دانلود و خرید کتاب مالک زمان گروه نویسندگان
تصویر جلد کتاب مالک زمان

کتاب مالک زمان

معرفی کتاب مالک زمان

کتاب مالک زمان را گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی منتشر کرده است. این کتاب داستان‌هایی برگرفته از سخنان امیرالمومنین (ع) به مالک اشتر و خاطرات سرباز اسلام حاج قاسم سلیمانی است.

سخنان مولا در فراق مالک را تاریخ به خاطر دارد. آنچنان مالک را توصیف می‌کرد که گویی هیچ سرداری با این پیر میدان‌دیده مقایسه نمی‌شود. مولای متقیان در وصف او عباراتی بیان کردکه مقام و مرتبه‌اش را در پیشگاه معصومین: مشخص می‌سازد.

اول مظلوم عالم در بیانات متعدد خود به تمام آزادگان تاریخ فهماند که هرکس می‌خواهد راه درست بندگی و انسانیت و در عین‌حال حکومت را بشناسد، مالک اشتر نخعی را الگوی خود قرار دهد.

اما مالک کسی است که بیش از سایر مردان کوفه، راز دار خلوت‌های امام خود شد. او تا آنجا در خدمت مولایش پیش رفت که امام در وصفش فرمود: مالک برای من، مثل علی (ع) است برای پیامبر (ص).

این کتاب روایت‌هایی است از مالک اشتر و شهید قاسم سلیمانی که نقشش برای رهبری و نظام مانند مالک بود.

خواندن کتاب مالک زمان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به خواندن روایت‌های واقعی دینی و تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مالک زمان

سردار سپاه علی (ع) مالک اشتر نخعی بود، پس از هجده ماه مجاهدت و جنگ، چیزی نمانده بود تا سر از تن معاویه بردارد. مالک و سپاهش شمشیر زنان به سمت خیمهٔ معاویه می‌رفتند.

چند قدمی به خیمه نمانده بود که معاویه به سمت عمروعاص دوید و به او گفت: تو را به خدا فکری کن، اگر کاری نکنی تا چند دقیقه دیگر هر دوی ما به دست مالک کشته می‌شویم.

عمروعاص خنده‌ای کرد و با دستانش اشاره به نیزه‌هایی کرد که قرآن سرش نهاده شده بود! اوگفت تا چند دقیقه دیگر، جماعت ساده‌لوح را می‌بینی که به مالک دستور می‌دهند به عقب برگرد.

مالک همچنان در حال نبرد و پیش روی بود که پیک مولا به او رسید؛ اسب را رها کرد و فریاد زد: ای مالک، دست از جنگ بردار مولا تو را احضار کرده.

مالک نگاهی به او انداخت و جنگ را رها کرد. با عصبانیت پرسید: چه شده که مولا مرا از جنگ باز می‌دارد؟

پیک با انگشتان دستش نیزه‌ها را نشان داد و گفت: جماعت ساده‌لوح، بر روی علی (ع) شمشیر کشیده‌اند و از او خواسته‌اند تو را از جنگ منع کند، آن‌ها می‌گویند: این جنگ برادر کشی است و ما در این چند ماه اشتباه کرده‌ایم.

مالک از عصبانیت شمشیرش را به زمین انداخت و گفت: چند قدم دیگر با معاویه فاصله داشتم. چرا این گونه شد؟

پیک گفت: نمی‌دانم هر طور می‌توانی خودت را به عقب برسان.

اما در خیمه علی (ع) ساده لوحان و جاهلان بر روی علی (ع) شمشیر کشیده و می‌گفتند: یا مالک را به عقب باز می‌گردانی یا همین جا تو را گردن می‌زنیم! هر چه مولا به آن‌ها گفت که اندکی صبر کنید، این‌ها فریب دشمن است... اما آن‌ها کران و کورانی بودند که روی حماقتشان اصرار داشتند.

مالک با یارانش به سمت علی (ع) بازگشتند. وقتی مردم ساده‌لوح، مالک را دیدند شمشیر از روی علی (ع) غلاف کردند، مالک از اسب پیاده شد و به سمت آن‌ها فریاد زد:

ای مردم حیله معاویه و عمروعاص شما را نفریبد. این‌ها فریب دشمن است، آن‌ها این جنگ را برادر کشی نشان دادند تا شما از جنگ دست بردارید، تا کشتن ام الفساد معاویه چیزی نمانده، با من دوباره همراهی کنید تا او را بکشیم.

اما انگار گوش شنوایی نبود که حرف‌های مالک را بشنود، مالک محزون و ماتم دیده، وارد خیمه شد و خدمت مولا آمد.

دو زانوی ادب را مقابلش بر زمین نهاد، او می‌دانست اگر این جنگ به پیروزی برسد چه نتایج خوبی بر جا می‌گذارد، اما کار از کار گذشته بود، او ولایت علی (ع) را داشت و بدون اذن مولایش حرکتی نمی‌کرد.

برای همین است که حضرت درباره شخصیت مالک فرمود: «مالک، اما چه کسی است مالک؟! به خدا سوگند اگر کوه بود یگانه بود، اگر سنگ بود سرسخت و محکم بود. هیچ مَرکبی نمی‌توانست از کوهسار وجودش بالا رود و هیچ پرنده‌ای به قلهٔ آن راه نمی‌یافت۳.»


𝐑𝐄𝐙𝐀
۱۳۹۹/۰۹/۲۹

جانم فدای سردار و مالک اشتر زمانه خیلی کتاب خوب و عالی هستش و خواندنی مگه میشه کتابی در مورد سردار باشه و بد باشه ممنون از طاقچه بابت گذاشتن این کتاب های خوب و مفید دمتون گرم واقعا

Amir Sadeghi81
۱۳۹۹/۱۰/۱۳

کتاب بسیار عالی،خدا انشاءالله توفیقات برادران نشر شهید هادی رو بیشتر کنه واقعا نفس و عنایت شهید هادی تو همه ی آثار این انتشارات هست،از سه دقیقه در قیامت گرفته تا شنودو سلام بر ابراهیم و...

💜
۱۳۹۹/۱۰/۱۰

خیلی زیبا ، و دل انگیز😍🤗

اللهم عجل لولیک الفرج
۱۳۹۹/۰۹/۲۹

بسیار زیبا

محمد جواد
۱۳۹۹/۰۹/۳۰

خیلی عالی بود با بقیه کتاب های سردار متفاوت بود ممنونم

کاربر هلالی
۱۳۹۹/۱۰/۰۳

سردارمان، مالک سید علی داغت خیلی سنگینه

کاربر ۱۶۲۵۶۲۷
۱۴۰۰/۰۱/۱۲

بسیار عالی ودرجه یک روحش شاد

𝘼𝙂𝘿`𝘚𝘶𝘨𝘢
۱۳۹۹/۱۰/۲۳

زیبا و عالی و دل انگیز و فوق العاده بود👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻💖💖🌹🌷🌸💝💞 حتما بخونید مطمئنم لذت میبرید😃😊🌺🌸💕

عارف
۱۴۰۰/۰۱/۲۷

پیشنهاد می کنم حتما مطالعه کنید. کتاب خوبی بود.

سرباز رهبر
۱۴۰۰/۰۱/۱۴

کتاب خیلی خوبی است

همانا مرگ به سرعت در جستجوی شماست، آن‌ها که در نبرد مقاومت دارند، و آن‌ها که فرار می‌کنند، هیچ کدام را از چنگال مرگ رهایی نیست و همانا گرامی‌ترین مرگ‌ها کشته شدن در راه خداست.
علیرضا
وسط میدان سال سی و شش هجری قمری، درگیری‌های مکرری بین علی (ع) و معاویهٔ ملعون شکل گرفت. نتیجهٔ آن جنگی شد به نام صفین. دو گروه از کشور عراق و شام راهی جنگ شدند، گروهی امیرالمؤمنین (ع) و مالک اشتر بودند و مقابل آن‌ها معاویه و عمروعاص. هر لحظه به زمان شروع جنگ نزدیک‌تر می‌شدند و دلهره در دل سربازان بیشتر از قبل؛ ناگهان شیپور جنگ نواخته شد و بیابان رنگ خون گرفت. بعضی از مورخین گفته‌اند: جنگ صفین هجده ماه به طول انجامید و سیصد هزار نفر کشته و شهید داد.
کاربر هلالی
قدر مرد به قدر همّت اوست، و راستی و صداقتش به قدر مردانگی او، و شجاعتش به قدر غیرت اوست...
امیرماکان جعفری
به منطقه حنف عراق نزدیک می‌شدیم که چند بالگرد اطرافمان دیدیم! از وحشت مو به تنم سیخ شد. ایستادم تا ببینم برای چه کشوری هستند، تا دیدم پرچم آمریکا روی آن‌ها نقش بسته از استرس بدنم بی‌حال شد. مدام به خلبان ما بی‌سیم می‌زدند که این منطقه را ترک کنید. اما حاجی گفت: به راهتان ادامه دهید. صدای آزار دهنده بالگرد از یک طرف و ترس از صدمه دیدن سردار از طرف دیگر به استرسم اضافه می‌کرد. در این حال و احوال که من از ترس چیزی نمی‌فهمدیم، نگاهم به سردار افتاد، انگار نه انگار خبری شده! آرام آرام در حال یادداشت برداری بود.
HN
مولای متقیان در نامه‌اش به مالک اشتر می‌فرماید: فَإِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ مَا حَمَّلْتَهُ وَ إِنَّمَا یؤْتَی خَرَابُ الْاءَرْضِ مِنْ إِعْوَازِ اءَهْلِهَا وَ إِنَّمَا یعْوِزُ اءَهْلُهَا لِإِشْرَافِ اءَنْفُسِ الْوُلاَهِ عَلَی الْجَمْعِ وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ وَ قِلَّهِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ. برای مملکت آباد آنچه را بخواهی مردم انجام می‌دهند و تحملش را دارند، علت خرابی بلاد تنگدستی مردم آن است و فقر و نداری آنان ناشی از زراندوزی والیان، بدگمانی به بقای حکومت و بهره نگرفتن از عبرت‌ها و پندهاست.
mahdi98
یک روز سردار پیشم آمد و گفت: می‌خواهم با اشرار و قاچاقچی‌های این جا مبادله‌ای بکنم، شما واسط‌ی این کار می‌شوید؟ تعجب کردم، مبادله با اشرار؟ آن هم سردار سلیمانی؟ گفتم مثلا چه طوری؟ گفت می‌خواهم اسلحه‌هایشان را بگیرم و به آن‌ها موتور خانه و لوازم کشاورزی بدهم. این جا بهترین مکان برای کشاورزی و باغ‌داری است. به او گفتم نمی‌دانم اما پیشنهادت را به آن‌ها می‌گویم. چندی گذشت و پیشنهاد را به قاچاقچی‌ها و خلاف‌کارهای معروف آن جا گفتم، باور نمی‌کردم، بدون هیچ چون و چرایی آن را قبول کردند.
باب الجواد
از چشمان زیبایش فهمیدم خودش است. حاج قاسم سلیمانی همان کس که امنیت‌مان را مدیون او هستیم و خواهیم بود. فکر نمی‌کردم این‌قدر متواضع باشد، نه پشتی نه جایگاهی و نه تشریفاتی! مانند یک فرد معمولی بین جمعیت نشست و آرام قرآن می‌خواند. تمام این لحظات همزمان شده بود با رسیدن به این آیه «وعِبادُ الرَحمنِ اَلَذینَ یمشونَ عَلی الارضِ هَوناَ» بندگان خدای مهربان کسانی هستند که با تواضع و وقار در زمین قدم می‌گذارند.
Husain Gh
در خیمه علی (ع) ساده لوحان و جاهلان بر روی علی (ع) شمشیر کشیده و می‌گفتند: یا مالک را به عقب باز می‌گردانی یا همین جا تو را گردن می‌زنیم! هر چه مولا به آن‌ها گفت که اندکی صبر کنید، این‌ها فریب دشمن است... اما آن‌ها کران و کورانی بودند که روی حماقتشان اصرار داشتند.
HN
عظمت این سردار تا جایی پیش رفت که براساس نظرسنجی معتبرترین مراکز آمریکایی، او جزو ده شخصیت اثرگذار سال لقب گرفت.
HN
آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده، برتر از توست و خداوند برتر از کسی است که تو را ولایت داده است.
乙_みG
هنوز هم از خودم می‌پرسم این مرد چه شجاعتی داشت! که خود را وارد شهر محاصره شده کرد، این چه مردانگی داشت که خود را فدای ملتی دیگر کرد. این چه ژنرالی بود که در عرض چند روز، داغ آمرلی را بر دل داعش گذاشت؟ او واقعاً که بود؟ یقین داشتم که او صلابت و شجاعت را از مالک‌اشتر علی (ع) آموخته بود. امیرالمؤمنین (ع) در حکمت ۴۷ از نهج البلاغه می‌فرماید: «قَدرُ الرَّجُل علی قَدرِ هِمَّتِهِ، و صِدقُهُ علی قَدرِ مُرُوَّتِهِ، و شَجاعَتُهُ علی قَدرِ أنَفَتِهِ» قدر مرد به قدر همّت اوست، و راستی و صداقتش به قدر مردانگی او، و شجاعتش به قدر غیرت اوست...
Husain Gh
دیروز یک داعشی را اسیر کردیم و آن را در اتاق زندانی کردیم. یکی از نیروها از او پرسید: چرا اینقدر ضعیف مبارزه کردید و مناطق را پس دادید، آن داعشی گفت: به ما خبر دادند قاسم سلیمانی به اینجا آمده و می‌خواهد فرماندهی را برعهده بگیرد، این خبر روحیه جنگ ما را به شدت تضعیف کرد و باعث شد افراد از این جا فرار کنند.
امیرماکان جعفری
بدون مقدمه گفتم: حکم قضایی هم هماهنگ شد، چه روزی را برای اعدام سردسته‌های آن‌ها آماده کنیم؟ حاجی سرش را پایین انداخت و گفت: باید آن‌ها را آزاد کنیم! از تعجب بدنم یخ کرد. گفتم: چه کار کنیم؟! ما این همه تلاش کردیم برای دستگیری آن‌ها، حالا می‌گویید آزادشان کنیم!؟ شوخی می‌کنید!؟ حاجی گفت: روشی که آن‌ها را دستگیر کردیم روش درستی نبود، ما قرار ملاقات با آن‌ها گذاشتیم. در ملاقات با حضرت آقا وقتی فهمیدند اینگونه عمل کردیم و با آن‌ها قرار ملاقات گذاشتیم و... دستور دادند آن‌ها را آزاد کنید.
乙_みG
سخنان مولا در فراق مالک را تاریخ به خاطر دارد. آنچنان مالک را توصیف می‌کرد که گویی هیچ سرداری با این پیر میدان‌دیده مقایسه نمی‌شود. مولای متقیان در وصف او عباراتی بیان کردکه مقام و مرتبه‌اش را در پیشگاه معصومین: مشخص می‌سازد. اول مظلوم عالم در بیانات متعدد خود به تمام آزادگان تاریخ فهماند که هرکس می‌خواهد راه درست بندگی و انسانیت و در عین‌حال حکومت را بشناسد، مالک اشتر نخعی را الگوی خود قرار دهد.
HN
- امروز، قرارگاه حسین‌بن‌علی (ع) ایران است.
من عصبی نیستم
۴۸ ساعت از آمدن ژنرال نگذشته بود که به من خبر دادند محاصره شکسته شد! خودم را با عجله به خط رساندم. از چند نفر که آن جا بودم صحت خبر را پرسیدم، همه آن را تأیید کردند و گفتند: تنها رمز پیروزی ما ژنرال سلیمانی بود.، از آن‌ها دلیلش را جویا شدم. گفتند: دیروز یک داعشی را اسیر کردیم و آن را در اتاق زندانی کردیم. یکی از نیروها از او پرسید: چرا اینقدر ضعیف مبارزه کردید و مناطق را پس دادید، آن داعشی گفت: به ما خبر دادند قاسم سلیمانی به اینجا آمده و می‌خواهد فرماندهی را برعهده بگیرد، این خبر روحیه جنگ ما را به شدت تضعیف کرد و باعث شد افراد از این جا فرار کنند.
Chamran_lover
با خودم گفتم وقتی سردار آن‌ها را ببیند با پوتینش به سر و صورت آن‌ها می‌زند، از بس که از آن‌ها متنفر است. ولی وقتی وضعیت آن‌ها را دید با ناراحتی گفت: این چه وضعی است، چرا به آن‌ها آب و غذا ندادید؟
گمنام
اِنَ اَولِیا اللهِ لا خَوفُ عَلیهِم ولاهُم یحزَنُون. (اولیای خدا نه ترسی بر آن‌هاست و نه اندوهی) این حدیث مصداق بارز سردار بود و بس.
محمدحسین
در راه بازگشت مخفیانه نگاهش می‌کردم و در دلم می‌گفتم: اِنَ اَولِیا اللهِ لا خَوفُ عَلیهِم ولاهُم یحزَنُون. (اولیای خدا نه ترسی بر آن‌هاست و نه اندوهی) این حدیث مصداق بارز سردار بود و بس
Chamran_lover
دلم را به دریا زدم و رفتم کنار حاجی، آرام به ایشان گفتم: خطایی از من سر زده که ناراحت هستید؟ لبخندی زد و نگاهم کرد، بعد از چند ثانیه فکر و سکوت گفت: «برادرم، من کی هستم که بخواهی برای من غواصی کنی؟ من کی هستم که می‌خواهی برای من خراب نکنی؟ وقتی لباس غواصی را به تن می‌کنی خدا را حاضر و ناظر بدان و در دلت بگو به غیر از رضای خدا کاری انجام نمی‌دهم. برای خداست که غواصی می‌کنم و برای خداست که شهادت را می‌چشم. همیشه در هر جای زندگی، رضای خدا را اولویت بدان.»
乙_みG

حجم

۶۶۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۶۶۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان