دانلود و خرید کتاب حدیث نور؛ خاطراتی آموزنده از زندگانی امام خمینی(ره) ابراهیم رستمی
تصویر جلد کتاب حدیث نور؛ خاطراتی آموزنده از زندگانی امام خمینی(ره)

کتاب حدیث نور؛ خاطراتی آموزنده از زندگانی امام خمینی(ره)

انتشارات:نشر جمال
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حدیث نور؛ خاطراتی آموزنده از زندگانی امام خمینی(ره)

ابراهیم رستمی(۱۳۵۹-) پژوهشگر دینی است. در بخشی از این کتاب آمده است: « آنچه پیش رو دارید نگاهی کوتاه به زندگانی پر از درس و اندرز حضرت آیت الله العظمی امام خمینی قدس‌سره است. نکات ریزی که در این مجموعه به چشم می‌خورد، درس‌های بزرگی است که در اختیار من و شما قرار گرفته است. پند و عبرت از گفتار و کردار بزرگان دین، که برخاسته از پنداری درست و دقیق است همواره مورد توجه همه کمال‌خواهان بوده است؛ به ویژه اگر مقتدای آدمی، انسانی شگرف و الاهی باشد به گونه‌ای که تمام رهبران بزرگ جهان نزد وی، کوچکی بیش نبودند...» در یکی از خاطرات این کتاب به نام «هر وقت می‌خواهی بیا» آمده: «امام جواب نامه کودکان را هم با خط خودشان می‌دادند. به عنوان نمونه کودکی به امام نوشته بود که شما را بسیار دوست دارم و خیلی علاقه دارم که شما را ببینم. امام در جواب او نوشتند: فرزندم! نامه‌ات را خواندم، هر زمانی که می‌خواهی بیا و با من ملاقات کن.»
erfan
۱۴۰۱/۱۱/۱۳

با خوندن این کتاب کمی میتونیم پی ببریم چرا همه ی شهدا با تمام وجود از عظمت این انسان یاد میکردن ... .

فاطمه
۱۳۹۹/۱۱/۱۵

سلام من پول این کتاب رو پرداخت کردم ولی واسم باز نمیشه و تو کتاب های من ذخیره نشده

روزی من در نوفل لوشاتو به علّت ارزانی دو کیلو پرتقال خریدم و چون هوا خنک بود فکر کردم تا سه ـ چهار روز پرتقال خواهیم داشت. امام با دیدن پرتقال‌ها فرمودند: «این همه پرتقال برای چیست؟» من برای این که کار خودم را توجیه کنم عرض کردم: پرتقال ارزان بود برای چند روز این قدر خریدم. ایشان فرمودند: شما مرتکب دو گناه شدید. یک گناه برای اینکه ما نیاز به این همه پرتقال نداشتیم و دیگر اینکه شاید امروز در نوفل لوشاتو کسانی باشند که تا به حال به علّت گران بودن پرتقال نتوانسته‌اند آن را تهیه کنند و شاید با ارزان شدن آن می‌توانستند تهیه کنند، در حالی که شما این مقدار پرتقال را برای سه ـ چهار روز خریده‌اید، ببرید مقداری از آن را پس بدهید. گفتم: پس دادن آن‌ها ممکن نیست. فرمودند: باید راهی پیدا کرد. عرض کردم: چه کاری می‌توانم بکنم؟! فرمودند: پرتقال‌ها را پوست بکنید و به افرادی بدهید که تا حالا پرتقال نخورده‌اند شاید از این طریق خداوند از سر گناه شما بگذرد.
آسمان
برایش غیر منتظره بود رهبر جامعه اسلامی که تمام دنیا را با یک پیامش می‌لرزاند چنین منزل محقّری داشته باشد و از آنجا بتواند این چنین بر جامعه اسلامی حکمرانی کند
|قافیه باران|
یکی از مسائلی که حضرت امام روزهای آخر به من توصیه می‌کردند، خواندن دعای عهد است که در آخر کتاب مفاتیح آمده است. می‌گفتند: «صبح‌ها سعی کن این دعا را بخوانی؛ چون در سرنوشت دخالت دارد» . چیزی که به خانواده می‌گفتند تا اول از همه به آن عمل کنند انجام واجبات و دوری از محرّمات بود
سحر
وقتی شیخ انصاری از دنیا رفت هفت تومان بیشتر دارایی نداشت. به دنیا نپردازید
سحر
بارها امام به من گفته‌اند که کارهای عادی‌ات را هم قصد قربت کن تا پاداش داشته باشی.
|قافیه باران|
امام رحمه‌الله توجّه و عنایت خاصی به زیارت جامعه کبیره داشتند و قرائت این زیارت را مورد تأکید قرار می‌دادند.
|قافیه باران|
امام تا آخر عمرشان هرگز به خانم نگفتند: یک لیوان آب به من بده؛ امّا خودشان مکررا این کار را برای خانم انجام می‌دادند
|قافیه باران|
کارکنان منزل امام در نجف اشرف از حرکت و سکون و خواب و بیداری و نشست و برخاست ایشان در می‌یافتند که چه ساعتی از شبانه روز است.
|قافیه باران|
در تمام مدّتی که در خدمت امام بودم به لحاظ اینکه همواره در گفتن سلام سبقت می‌جستند، نتوانستم یکبار در گفتن سلام بر ایشان سبقت بجویم.
|قافیه باران|
وقتی امام تصمیم می‌گرفت، در برابر اراده و تصمیم ایشان نمی‌شد هیچ کاری انجام داد. امام در این‌باره می‌فرمود: عاطفه نباید بر دین مقدّم شود، اگر شد انسان بدبخت می‌شود.
|قافیه باران|
روزی من در نوفل لوشاتو به علّت ارزانی دو کیلو پرتقال خریدم و چون هوا خنک بود فکر کردم تا سه ـ چهار روز پرتقال خواهیم داشت. امام با دیدن پرتقال‌ها فرمودند: «این همه پرتقال برای چیست؟» من برای این که کار خودم را توجیه کنم عرض کردم: پرتقال ارزان بود برای چند روز این قدر خریدم. ایشان فرمودند: شما مرتکب دو گناه شدید. یک گناه برای اینکه ما نیاز به این همه پرتقال نداشتیم و دیگر اینکه شاید امروز در نوفل لوشاتو کسانی باشند که تا به حال به علّت گران بودن پرتقال نتوانسته‌اند آن را تهیه کنند و شاید با ارزان شدن آن می‌توانستند تهیه کنند، در حالی که شما این مقدار پرتقال را برای سه ـ چهار روز خریده‌اید، ببرید مقداری از آن را پس بدهید.
باب الجواد
پس از شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی وارد نجف شدم. رفقا گفتند خوب به موقع آمدی، امام را دریاب که هرچه ما کرده‌ایم که در مصیبت حاج آقا مصطفی گریه کنند از عهده برنیامده‌ایم مگر تو کاری کنی. من خدمت امام رسیدم و عرض کردم: اجازه می‌دهید ذکر مصیبتی کنم؟ امام اجازه دادند. هرچقدر نام مرحوم حاج آقا مصطفی را بردم تا با آهنگ حزین امام را منقلب کنم که در عزای پسر اشک بریزند، امام تغییر حال پیدا نکردند و همچنان ساکت و آرام بودند؛ ولی همین که نام حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام را بردم هنگامه‌ای به‌پا شد. امام چنان گریستند که قابل توصیف نیست
سحر
تأکید می‌نمودند که بندگان خدا هیچ امتیازی، جز از نظر تقوی و پرهیزکاری بر هم ندارند و این مسئله را از بچگی به ما گوشزد می‌نمودند. ایشان همیشه می‌گفتند: «بین شما و کارگری که در منزل کار می‌کند هیچ فرقی نیست.
|قافیه باران|
مقید بودند تا بچه‌ها حتماً نماز بخوانند و سؤال می‌کردند؛ ولی همین که بچه‌ها می‌گفتند: «نماز خوانده‌ام» قبول می‌کردند و دیگر کنجکاوی نمی‌کردند.
|قافیه باران|
شاهد بودم که افرادی می‌آمدند و توهین می‌کردند، شدید توهین می‌کردند؛ امّا در ایشان هیچ حالت خشونت یا تندی ظاهر نمی‌شد
|قافیه باران|
حضرت امام رحمه‌الله خیلی مواظب بودند تا در زندگی‌شان اسراف و تبذیر راه پیدا نکند. امام در اوج قدرتْ با وجودی که پول زیادی در اختیار داشتند مواظب بودند تا چیزی حیف و میل نشود. یک روز آقا از در کوچک وارد حیاط شدند و همان وقت با یکی از خدمت‌گزاران منزل خود در جماران روبه‌رو شدند که دو قرص نان خریده بود. امام به او فرمودند: زر سلطان! مگر قرار نشد صبح فقط یک نان بگیری. چرا دو تا نان گرفتی؟ او هم به امام گفت: دیدم نان خوبی است دو تا نان گرفتم. آقا فرمود: برگرد و یکی از آن‌ها را پس بده تا اسراف نشود. حاج احمدآقا هم ایستاده بود، ایشان رفت و نان را پس داد.
کاربر ۱۶۳۵۷۶۵
وقتی ما در نجف به خاطر شهادت حاج آقا مصطفی مجلس ختم گذاشتیم تمام آقایان در نجف این کار را کردند. چند روزی که گذشت افرادی می‌آمدند و برای فاتحه گرفتن اجازه می‌گرفتند. آقای دعایی هم مسئول این کار بود که از امام اجازه می‌گرفت و تعیین وقت می‌کرد. امام به او فرمودند: مرده بازی را دور بیندازید و به دنبال درس و بحث‌تان باشید و در این کار اصرار نکنید
سحر

حجم

۹۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۹۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۷,۰۰۰
تومان