمل او موافق هستی؟
ــ در اینباره فکری به مغزم راه نمیدهم، دوست عزیز! و توصیه میکنم که تو هم مثل من باشی...!
ــ و با چنین وسایلی باید ارتش سلطان را شکست بدهیم؟
ــ این را فقط سیدنا میداند... آنچه که من میدانم این است که ما نمیتوانیم با نیروهایمان مدتهای طولانی در برابر افراد دشمن مقاومت کنیم.
ــ از هماکنون عرق سردی از پشت بدنم فرو میچکد...
حجم
۵۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۳۲ صفحه
حجم
۵۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۳۲ صفحه
نظرات کاربران
یه نکته جالب درباره این کتاب که وجود داره اینه که با الهام از این کتاب و زندگی حسن صباح بازی محبوب assassins creed رو ساختن. تو خود کتاب هم به فرقه حشاشین ها اشاره میکنه
کتاب راجع به حسن صباح رهبر اسماعیلیه و روش عجیبی هست که برای جذب پیروانی صد در صد جان بر کف انجام میداد. نمیدونم مطالبی که نوشته شده تا چه حد درست و تایید شده هستند. اما این کتاب فوق العاده زیبا
۱. در این کتاب با پدیدهٔ دروغِ شیرینِ مذهب و سعادتِ ابدی روبهرو هستیم؛ سعادتی که مؤمنِ ملهم از تصویرِ مجعول و مبهماش رو از عقل و منطق تهی میکنه، و نهایتاً این مرید متعصب چیزی نخواهد بود جز آلتِ
پس از چند فصل خواندن کتاب با یک ضعف روایتی طرف میشویم که ادامه دادن کتاب رو واقعا سخت میکنه مثلا اولین رویارویی مستقیم خواننده با حسن صباح بسیار بد روایت شده که با توجه به پرداخت نسبتا دقیق به
کتاب خوبیه ولی چراقیمتش انقدرگرونه؟
رمان زیبا که با یه داستان زیبا یک واقعیت تلخ رو یادمون میندازه. جهل وقتی با خرافات ترکیب میشود سلاحی قدرتمند میشه که اقلیتی ،اکثریتی رو به بازی بگیره
رمان قشنگیه که به با بیانی داستانی، یک واقعه تاریخی اثرگذار را به تصویر کشیده، هر چند در اصل جریان تاریخی قدری دست برده شده و به عنوان یک منبع تاریخی قابل استناد نیست.
فصل اولش یجوریه انگار از ۹۸یا دانلود کردی کتابو، اصن جذلت نمیکنه. خیلی داره سعی میکنه بجای اینکه مخاطبو کنجکاو کنه برای خوندن ادامهش، فقط سعی میکنه یسری سوال مسخره بسازه تو ذهنش
این کتاب رو چندسال پیش خوندم و بشدت برام جذاب بود و از خوندنش لذت بردم و از کتابهایی هست که در ذهنم ماندگار شده است.
«اما من چرا این گونه رفتار میکردم؟ برای اینکه شما ایرانی ها به نژاد خود توجه نمیکنید ، برای این که هر کس از کشور هایی بیاید که پیامبر در آنجا زندگی کرده باشد آن وقت او از نگاه شما یک