دانلود و خرید کتاب عطر پاتریک زوسکیند ترجمه حسین منصوری
تصویر جلد کتاب عطر

کتاب عطر

معرفی کتاب عطر

کتاب عطر نوشتهٔ پاتریک زوسکیند و ترجمهٔ حسین منصوری است. نشر ثالث این رمان معاصر آلمانی را منتشر کرده است. فیلمی بر اساس این کتاب در سال ۲۰۰۶ میلادی ساخته شده است.

درباره کتاب عطر

کتاب عطر (سرگذشت یک قاتل) برابر با یک رمان معاصر، آلمانی و برندهٔ جایزهٔ بهترین داستان فانتزی جهان در سال ۱۹۸۷ است که اولین‌بار در سال ۱۹۸۵ میلادی انتشار یافت. داستان این رمان با ظرافت و هنرمندی تمام به این موضوع پرداخته است که چه اتفاقی میفتد وقتی زیاده‌روی یک انسان در رسیدن به هدفش، باعث وقوع قتل و جنایت شود. در زاغه‌های فرانسهٔ قرن هجدهم میلادی، نوزادی به نام «ژان بپتیست گرنویی» با استعدادی خارق‌العاده به دنیا می‌آید. او حس بویایی بی‌نهایت قدرتمندی دارد و تشخیص بوهای مختلف حتی از راه دور برای او کار بسیار ساده‌ای است. او در کودکی، وقت خود را صرف رمزگشایی بوهای مختلف پاریس می‌کند و شاگرد یک عطار برجسته می‌شود که به ژان، هنر کهن ترکیب عطرها و گیاهان ارزشمند را آموزش می‌دهد. کار در یک مغازهٔ عطرفروشی اصلاً برای نبوغ «گرنویی» کافی نیست. ژان بپتیست در یک روز به رایحه‌ای برمی‌خورد که او را وادار می‌کند زندگی خود را صرف خلق «عطر غایی» کند. رمان «عطر» با ارائهٔ داستانی درخشان و حیرت‌انگیز، یکی از برترین آثار ادبی چند دههٔ اخیر به شمار رفته است.

خواندن کتاب عطر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آلمان و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عطر

«در انتهای دیگر این کاسه و تقریباً دوهزار گام دورتر شهری بر دامنهٔ کوه‌ها قرار داشت، یا بهتر است بگوییم شهری به دامنهٔ کوه‌ها چسبیده بود. این شهر از دور آنچنان منظرهٔ پرزرق‌وبرقی نداشت. کلیسای اسقف‌نشین پُرهیبتی که یک سر و گردن از دیگر ساختمان‌های شهر بلندتر باشد وجود نداشت، فقط یک برج کلیسا دیده می‌شد که آن هم ارتفاع چندانی نداشت. از قلعه و بارویی که همه‌چیز را تحت‌تأثیر خود داشته باشد و از بناهای باشکوهی که جلب نظر کند نیز خبری نبود. دیوارها به هیچ وجه مقاوم نبودند و خانه‌هایی این‌جا و آن‌جا از محدودهٔ سنگ‌باف خود خارج و به سمت جلگهٔ زیرین معطوف می‌شدند و سیمای ملایم شهر را منظری آشفته می‌بخشیدند. جلوهٔ شهر طوری می‌نمود که انگار بارها و بارها به تصرف درآمده و باز آزاد شده است؛ طوری می‌نمود انگار خسته شده و دیگر نمی‌خواهد در مقابل متجاوزانی که در آینده خواهند آمد مقاومت جدی از خود نشان دهد؛ البته نه به دلیل ضعف، بلکه به دلیل بی‌قیدی یا حتی به دلیل احساس قدرت. این‌طور به نظر می‌رسید که نیازی به جلوه‌گری در خود نمی‌بیند. این شهر کاسه‌ای بزرگ و خوشبو زیر پا داشت؛ کاسه‌ای که بر آن حکومت می‌راند و همین آن را ظاهراً کفایت می‌کرد.

این مکان بی‌پیرایه و در عین حال متکی به نفس شهر گراس بود؛ شهری که از چند دهه پیش به این طرف مرکز بی‌چون‌وچرای تولیدات و معاملات مواد خوشبو و اجناس معطر و روغن‌های مختلف به حساب می‌آمد. جوزپه بالدینی از این شهر همواره با وجدی پرآب‌وتاب سخن گفته بود. به گفتهٔ او این شهر رُمِ بوهای باشکوه به شمار می‌آمد و سرزمین موعود عطرسازان کسی که امتحان خود را در این شهر نداده بود نمی‌بایست نام عطرساز روی خود می‌گذاشت.

گرینوئی با خونسردی به شهر گراس نگاه می‌کرد. به دنبال سرزمین موعود عطرسازی نمی‌گشت و دلش از دیدن آن آشیانهٔ چسبیده به تپه‌ها به هیجان نمی‌آمد. او به آن‌جا آمده بود چون می‌دانست چند تکنیک و روش عطرگیری را در گراس بهتر از جاهای دیگر می‌تواند بیاموزد. و می‌خواست آن چند تکنیک را یاد بگیرد، چون برای رسیدن به اهدافش به آن‌ها نیاز داشت. شیشهٔ عطرپاش حاوی بوی خودش را از جیب بیرون آورد و خود را اندکی معطر ساخت و به راه افتاد. یک ساعت و نیم بعد، کمی مانده به نیمروز، به گراس رسید.

در مهمانخانه‌ای در میدان سوزر، که در بالاترین نقطهٔ پایانی شهر قرار داشت، غذایی خورد. این میدان را نهری که دباغان در آن پوست‌های خود را می‌شستند و زیر آفتاب پهن می‌کردند تا خشک شوند از درازا قطع می‌کرد. از این رو بوی تعفن این میدان چنان زننده بود که اشتهای مهمانان گاهی کور می‌شد؛ ولی نه اشتهای گرینوئی. او با این بو آشنایی داشت و از استشمام آن احساس امنیت می‌کرد. به هر شهری که می‌رفت، ابتدا سراغ محلهٔ دباغان را می‌گرفت، زیرا در گام نخست به حوزهٔ تعفن وارد شدن و سپس از آن‌جا به تجسس حوزه‌های دیگر پرداختن احساس بیگانگی را از او می‌گرفت.

تمام بعدازظهر را به پرسه زدن در شهر پرداخت. باورکردنی نبود که شهر به رغم این‌که ــ یا شاید هم به دلیل این‌که ــ آب فراوانی از یک دوجین چشمه و چاه می‌جوشید و شرشرکنان در نهرها و جوی‌هایی که هیچ نظمی نداشتند به سمت شهر سرازیر می‌شد و زمین کوچه‌ها را از زیر می‌شست و غرق در لای و لجن می‌کرد چقدر کثیف بود. خانه‌ها را در بعضی محلات چنان چسبیده به هم ساخته بودند که گذرگاه‌ها و راه‌پله‌ها دو وجب بیش‌تر جا نداشتند، طوری که رهگذران وقتی با پاهای در لجن فرورفته از کنار هم می‌گذشتند به هم فشار می‌آوردند. حتی درشکه‌ها نیز در میدان‌ها و اندک خیابان‌های عریض شهر به سختی از کنار هم عبور می‌کردند.»

حشمت، شایدم دیواری بدونِ قورباغه، شایدم نه، چه می‌دونم
رضا خاتمی
راهکارهای ساده شاد زیستن
کیلی سالیوان
شانس اخلاقی در گذر تاریخ
فاطمه تمدن فرد
رقص مترسک
هیربد لشکربلوکی
چالش ها و مولفه های تربیت جنسی کودکان و نوجوانان
سپیده محمودی
فرهنگ تشریحی واژگان؛ حقوق فناوری اطلاعات
موسسه آموزشی و تحقیقاتی صنایع دفاعی
خاطرات و زندگی نامه خودنوشت یک خر فیلسوف نما
کنتس دوسگور
روان سازی گفتار پیشرفته گوینده انگلیسی
ویتنی نلسون
Mind Map 2 جراحی اندوکرین (برست، تیروئید، پاراتیروئید، آدرنال)
مسیح تقی‌پور آرانی
به ‌سوی ‌موفقیت‌
رجبعلی راهی
۱۰۰ موسیقی دان تاثیرگذار تاریخ
گینی گورلینسکی
صحرا
عبدالخلیل حاجتی
برگی از دفتر آفتاب
رضا باقی زاده پلامی
الانشاء العربی
نسیم عربی
دولت - ملت سازی در افغانستان ۲۰۰۱ - ۲۰۱۰
مجتبی نوروزی
ورزش و شخصیت اخلاقی
کریگ کلیفورد
دختر همسایه
لیلا سلطانی
چگونه در مسیر موفقیت قرار بگیریم؟
الهام ابوئی مهریزی
تقاطع انقلاب
محمدرضا زائری
نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۹۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۹۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۱۶۰,۰۰۰
تومان