
کتاب دختری به نام سامسون
معرفی کتاب دختری به نام سامسون
کتاب دختری به نام سامسون نوشتهٔ ایمی هارمن و ترجمهٔ ریحانه عسگری است. نشر گویا این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب دختری به نام سامسون
کتاب دختری به نام سامسون (A Girl Called Samson) برابر با یک رمان معاصر و آمریکایی است. این رمان با نامهای خطاب به «الیزابت» در ۳ ژانویهٔ ۱۸۲۷ میلادی آغاز شده است. یک مرد جوان این نامه را نوشته است. فصل نخست از ۱۵ مارس ۱۷۷۰ آغاز شده است. این رمان یک راوی اولشخص دارد. داستان چیست؟ در دههٔ ۱۷۶۰ میلادی بود که دختری به نام «دبورا سامسون» در ماساچوستِ آمریکا زاده شد. او بهدلیل مشکلات خانوادگی مجبور شد خدمتکار شود. از این لحظه بود که همواره مشتاق یک زندگی ماجراجویانه و آزاد شد و ماند. داستان چطور ادامه پیدا کرده است؟ بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب دختری به نام سامسون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دختری به نام سامسون
«فصل سیام: مشیت الهی
مردم خواهان شنیدن داستان بودند.
تمام مراحل اجرای این گشتوگذار را خودم برنامهریزی و هماهنگ کردم. مکانها را رزرو و در روزنامهها اطلاعرسانی میکردم. به بوستون، پروویدنس، آلبانی و نیویورک رفتم. سالنها را پر از جمعیت کردم. در یکی از روزنامهها نوشت که این اجرا، اولین برنامه در نوع خود بود که یک زن در جمع سخنرانی میکرد.
اجراهای خودم را با صحنهٔ نمایشی شروع میکردم. لباس فرمی میپوشیدم که شامل یک جلیقهٔ آبی با سجاف سفید و شلواری ساده و اتو شده بود. این لباس همان لباس فرمی که سالها پیش به من داده بودند، نبود. لباس فرمی که وصله و پینه کرده بودم هم نبود. یکدست لباس جدید از روی مدل قدیمی برای خودم دوخته بودم. کلاه روی سرم با پر کوچک روی آن هم جدید بود، اما تفنگم همان تفنگ قدیمی بود. حرکات و تمرینات نظامی هم تغییری نکرده بود. موقع اجرای تمرینات نظامی جان پنج دقیقه کامل دستور حرکات را میداد و صدای تِقوتِق تفنگ و خشخش حرکاتم تنها صدای توی سالن بود.
با دندان بستهٔ کاغذی باروتها را پاره میکردم، با حرکتی سریع پودر را در خشاب ریخته، گلوله را میگذاشتم و با میلهای آن را میکوبیدم. وقتی اجرای نمایش مردانهام به پایان میرسید، تعداد اندکی من را تشویق میکردند. بعد به پشتصحنه رفته و از سالن خارج میشدم. لباسم را بهسرعت عوض میکردم و برمیگشتم. لباس دبورا سامسون، همسر ژنرال، را به تن میکردم. موهایم را صاف پشتم میریختم و لباسم شبحی از زنانگیام را در معرض دید قرار میداد، اما باز هم تفنگم دستم بود و مردم خوششان میآمد.
همیشه به طور یکنواخت سخنرانیام را شروع میکردم و تنها روی صحنه میایستادم.
میگفتم: «ما برای کسانی که همه چیز دارن و خواهان چیزهای بیشتری هستن مبارزه نمیکنیم، بلکه برای کسانی قدم برمیداریم که چیزی ندارن.» اینها جملاتی بودند که در انقلاب الهامبخش من بودند و هنوز به آنها باور داشتم.
«در هیچ جای این کرهٔ خاکی هیچ زن و مردی وجود نداره که در شرایط خاص و محدود به دنیا اومده و امیدوار باشه بتونه یه روز از شر اونها خلاص بشه. این قرعه از زمانی که در شکم مادرمان هستیم، از زمانی که نفس میکشیم به نام ما زده میشه، اما شاید بشه اینجا و توی سرزمین این روال رو تغییر بدیم.»
ما به میدلبورگ هم رفتیم.
کلیسای قدیمی کشیش کونانت اجازه دادند از منبرشان برای سخنرانی استفاده کنم، امتیازی که یک تحولی بنیادی محسوب میشد. سومین کلیسای باپتیست هم که نمیخواست از تنها رقیبش عقب بماند، از من دعوت کرد. در دو شب متوالی، در هر دو کلیسا دو برنامه اجرا کردم و هر چهار نمایش مملو از مردمی شد که حتی از پلیمپتون و تاونتون آمده بودند، هرچند حس کنجکاوی مردم را آنجا کشانده بود، نه افتخارآفرینی یکی از فرزندان آن آبوخاک.»
حجم
۳۷۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۵۴ صفحه
حجم
۳۷۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۵۴ صفحه