کتاب ما رو ببخش!
معرفی کتاب ما رو ببخش!
کتاب الکترونیکی ما رو ببخش! مجموعهای از داستانهای کوتاه نویسندگان برجسته جهان است که توسط محمدعلی مهماننوازان ترجمه و در انتشارات علمی و فرهنگی چاپ شده است. این کتاب شامل ده داستان کوتاه از نویسندگانی چون یوری بوندارف، گیش جن، هاینریش بل، رشاد رشدی، روی یاکوبسن، تیلیه اولسن، شریفه الشملان، جان آپدایک، پائولا کاپریولا، و ماریا لوییزا است که هرکدام به زندگی، احساسات، و چالشهای انسانی میپردازند.
درباره کتاب ما رو ببخش!
این مجموعه، داستانهایی از فرهنگها و دیدگاههای گوناگون را در بر میگیرد. از لحظات ساده و روزمره تا پیچیدگیهای عاطفی و اجتماعی، هر داستان به یک جنبهٔ خاص از زندگی انسانها میپردازد. عناوین داستانها عبارتاند از:
ما رو ببخش! - مکاشفه شیر آب - اقدامی صورت خواهد گرفت - عروسک خیمهشببازی - دیدار اتفاقی - میایستم اینجا و اتو میزنم - نماهایی از یک زندگی - جدایی - نامههایی به لوییزا - درخت
داستانها اغلب با نگاهی واقعگرایانه و گاه نمادین، به بررسی موضوعاتی چون روابط انسانی، تنهایی، عشق، و مواجهه با چالشهای اجتماعی میپردازند. هر نویسنده از سبک و زبان خاص خود برای بیان داستان بهره میبرد، و همین تنوع باعث غنای این مجموعه شده است.
خواندن کتاب ما رو ببخش! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب علاقهمندان به داستانهای کوتاه از نویسندگان بینالمللی است، بهویژه کسانی که به ادبیات جهان و تنوع فرهنگی در روایتها علاقه دارند. همچنین برای دانشجویان و پژوهشگران ادبیات که به تحلیل سبکهای مختلف نویسندگی میپردازند، مفید است.
بخشی از کتاب ما رو ببخش!
«گاهیوقتها در مسکو، در همان حال که تا دیروقت مشغول طراحیهایش بود، سرش را بلند میکرد، از میان پنجره به درختان سپیدار نگاهی میانداخت، در رؤیای شیرینی غوطهور میشد، و مدتی طولانی به صدای قطارهای شبانهای گوش میسپرد که آن سوی شهرِ خوابزده، هنگام عبور از کنار یکدیگر با صدای پرطنینی بر هم بانگ میزدند. بعضیوقتها صدای آن سوتها او را آزرده و مضطرب میکرد، و بعد به یاد استپ دم غروب میافتاد، با آن روشنایی روبهافول و غبارآلودی که بر کپهٔ علفها سایهگستر میشد، و آن موقع بود که دست از کار میکشید، پاورچین از خانه بیرون میرفت تا همسرش را بیدار نکند، و در خیابانهای سوتوکور بیهدف پرسه میزد.
پاول جورجیهویچ سافونوف در یک شرکت بزرگ و معتبر طراحی میکرد، فردی مشهور بود و به مرور زمان با شهرت خو گرفته و البته کمی هم از این وضعیت دلزده بود، همانطور که گهگاه مردم از موفقیت و کامیابیای که زود به دستش آورده باشند، خسته میشوند. آن سال، سافونوف خسته از یک کار زمستانی، به تفریحگاهی ساحلی در کرانهٔ جنوبی شبهجزیرهٔ کریمه۴ رفته بود. جنوب با آن آفتاب خیرهکنندهاش و آن گرمای خشک و بیامان، درختان نخل میان بلوارها که به شکل عجیبی چشمگیر بودند، ماسههای تفتهٔ ساحل، شنا و حمام آفتابِ شفابخش زیر نفس یُدآلود دریا و در مجموع آسودگی و آرامش حاکم بر تمام آن تفریحگاه او را به سستی و بیتحرکی سوق داده و تنبلی و رخوت آن اقامتگاه ساحلی او را در بر گرفته بود. در آن گرما حتی افکارش هم محو و توأم با رخوت شده بود، دلش میخواست در اسرع وقت خود را به مسکو برساند، به آن بارانهای پاییزی، آسفالت خیس، به آن تلألؤیی که چراغهای خیابان در چالههای پرآب بهوجود میآورد.»
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه