دانلود و خرید کتاب هتل آبی استیون کرین ترجمه علی جعفری
تصویر جلد کتاب هتل آبی

کتاب هتل آبی

نویسنده:استیون کرین
انتشارات:انتشارات هرست
امتیاز:
۴.۲از ۲۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هتل آبی

استیون کرین (Stephen Crane) (۱۸۷۱ - ۱۹۰۰) شاعر و نویسنده آمریکایی بود. تأثیر کرین در آثار هنرمندانی چون جوزف کنراد، کارل سندبرگ و شروود اندرسن مشهود است. اما نویسنده‌ای که با سبک عریان، موجز و پرمایه اش بیش از هر کس مدیون اوست، ارنست همینگوی است. داستان «هتل آبی» کرین یکی از دوازده داستانی است که همینگوی خواندن آن را به نویسنده جوانی به اسم آرنولد ساموئلسون سفارش کرده است.

داستان «هتل آبی» از حیث ایجاد فضای هول و هراس بسیار در خور تأمل است. عنصر ترس در سراسر داستان حکمفرماست و نیروی سایقی که به کنش‌های دو مهمان بیگانه در هتل آبی دامن می‌‌‌‌‌‌‌زند حاصل این ترس است. اما بیننده تیزبین به درایت درمی‌یابد که مایه ترس این دو مهمان بیگانه سراپا متمایز است. مایه ترس «سوئدی» غریزی و دور از ذهن است. نه خودش درمی‌یابد مایه ترسش چیست و نه آدم‌هایی که با او در خصومت می‌افتند از کاروبارش سر در‌می‌آورند. جامعه بی‌رحم و پرآفتی که سوئدی (به خیال خود) در آن گرفتار شده است به این هول و هراس دامن می‌زند و موجب می‌شود که او رویاروی این جامعه برخیزد و از همدلی مخلوقات بی‌نصیب گردد. اما ترس «شرقی» ظریف و چندلایه است. این ترس حاصل تیزبینی او در رویارویی با آدم‌ها و طبیعت است.

ترس او مثل هراس سوئدی نیست که او را از حشر و نشر با آدمیان محروم سازد بلکه در عوض مایه فراتابی ذهن او می‌گردد تا با دیگران حس یگانگی و تشبه پیدا کند و در عین هراس از اجتماع آدمیان با آنان همدل و هم‌زبان شود. برخلاف سایر شخصیت‌های داستان او به درایت می‌داند که آدمی چه در عرصه طبیعت و چه در عرصه اجتماع بی‌کس و تنهاست. آگاهی ذهن او از گزند سرمای طبیعت موجب می‌شود که حس همدلی او برای حریف به‌خاک‌افتاده نیز فرونشیند و به محاق رود.

Ladyone
۱۳۹۷/۰۲/۰۳

هر گناهی حاصل عمل چند نفر است...

کاربر 483952
۱۳۹۷/۰۲/۰۴

سلام ترجمه عالی و داستان زیبا بود

lily
۱۳۹۷/۰۴/۲۸

ترجمه جالبی نداره ولی خود داستان کشش خوبی داشت.

Rs
۱۳۹۷/۰۲/۰۷

عالی ممنون از طاقچه👌🏼

SaJad
۱۳۹۷/۰۲/۰۴

پایان تراژیک و توصیفات عالی مخصوصا در اتفاقات میخانه 👍🏻

ArrrmaaaN
۱۳۹۷/۰۲/۰۴

چطوره؟ کسی خونده

K.Roz
۱۳۹۷/۰۲/۰۳

تا اینجاش که خوب بوده...

ثناگو
۱۳۹۷/۰۲/۰۳

چ مرگ غافلگیرکننده ای داره

Amir
۱۳۹۷/۰۲/۲۸

پرمایه و عمیق👏

پور داوود
۱۳۹۷/۰۲/۱۴

دوسش داشتم

«چه حرفها؟ یعنی توی فسقلی هم با من هم‌پیاله نمی‌شوی! حالا حالی‌ات می‌کنم! خدمتت می‌رسم!» مثل آدم‌های جن‌زده خِر قمارباز را گرفته بود و به زور از صندلی فرو می‌کشید. مردان دیگر از جا جَستند. کافه‌دار مثل تیر جَست زد و رفت آن سوی کافه. غریو غوغا به هوا خاست و تیغ بلندی در دستان قمارباز ظاهر شد. تیغ به جلو آخت و جسم آدمی، این حصار حصین فضل، خرد، قدرت عین یک خربزه قاچ خورد و شکافت. سوئدی مات و مبهوت فغان زد و فرو غلطید
Ladyone
دو حریفِ کارزار به جلو جَستند و مثل دو گاو اخته در هم آویختند. صدایی مثل صدای ضربه به بالش به هوا خاست و پُف ناسزا از میان دندان‌های فروبسته یکی‌شان بیرون زد. اینک حال و روز تماشاچیان. شرقی که در کشاکش مقدمات کار نفس را در سینه حبس کرده بود، هایی کرد و نَفَس راحتی کشید. گاوچران مثل سگ هاف هاف می‌کرد و به هوا می‌جَست. اسکالی خشکش زده بود و از فرط بهت و هراس هاج و واج به آتش کارزاری که به دست خویش افروخته بود می‌نگریست. چند لحظه در ظلمتِ شب، آدم مشت‌های سردرگم در هوا را می‌دید که به هم می‌آویخت؛ گویی شکل مبهم چرخ دوّاری بود که به سرعت برق می‌چرخید. گاهی هم پرتوی نوری می‌تابید و شمایل رنگ‌باخته‌ای با گُله‌های گلگون ظاهر می‌شد
Ladyone
در یک چشم‌به‌هم‌زدن چهارچنگولی خودش را از زیر تخت پس کشید و یک قبای کهنه بقچه‌پیچ را کشان‌کشان با خودش بیرون آورد. زیر لب گفت «گیرش آوردم» روی کف اتاق زانو زد و تای قبا را باز کرد و از دل آن بطری ویسکی شرابی‌رنگی را بیرون کشید. اولین فندی که زد، بطری را جلوی نور گرفت. خیالش که آسوده شد کسی دور از چشمش سروقت بطری نرفته، با گشاده‌دستی بطری را رو به سوئدی گرفت. سوئدی که قوت زانوهاش تحلیل رفته بود کم مانده بود از هولِ دل به این قوت جان چنگ اندازد. اما یکهو دستش را پس کشید و نگاه هراس‌آلودی به اسکالی انداخت. پیرمرد با دل و جان گفت «لبی تر کن»
Zh:ph

حجم

۳۱٫۸ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۷۸ صفحه

حجم

۳۱٫۸ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۷۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان