کتاب مغالطههای پرکاربرد، ۴۴ ترفند کثیف برای برنده شدن در بحثها
معرفی کتاب مغالطههای پرکاربرد، ۴۴ ترفند کثیف برای برنده شدن در بحثها
«مغالطههای پرکاربرد، ۴۴ ترفند کثیف برای برندهشدن در بحثها» به قلم «ریچارد پل» و «لیندا الدر»، جلد سوم از مجموعهٔ «راهنمای اندیشهورزان» است که به چهل و چهار روش فریبدادن برای پیروزی در بحث و مشاجره پرداخته و مفهوم مغالطه و مغالطهگری در بحث را بهصورت گسترده توضیح داده است. این کتاب با ترجمهٔ مهدی خسروانی در نشر نو چاپ شده است.
درباره کتاب مغالطههای پرکاربرد
«مغالطه» یکی از مفهومهای مهم در زندگی انسان است؛ زیرا بخش بزرگی از اندیشیدن انسان خودفریبی یا دیگرفریبی است. انسان در حالت طبیعیاش به سمت حقیقت حرکت نمیکند و حتی دوستدار حقیقت نیست؛ خودش را دوست میدارد و چیزهایی را که به او خدمت میکنند و او را بهتر از آنچه هست نشان میدهند و خواستههایش را برآورده میکنند؛ چیزهایی را دوست میدارد که عاملهای «تهدیدکننده» او را شناسایی و نابود میکنند.
دستکم دو شیوه برای مطالعۀ مغالطهها وجود دارد. یکی شیوۀ سنتی است. در شیوۀ سنتی، نشان میدهند که از چه راههایی میتوان استدلالهای ناصحیح را صحیح جلوه داد؛ این راهها را تعریف میکنند، دربارۀ آنها توضیح میدهند، و نمونههایی از آنها را ذکر میکنند. شیوۀ دیگری نیز وجود دارد که عمیقتر است؛ در این شیوه، ارتکاب مغالطه به تلاش انسان برای تحقق منافع و امیال نامعقولش ربط داده میشود. با شیوۀ نخست، دانشجویان صرفاً اسم و تعریف مغالطهها را بهخاطر میسپرند و چیز زیادی یاد نمیگیرند. همان اسمها و تعریفها را هم بسیار زود فراموش میکنند. ذهنشان تا حد زیادی دستنخورده باقی میماند و بنابراین دگرگونیِ اساسیای در ذهنشان رخ نمیدهد. اما شیوۀ دوم کمک میکند تا دانشجویان بینشی ماندگار به شیوۀ کار ذهن در این زمینه پیدا کنند؛ اینکه ذهن انسان چگونه برای پیشبردن هدفهایش از استدلالهای ناصحیح و «ترفند»های فکری استفاده میکند.
کتاب مغالطههای پرکاربرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب به علاقهمندان به فلسفه و منطق پیشنهاد میشود.
چرا باید کتاب مغالطههای پرکاربرد را بخوانیم؟
این کتاب، برای روشنکردنِ مفهوم مغالطه تنها به گفتنِ نامِ مغالطات نمیپردازد و حتی این کار را تا حدودی بیهوده میداند؛ چون معتقد است که خوانندههای کتاب، صرفاً اسم و تعریف مغالطهها را به خاطر میسپرند و چیز زیادی یا نمیگیرند و همان اسمها و تعریفها را هم بسیار زود از یاد میبرند. کتاب، از روشِ دیگری برای آموزش مفهومِ مغالطات استفاده میکند؛ در فرآیندِ هر مغالطه، مغزِ انسان فرآیندی را طی میکند تا منافع و امیالش محقق شوند و کتاب برای روشنکردنِ مفهوم هر مغالطه، فرآیندِ طیشده توسط مغز انسان را توضیح میدهد. در این روش، خوانندهها بینشی به شیوه کارِ ذهن در این زمینه پیدا میکنند؛ اینکه ذهن انسان چگونه برای پیش بردن هدفهایش از استدلالهای ناصحیح و «ترفند»های فکری استفاده میکند.
بخشی از کتاب مغالطههای پرکاربرد، ۴۴ ترفند کثیف برای برنده شدن در بحثها
حقیقت و فریب در ذهن انسان
ذهن انسان از ساختارها و سامانههایی شگفتانگیز تشکیل شده است. ذهن مرکز آگاهی و عمل است و جهاننگری و هویتی منحصربهفرد برای شخص ایجاد میکند. تجربههای غنی نیز در نتیجۀ میانکنش (تعامل) ذهن با جهان پدید میآیند. ذهن میاندیشد، احساس میکند، و میخواهد؛ حقیقتها را درک و از خطاها جلوگیری میکند؛ به بینش دست مییابد و پیشداوری میکند. هم حقیقتهای سودمند و هم برداشتهای نادرست و زیانآور از فرآوردههای ذهناند. ذهن ممکن است بهراحتی یک امر کاذب را صادق تصور کرده و آن را باور کند.
ذهن انسان، از یک سو، قادر است زیبایی را در کردارهای درست تشخیص دهد، و از سوی دیگر ممکن است چیزی را که آشکارا غیراخلاقی است توجیه کند؛ هم قادر به دوست داشتن است و هم نفرت ورزیدن. هم میتواند مهربان باشد، هم میتواند بیرحم باشد؛ هم در مسیر شناخت میتواند پیش برود، هم در مسیر خطا. میتواند هم تواضع و همگامی فکری از خودش نشان دهد، و هم خودبزرگبینی و تنگنظری؛ میتواند گشوده یا بسته باشد. ذهن میتواند به حالتی برسد که همواره شناخت و دانشش را گسترش دهد؛ اما از سوی دیگر، میتواند به حالتی برسد که در جهلی تنگنظرانه فرو بمیرد و هیچ گامی در مسیر شناخت بر ندارد. انسان، با ذهنی که دارد، از یک سو میتواند از موجواتی که قابلیتهای کمتری دارند فراتر برود اما، از سوی دیگر، ممکن است آنچنان سقوط کند که با بیرحمی و خودفریبیاش به نجابت و معصومیت موجودات دیگر توهین کند.
چگونه است که انسانها میتوانند در ذهن خودشان چنین ملغمهای از امور عقلانی و غیرعقلانی بیافرینند؟ پاسخ این است: خودفریبی. در واقع، شاید درستترین و دقیقترین و سودمندترین تعریف از انسان این باشد که بگوییم «انسان حیوانِ خودفریب است». فریب، نیرنگبازی، سفسطهگری، وهمزدگی، و دورویی جزو بنیادیترین چیزهایی است که از طبیعت انسان برمیآیند؛ مگر آنکه انسان با آموختن و تمرین کردن از این حالت «طبیعی» فاصله بگیرد. اما تحصیلات و سایر عاملهای اجتماعی، بهجای آنکه این گرایشهای طبیعی را کاهش دهند، صرفاً جهتشان را تغییر میدهند، آنها را پیچیدهتر و پوشیدهتر میکنند و به افراد یاد میدهند که چگونه این گرایشها را به شکل ماهرانهتر و فریبکارانهتری جامۀ عمل بپوشانند.
آنچه مشکل را وخیمتر میکند این است که انسانها، علاوه بر اینکه خودشان را به طور غریزی فریب میدهند، بنا بر طبعشان جامعهمحور نیز هستند. هر فرهنگ و جامعهای خودش را خاص میبیند و گمان میکند که همۀ ارزشها و تابوهایش و همۀ باورها و کارهای بنیادینش موجهاند. البته مردمشناسانی که عضو آن فرهنگ و جامعهاصند میدانند که شیوههای مرسوم آن جامعه ماهیتاً دلبخواهی و تصادفیاند، اما اکثریت غالب جامعه چنین آگاهیای ندارند.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه