دانلود و خرید کتاب زمین هم جای کافی دارد آیزاک آسیموف ترجمه سعید سیمرغ
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب زمین هم جای کافی دارد

کتاب زمین هم جای کافی دارد

معرفی کتاب زمین هم جای کافی دارد

کتاب زمین هم جای کافی دارد نوشتهٔ آیزاک آسیموف و ترجمهٔ سعید سیمرغ و ناصر حافظی مطلق است. انتشارات کتابسرای تندیس این مجموعه داستان کوتاه و معاصر را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب زمین هم جای کافی دارد

کتاب زمین هم جای کافی دارد (Earth is room enough) برابر با یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر است. عنوان برخی از این داستان‌ها عبارت است از «چیزهای بچگانه»، «جایی پر از آب»، «چقدر خوش می‌گذراندند»، «مصائب نویسنده» و «رویا دیدن یک چیز شخصی است».

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب زمین هم جای کافی دارد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره آیزاک آسیموف

آیزاک آسیموف در ۲ ژانویهٔ ۱۹۲۰ به دنیا آمد و در ۶ آوریل ۱۹۹۲ میلادی از دنیا رفت. او نویسنده‌ای آمریکایی - روسی‌تبار بود که داستان‌هایی در گونه‌های علمی، علمی - تخیلی، خیال‌پردازانه و وحشت می‌نوشت. این نویسنده در استان اسمالنسک در شوروی در خانوادهٔ آسیابانی یهودی متولد شد. در پنج‌سالگی خانواده‌اش به آمریکا مهاجرت کردند. ازآنجاکه در خانه با او به زبان‌های ییدیش (زبان یهودیان اروپای شرقی) و انگلیسی صحبت می‌کردند، به هر دو زبان روان سخن می‌گفت، اما روسی نیاموخت. خواندن را از پنج‌سالگی آموخت و از آن هنگام در امور ادارهٔ مغازهٔ لبنیات فروشی به خانواده کمک کرد. در همان مغازه مجله‌های علمی - تخیلی هم فروخته می‌شد و آیزاک کوچک آن‌ها را می‌خواند. او در حدود یازده‌سالگی شروع به نوشتن داستان کرد و چند سالی بیشتر نگذشته بود که توانست داستان‌هایش را به مجله‌های عامه‌پسند بفروشد. در هجده‌سالگی نخستین داستانش را به نام «گشتی در حوالی سیارک وستا» نوشت که در شمارهٔ اکتبر ۱۹۳۸ مجلهٔ «داستان‌های حیرت‌آور» چاپ شد. سه سال بعد در سال ۱۹۴۱، داستان دیگری با عنوان «شبانگاه» به مجلهٔ یادشده فروخت که در آن زمان برترین مجله در این عرصه بود. او با نگارش «قوانین سه‌گانهٔ رباتیک» مشهور شد. دانشنامهٔ بریتانیکا این نویسنده را واضع واژهٔ رباتیک در زبان انگلیسی می‌شناسد. آیزاک آسیموف بیش از ۵۰۰ عنوان کتاب در تمام دسته‌های اصلی رده‌بندی دوی (به‌جز فلسفه) دارد و سیارک «آسیموف ۵۰۲۰» به افتخار او نام‌گذاری شده است.

بخشی از کتاب زمین هم جای کافی دارد

«جیمی اول او را دید، زیرا داشتند از کنار چند اسب در کنار جاده می‌گذشتند و درحالی‌که هاوِرکار به حرکتش ادامه می‌داد، او سرش را برگرداند تا آن‌ها را نگاه کند. او را دید که از مسیر کناری می‌آمد و به آن‌ها نزدیک می‌شد.

با هیجانی ناگهانی گفت: «بابا! یه دونده. یه دونده داره ازمون جلو می‌زنه.»

آقای اندرسون گفت: «خب، هر وقت از کنارمون رد شد براش دست تکون بده.»

جیمی ملتمسانه گفت: «نه، بابا. وقتی رسید، تو یه خرده سرعت بگیر تا من بتونم باهاش حرف بزنم.»

«اصلاً فکر خوبی نیست، پسرم. ما که نمی‌خوایم حواسش رو پرت کنیم. اگه پاش به چیزی گیر کنه یا روی چیزی بیفته، ممکنه کشته بشه.»

جیمی آرزومندانه به دونده نگاه می‌کرد که آرام‌آرام در حال نزدیک شدن بود. او دونده‌ها را زیاد در تلویزیون دیده و گاهی هم مستقیم به چشمش خورده بودند. البته از فاصلهٔ دور. این نخستین باری بود که یکی از آن‌ها داشت از کنارش می‌گذشت. از پنجرهٔ هاورکار به بیرون خم شد تا تماشا کند.

هاورکار روی آسفالت و بدون این‌که آن را لمس کند حرکت می‌کرد؛ روی جت‌های هوایی سوار بود که آن‌قدر ساکت بودند، هیچ صدایی از آن‌ها شنیده نمی‌شد. دونده هم همان‌قدر ساکت حرکت می‌کرد، میان هوا پیش می‌رفت و یک پای بلندش را جلو و آرام پایین می‌آورد. وقتی پایش زمین را لمس می‌کرد، ماهیچه‌های ران برهنه‌اش دسته می‌شدند و او را دوباره در هوا به جلو می‌فرستادند و در همان هنگام پای دیگرش آرام و با وقار جلو می‌آمد.

دونده بین تماس‌هایی که با زمین داشت، در ارتفاع بالاترین قسمت هاورکار حرکت می‌کرد و چشم‌های جیمی او را دنبال و بررسی می‌کرد.

دونده لباس‌های زیادی به تن نداشت. آن‌ها هیچ‌وقت زیاد لباس نمی‌پوشیدند. کفش‌های مخصوص دویدن، جوراب و شورت ورزشی و نیم‌تنه‌ای که قفسهٔ سینه‌شان را می‌پوشاند. دونده قفسهٔ سینهٔ بزرگی داشت، تقریباً دو برابر پهن‌تر از شکم و پهلوی برهنه و باسنش بود. زیر این‌ها هم آن پاهای قدرتمند و خیلی لاغر قرار داشت. دونده‌ها همیشه خیلی قدبلند بودند و بالاتنهٔ چنان سنگینی داشتند که...

با صدای بلندی گفت: «آدم فکر می‌کنه به خاطر همچین بالاتنهٔ سنگینی باید کله‌پا بشن.»

آقای اندرسون گفت: «بالاتنه‌شون اون‌قدری که تو فکر می‌کنی سنگین نیست. بیش‌تر حجم اون قفسه‌های سینه رو ریه تشکیل می‌ده که پر از هواست و دنده‌هاشون هم نازکه. رون‌هاشون هم سنگینه. بالاتنه‌شون از بالاتنهٔ تو سنگین‌تر نیست.»

دونده حالا نزدیک شده بود و جیمی انتظار داشت که او را در حال نفس‌نفس زدن و عرق ریختن ببیند، زیرا هر چه نباشد، آدم‌های معمولی حتی وقتی با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت نمی‌دویدند هم به نفس‌نفس زدن و عرق کردن می‌افتادند. ولی هیچ نشانه‌ای از این‌ها در دونده به چشم نمی‌خورد. صورت دونده کاملاً آرام به نظر می‌رسید و وقتی جیمی برای او دست تکان داد، دونده هم با دست تکان دادن پاسخ او را داد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۳۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۳۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۱۸۹,۰۰۰
تومان