دانلود و خرید کتاب حکایت مرد تنها؛ زندگی‌نامه داستانی آیت الله سید حسن مدرس حمیدرضا شاه‌آبادی
تصویر جلد کتاب حکایت مرد تنها؛ زندگی‌نامه داستانی آیت الله سید حسن مدرس

کتاب حکایت مرد تنها؛ زندگی‌نامه داستانی آیت الله سید حسن مدرس

معرفی کتاب حکایت مرد تنها؛ زندگی‌نامه داستانی آیت الله سید حسن مدرس

«حکایت مرد تنها» زندگی‌نامه داستانی آیت‌الله‌سیدحسن مدرس به روایت حمیدرضا شاه‌آبادی است. بخشی از کتاب: آقا هنوز توی حیاط ایستاده بود. می‌دانستم که دوست ندارد مزاحمش باشم. توی اتاق نشستم روی تشک و زل زدم به دیوار روبه‌رو. صدای تیراندازی چند بار دیگر بلند شد و بعد دیگر تمام شد. یک ساعتی نشسته بودم که صدای قدم‌های آقا را از حیاط شنیدم. کنار پنجره که آمدم، دیدم آقا لب حوض وضو می‌گیرد. بعد از پله‌ها بالا رفت و برگشت توی اتاق. من هم بیرون آمدم و وضو گرفتم. نماز صبح را که خواندم، چشم‌هایم از بی‌خوابی می‌سوخت. کراهت خواب بعد از نماز را نادیده گرفتم و خوابیدم. هوا روشن شده بود که با صدای در از خواب پریدم. در حیاط را با شدت می‌زدند. بلند شدم و از اتاق بیرون آمدم. ماجرای دیشب پاک از یادم رفته بود. آن که پشت در بود یک‌ریز به در می‌کوبید، طوری که قبل از رسیدن من به در، آقا از ایوان بیرون آمد و بالای پله‌ها ایستاد. در حیاط را که باز کردم چهار قزاق تفنگ به دست پشت در بودند. آن‌ها با چشم‌های برزخ به من نگاه می‌کردند. یکی که انگار ارشدشان بود گفت: «به آقای مدرس بگو بیایند دم در.»
امیری حسین
۱۳۹۷/۱۲/۱۷

آخوند یعنی ایشون بقیش سوسول بازیه... :-) ویژگیهای بارز شهید مدرس که در این کتاب به چشم میخوره: ١-رک ٢-شوخ طبع و طناز ٣-بسیار دلسوز مردم و مملکت ۴-شدیدا ضد استعمار ۵-کسی که عقب نشینی برایش معنی نداره برای شناخت دوران احمد شاه و استعمار روس و

- بیشتر
Elahe
۱۴۰۱/۰۲/۰۸

بسیار عالی من که خیلی از شخصیت شهید مدرس خوشم اومد🥰🌸

سمانه
۱۳۹۹/۰۸/۳۰

معمولا کتابایی با زمان اول شخص نوشته شدن متنای گیرایی دارن این کتابم از همون دستس که اپم از خوندنش خسته نمیشه

هنگام انتخابات نگذاشتیم کسی به او رأی بدهد و دست آخر هم اعلام شد که مدرس حتی یک رأی هم نیاورده است. پاسخ او به این حرف آن بود که: «خود من یک رأی به خودم داده بودم، پس چرا آن یکی را اعلام نکردید!»
امیری حسین
بلند شدیم پشت سرت ایستادیم. دو طرف تو، صبر کردیم که سلام نمازت را بدهی. بعد عمامه‌ات را باز کردیم و از دو طرف دور گردنت پیچیدیم. یک طرف را من کشیدم. یک طرف را مستوفیان. شمر شده بودم من. شمر بودم. حبیب شمر که اولاد پیغمبر را روی سجادۀ نماز...
امیری حسین
جمعیتی که در مقابل مجلس جمع شده بود فریاد می‌زد «مرده‌باد مدرس»، «زنده‌باد سردار سپه» و او بی‌هیچ واهمه‌ای در مقابلشان فریاد کشید «مرده‌باد سردار سپه»، «زنده‌باد مدرس»، «زنده‌باد خودم».
|قافیه باران|
با عباس آقا گرم صحبت بودیم، داشت ماجرای طلاق خواهرزاده‌اش را تعریف می‌کرد که یک‌مرتبه شنیدم آقا بلند گفت: «شاید بنویسند.» هر دو برگشتیم رو به آقا. نگاه من به کنار جاده بود. ما که برگشتیم او هم به ما نگاه کرد. بعد انگار که بخواهد مثلاً به بچه کوچکی چیزی را حالی کند، گفت: «توی تاریخ، این سفر را می‌گویم:»
امیری حسین
افسوس که پای زمان هیچ‌گاه از رفتن نمی‌ماند و می‌رسد آنچه از رسیدنش بیم داریم.
|قافیه باران|
سنۀ ۱۳۰۹، پا به خاک عراق عرب گذاشتم. نخست به سامره رفتم و به محضر استاد بزرگ میرزا حسن شیرازی (۱۱) تشرف یافتم. عزیمت من به عراق مصادف شد با قیام تنباکو (۱۲). در همان زمان بود که مرحوم میرزای بزرگ فتوای تحریم تنباکو را صادر فرمود و ملت اسلام یک‌سره استعمال توتون و تنباکو را فروگذارد. عظمت فتوای میرزا و نفوذ او در بلاد مسلمین، حلقۀ مریدانش را بسیار گسترده‌تر از پیش ساخته بود. مرحوم میرزا در آن زمان پس از سال‌ها، بار دیگر تأثیر دین بر آیین ملک‌داری را بر همگان آشکار ساخت و شکی نیست که من اول بار همدوشی دین و سیاست را از میرزای بزرگ آموختم و از همان زمان دریافتم که سیاست و دیانت در آیین ما دو روی یک سکه‌اند و از برای رسیدن به یک هدف.
zahra.n
پس از جدّم، دو سال دیگر را در شهرضا سپری کردم که اندوه فراقش برایم سخت ناگوار بود. در شانزده‌سالگی بار دیگر به صرافت آینده خود و آنچه که برای سال‌های بعد می‌بایست می‌اندوختم، افتادم. در نتیجه راهی اصفهان شدم؛ برای تحصیل و برای یافتن سررشته نامعلوم سرنوشت. سنۀ ۱۲۹۸ از هجرت، وارد اصفهان شدم. در آن شهر غریب بودم و تنها. نه من کسی را می‌شناختم و نه کسی مرا می‌شناخت. حرجی نبود. زندگی را این‌گونه باید آغاز کرد؛ از پایین‌ترین پله نردبان.
zahra.n

حجم

۱۲۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

حجم

۱۲۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان