
کتاب کافه ماه کامل
معرفی کتاب کافه ماه کامل
کتاب الکترونیکی «کافه ماه کامل» نوشتهٔ «مایی موچیزوکی» و با ترجمهٔ «آرزو قلیزاده» توسط نشر مون منتشر شده است. این اثر در دستهٔ رمانهای معاصر قرار میگیرد و داستانی خیالانگیز و لطیف را روایت میکند که در مرز واقعیت و رویا جریان دارد. محوریت داستان حول کافهای اسرارآمیز شکل میگیرد که هر بار در مکانی متفاوت ظاهر میشود و به مهمانانش خوراکیهایی ویژه و متناسب با حال و روزشان ارائه میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کافه ماه کامل
«کافه ماه کامل» اثری داستانی و خیالپردازانه است که با روایتی اولشخص، زندگی زنی میانسال به نام «میزوکی سریکاوا» را دنبال میکند. این کتاب ساختاری اپیزودیک دارد و هر فصل آن، بخشی از زندگی شخصیت اصلی یا اطرافیانش را در قالب ماجراهایی در کافهای جادویی روایت میکند. کافهای که مکان ثابتی ندارد و تنها در شبهایی که ماه کامل است، در گوشهای از شهر ظاهر میشود. فضای کتاب آمیزهای از واقعیت روزمره و عناصر فانتزی است؛ جایی که گربههایی سخنگو و شخصیتهایی با نامهای اسطورهای، نقش راهنما و همصحبت را برای قهرمان داستان ایفا میکنند. «مایی موچیزوکی» در این رمان، دغدغههای هویتی، بحرانهای میانسالی، معنای موفقیت و بازتعریف خود را در بستری شاعرانه و نمادین به تصویر کشیده است. روایت کتاب با نگاهی به ستارهشناسی و نمادهای کیهانی، لایههایی از فلسفهٔ زندگی و گذر زمان را در دل داستانی گرم و صمیمی جای داده است.
خلاصه داستان کافه ماه کامل
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «کافه ماه کامل» با زندگی «میزوکی سریکاوا»، فیلمنامهنویس سابقاً موفق و اکنون درگیر بحران میانسالی آغاز میشود. او پس از سالها موفقیت، با افت شغلی و تغییرات زندگی مواجه شده و در آپارتمانی کوچک و ساده روزگار میگذراند. یک روز، پس از دیداری ناامیدکننده با دوست و همکار قدیمیاش، به طور اتفاقی با کافهای عجیب روبهرو میشود؛ کافهای که فقط در شبهای ماه کامل ظاهر میشود و توسط گربههایی سخنگو اداره میشود. در این کافه، میزوکی با شخصیتهایی مواجه میشود که هرکدام نماد سیارات و اسطورههای کیهانی هستند. آنها با او دربارهٔ مراحل مختلف زندگی، بحرانهای شخصی و معنای واقعی موفقیت و رضایت گفتوگو میکنند. کافه و خوراکیهای ویژهاش، بستری برای مواجههٔ میزوکی با گذشته، ترسها و امیدهایش فراهم میکند. او در این شب جادویی، با کمک گربهها و نمادهای ستارهای، به بازنگری در مسیر زندگی و آشتی با خود میرسد. روایت کتاب، میان واقعیت و رویا در نوسان است و با بهرهگیری از عناصر فانتزی، به دغدغههای انسانی و معاصر میپردازد، بیآنکه پایان داستان را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب کافه ماه کامل را بخوانیم؟
«کافه ماه کامل» با ترکیب عناصر فانتزی و واقعگرایانه، تجربهای متفاوت از خواندن یک رمان معاصر را رقم میزند. این کتاب با روایت داستانی گرم و شخصیتپردازی ملموس، به موضوعاتی چون بحران هویت، گذر زمان، معنای موفقیت و بازتعریف خود در میانسالی میپردازد. حضور کافهای جادویی و گربههای سخنگو، فضایی خیالانگیز و نمادین خلق کرده که خواننده را به تأمل دربارهٔ زندگی و انتخابهایش دعوت میکند. همچنین، بهرهگیری از نمادهای ستارهشناسی و اسطورهای، لایههایی فلسفی و شاعرانه به داستان افزوده است. این اثر برای کسانی که به دنبال داستانی آرام، تأملبرانگیز و متفاوت هستند، انتخابی جذاب بهشمار میآید.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر با رگههایی از فانتزی و نمادپردازی مناسب است. کسانی که دغدغهٔ هویت، بحرانهای میانسالی، معنای موفقیت و بازنگری در مسیر زندگی را دارند، میتوانند با فضای داستان ارتباط برقرار کنند. همچنین، دوستداران روایتهای شاعرانه و علاقهمندان به داستانهایی با عناصر جادویی و اسطورهای، از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب کافه ماه کامل
«کافهٔ ماه کامل مکان ثابتی نداره. ممکنه وسط یه خیابون پررفتوآمد و آشنا ظاهر بشه، یا کنار ایستگاهی ته یه خط راهآهن، یا روی ساحل دنج یه رودخونه. توی این کافه ما از کسی سفارش نمیگیریم، در عوض دسر و غذا و نوشیدنیهایی براتون میآریم که فقط مخصوص شماست. از کجا معلوم؟ شاید همهش رؤیا باشه.» * گربهٔ لاکپشتی بزرگی که جلویم ظاهر شده بود، اینها را گفت و چشمانش را تنگ کرد و لبخند زد. پیشگفتار اوایل آوریل بود و پنجرههای آپارتمانم بازِ باز بودند. نسیم خنک بهاری به خانه میوزید و صدای زیبای سلوت دَمور الگار را که با پیانو نواخته میشد، همراه خود میآورد. گربهای که انگار با صدای موسیقی به آنجا کشانده شده بود، روی نردهٔ بالکن خانه ظاهر شد. شاید گربهٔ یکی از ساکنان آپارتمان بود. توی این آپارتمان آدمها اجازه داشتند با حیوان خانگیشان زندگی کنند. گربهٔ لاکپشتی بود و خزش ترکیب زیبایی از قهوهای و سیاه. بااینکه خطر فاحشی مقابلش نمایان بود، با اطمینانی دلچسب از روی نرده پیش رفت. به خودم آمدم و دیدم نگاهی تحسینآمیز به او انداختهام. شاید بهخاطر آسمان آبی و شفاف بود، شاید هم بهخاطر درختان صورتی از شکوفههای گیلاس؛ اما هرچه بود، منظرهای بسان نقاشی پیش رویم میدیدم. همان موقع داشتم ناهار درست میکردم، یا وانمود میکردم ناهار میپزم. در واقع فقط داشتم چند پیاز بهاره خرد میکردم تا روی رامن فوریام بریزم. البته حتماً چند هویج خردشده و جوانهٔ حبوبات و اسفناج پختهشده در روغن کنجد را به آن اضافه میکردم، اما نمیشد به این کارها گفت آشپزی از سر ذوق و سلیقه. البته که نتیجهٔ کار هم هیچ شباهتی به نقاشی نداشت. گربه رسید وسط نرده و ناگهان ایستاد. چشمانش را با حیرت تنگ کرد، انگار او هم داشت از صدای پیانویی که از پایین میآمد، لذت میبرد. دم درازش مثل پاندول تکان میخورد.»
حجم
۲۴۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۲۴۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه