
کتاب بازمانده
معرفی کتاب بازمانده
کتاب بازمانده نوشتهٔ «امیرحسین روحنیا» و منتشرشده توسط نشر صاد، رمانی در باب روزگار پس از سقوط ایران ساسانی و آغاز سلطهٔ اعراب بر سرزمینهای ایرانی است. این رمان با نگاهی به زندگی مردم عادی، بردگان، خاندانها و ساکنان شهرهایی همچون بصره و نیشابور، به روایت مقاومت، رنج، مهاجرت و جستوجوی هویت در میانهٔ آشوبهای تاریخی میپردازد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب بازمانده اثر امیرحسین روح نیا
کتاب «بازمانده» رمانی معاصر و ایرانی است که وقایع آن در بستر تاریخی قرنهای نخست هجری و همزمان با فروپاشی ایران ساسانی و تثبیت قدرت خلافت اسلامی روایت میشود. نویسنده با بهرهگیری از زبان و لحن خاص، فضای اجتماعی و سیاسی آن دوران را بازسازی میکند و از خلال زندگی شخصیتهایی با پیشینههای گوناگون، تصویری از بحران هویت، مهاجرت، اسارت و تلاش برای بقا ارائه میدهد. داستان در دو جغرافیای اصلی، بصره و نیشابور جریان دارد و شخصیتهایی از هر دو سوی این تحولات تاریخی را به تصویر میکشد؛ از بردگان پارسی و خانوادههای ایرانی تا تجار و بزرگان عرب. کتاب حاضر با روایتی چندلایه، هم به رخدادهای سیاسی و اجتماعی میپردازد و هم به روابط انسانی، دغدغههای فردی و جمعی و تأثیرات عمیق تغییرات تاریخی بر سرنوشت آدمها. رمان «بازمانده» به قلم «امیرحسین روحنیا» در فضایی میان واقعیت و تخیل به بازخوانی رنجها و امیدهای مردمانی میپردازد که در میانهٔ آشوب و فروپاشی بهدنبال معنا و آیندهای روشنتر هستند.
خلاصه داستان بازمانده
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
رمان «بازمانده» با دو خط روایی موازی پیش میرود؛ یکی در بصره و دیگری در نیشابور. در بصره، «عمّاربنحسان طائی» و خانوادهاش با بردهای پارسی روبهرو میشوند که پس از فرار از دست ارباب عربش به خانهٔ آنها پناه میآورد. این برده که بعدها «صامتبنالجرح» نام میگیرد، در جستوجوی خواهر گمشدهاش است و سکوت و زخمهایش نشانهای از رنجهای عمیق او است. در کنار این روایت، فضای اجتماعی بصره و روابط میان عربها و ایرانیان و کشمکشهای قدرت و هویت به تصویر کشیده میشود. در سوی دیگر در نیشابور، خانوادهای ایرانی به رهبری «فریبرز» در بحبوحهٔ حملهٔ اعراب به شهر، برای بقا و حفظ خانواده و هویت خویش تلاش میکنند. مهاجرت، مقاومت و امید به بازپسگیری سرزمین محور دغدغههای این بخش است. روایتها با هم پیوند میخورند و شخصیتها درگیر انتخابهایی میشوند که سرنوشت خود و اطرافیانشان را رقم میزند. کتاب حاضر با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، روابط خانوادگی و تأثیرات روانی و اجتماعی فروپاشی یک تمدن، تصویری ملموس از دوران گذار و بحران هویت ارائه میدهد؛ بیآنکه به پایانبندی قطعی یا افشای سرنوشت نهایی شخصیتها بپردازد.
چرا باید کتاب بازمانده را خواند؟
این کتاب با روایتی چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، تصویری زنده و انسانی از یکی از پرآشوبترین دورههای تاریخ ایران ارائه میدهد. این اثر نهتنها به رخدادهای تاریخی و سیاسی میپردازد، بلکه زندگی روزمره، احساسات، رنجها و امیدهای مردمانی را نشان میدهد که در میانهٔ فروپاشی و سلطه، برای معنا و بقا میجنگند. خواندن این اثر فرصتی است برای لمس تجربههای انسانی در دل تاریخ و بازاندیشی دربارهٔ هویت، مهاجرت و مقاومت.
خواندن کتاب بازمانده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان معاصر و ایرانی برای علاقهمندان به داستانهای تاریخی، دوستداران روایتهای چندصدایی و کسانی که دغدغهٔ هویت، مهاجرت، اسارت و مقاومت دارند، مناسب است؛ همچنین برای کسانی که بهدنبال بازخوانی تاریخ ایران از زاویهای انسانی و غیررسمی هستند.
بخشی از کتاب بازمانده
«حرف آبتین تمام نشده بود که تندبادی وزیدن گرفت و شنها را بر سر و روی او و شبدیز زد. آبتین روی گرداند و دیواری بلند از ماسه پیش روی خویش دید. بیدرنگ برپشت شبدیز پرید و او را دهانه داد تا برخلاف جهت طوفان بتازد. ولی بادها تندتر از آنها بودند و چیزی نگذشت که آن دو را در بر گرفتند. آبتین سر و روی خویش بپوشید و چشم تنگ کرد و صخرهای نیمبند، بیرون زده از دل صحرا جُست. از شبدیز فرود آمد و افسارش را کشید و در پای سنگ پناهش داد. مادیانِ ترسیده ابتدا فرمان نمیبرد؛ اما آبتین به آنچه از پدر آموخته بود او را زیر کشید و کنار خویش خواباند. سپس دست انداخت و هرچه بر زین اسب بسته بود، گشود. باد هرلحظه شدیدتر از پیش میوزید و شنها همه چیز را میپوشاندند. آبتین کمان و تیردان و شمشیر خویش را با نیام، اطراف سرِ مادیان برزمین فرو کرد و از آنها ستونهایی کوتاه ساخت. سپس عبایی را که عمّهبلقیس در واپسین دَم بردوش او افکنده بود، بر سر ستونها کشید، طوری که سر و تن خودش و سر و گردن مادیان از هجوم شنهای طوفنده در اَمان بماند. شبدیز دست و پایی زد و خود را به آبتین چسباند. مرد سر بر صورت اسب نهاد و گردنش را نواخت که اگر او یکدم از جای میجست، همهچیز را باد میبرد و شن ایشان را مدفون میساخت.
دَمی نگذشت که شنْ خیمهٔ کوتاه و محقّر ایشان را پوشاند. دیگر هیچ چیز به چشم نمیآمد و آبتین، گرچه پشت به صخره داده بود، اما سنگینی بار طوفان را بر اندام خویش احساس میکرد. از بازدم آن دو هوای زیر خیمکْ مرطوب و سنگین شده بود. آبتین امیدوار بود از شیار سنگی که پایش پناه جسته بودند، قدری هوا برسد؛ اما دریغ که شنها هر منفذی را پرکرده بودند و راه نفس میرفت که بسته آید. آبتین با خود اندیشید که اگر ساعتی برهمان حالت بمانند، تَلَف خواهند شد. ناگاه فکری از سرش گذشت. خنجر پولادین ابنثَبیط از کمر برکشید و نیام از شمشیر خالی کرد و تیغش را بار دیگر در زمین زد و پنجهگیرش را سُتون نمود. سپس انتهای نیام را برید و در آن دَمید. نفسش به راحتی بیرون رفت. بعد نوک خنجر را به شکم زیر افتادهٔ عبا فرو کرد و درزی تنگ در آن ساخت. چون خنجر را درآورد، شنها فروریختند. بیدرنگ انتهای نیام را به درز ناچیز سقف خیمه گذاشت و آن را به بالا هُل داد و به اطراف گرداند تا از شنها بیرون رود. از گلوی آن باریکهراه شن بر سر شبدیز میریخت و او را کلافه کرده بود. آبتین تا حد امکان نیام را بالا داد تا آنجا که دیگر شن نریخت. صورت خویش به روزن نزدیک کرد و عمیق نفس کشید. هوا تازه بود. آبتین برگردن شبدیز دست کشید و شنها را از سر و روی او زدود و گفت: «ناچیز است... ولی دستکم زنده خواهیم ماند.»»
حجم
۲۵۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۲۵۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه