کتاب زن بی ارزش
معرفی کتاب زن بی ارزش
کتاب الکترونیکی زن بیارزش نوشتۀ گروهی از نویسندگان شامل حیات بینالشیخ، ریموند کارور، ولادیمیر سولوخین و دیگران با ترجمۀ محمدعلی مهماننوازان در انتشارات علمی و فرهنگی چاپ شده است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه جهان است که به جنبههای گوناگون زندگی انسانی میپردازد و احساسات، روابط، و موقعیتهای متفاوت را به تصویر میکشد. برخی از داستانهای آن به دلیل جذابیت و اثرگذاری در محافل ادبی مطرح بودهاند.
درباره کتاب زن بیارزش
زن بیارزش مجموعهای از داستانهای کوتاه است که نویسندگانی از ملیتها و سبکهای متفاوت در آن مشارکت داشتهاند. حیات بینالشیخ، نویسنده تونسی، در این کتاب به موضوعات زنانه با نگاه اجتماعی پرداخته است. او در آثارش، احساسات، هویت، و چالشهای زندگی زنان در جوامع عربی را با ظرافت و دقت توصیف میکند. ریموند کارور، نویسندهٔ برجستهٔ آمریکایی، با سبک مینیمالیستیاش به جنبههای روزمره و روابط پیچیده انسانی در آثار خود میپردازد. ولادیمیر سولوخین، از نویسندگان روس، به تأملات فلسفی و واقعیتهای فرهنگی روسیه پرداخته است. همچنین دیگر نویسندگان همچون باراتی موکرجی و رز تریمین داستانهایی درباره مهاجرت، هویت، و ارتباطات انسانی ارائه کردهاند. این مجموعه از زاویههای مختلف به زندگی و روابط انسانی نگاه کرده و تنوع دیدگاهها و موضوعاتش، آن را به اثری چندوجهی تبدیل کرده است.
زن بیارزش به دلیل تنوع موضوعی و سبکهای متفاوت نویسندگانش، برای علاقمندان به داستانکوتاه و افرادی که به دنبال درک جنبههای مختلف زندگی در فرهنگهای گوناگون هستند، مناسب است.
کتاب زن بیارزش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب بi علاقهمندان به داستانهای کوتاه، پژوهشگران ادبی، و افرادی که به شناخت فرهنگها و نگاههای مختلف به زندگی علاقهمند هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب زن بی ارزش
«وقتی شروع به نوشیدن از اولین جام کردم، با خودم گفتم که شاید حقیقتاً من آدمی غیرعادی هستم. اما چرا غیرعادی بودم؟ واقعاً نمیدانستم. شاید چون بهجز تو کسِ دیگری را نمیخواستم، چون نمیتوانستم تو را فراموش کنم. وقتی سراغ جام دوم رفتم، احساس کردم غیرعادی نیستم، صرفاً کمی سرکش هستم، همچون مادهببری وحشی که نیاز به جستوخیز دارد. سرِ جام سوم متوجه شدم که من زنی نمونه هستم، زنی فوقالعاده. از چه نظر فوقالعاده؟ مهم نیست... اما بههرحال فوقالعاده بودم، و تمام مردانی که میشناختم همگی احمق و نفهم بودند. آنها مرا درک نمیکردند. خندهام گرفت... به احمقی و نفهمی آنها نمیخندیدم؛ این موضوعی بود که همیشه از آن خبر داشتم. دلیل خندهام این بود که اطمینان داشتم من آدم فوقالعادهای هستم... شاید. سر جام چهارم، افکار در ذهنم به کشمکش درآمدند؛ حقایق بدیهی پیش چشمم گرد آمدند. سعی کردم چشمانم را ببندم تا نور قرمز و هشدارآمیزی را که مقابل آنها چشمک میزد نبینم. در همان حین داشتم موضوع دیگری را کشف میکردم؛ من فوقالعاده نبودم، نمونه هم نبودم؛ من زنی احمق و شکستخورده بودم... زنی مستأصل. نمیدانستم چطور زندگی کنم یا چه کاری انجام دهم. من دستخوش جنون بودم، همین و بس. این حقیقت سادهای بود که سالها وانمود کرده بودم آن را نمیبینم؛ و تازه آن لحظه بود که سرانجام به ذهنم خطور کرد. سَرِ جامِ پنجم متقاعد شده بودم که من آدم بیاهمیتی هستم، و مادامی که عاشق تو هستم بههیچوجه نمیتوانم به جایی برسم، چون عشق من به تو هر چیز معقولی در زندگیام را نابود میکرد. دلبستگی من به تو، به من و به تمام چیزهای خوب زندگیام لطمه میزد. جام نوشیدنی را شکستم و درحالیکه برای زندگیِ ازدسترفتهام گریه میکردم، همان زندگیای که دریافته بودم هیچ ارزشی ندارد، کشانکشان خود را به ظلمت خانهام رساندم.»
حجم
۱۶۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه
حجم
۱۶۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه