دانلود و خرید کتاب خانه افعی بی داونپورت ترجمه شهره نورصالحی
تصویر جلد کتاب خانه افعی

کتاب خانه افعی

نویسنده:بی داونپورت
انتشارات:نشر پیدایش
امتیاز:
۴.۲از ۱۰۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خانه افعی

«خانه افعی» نوشته بی دیون پورت نویسنده داستان‌های کودک و نوجوان انگلیسی است. این کتاب در سال ۲۰۱۰ نامزد دریافت جایزه تایمز شد. آنی دوازده ساله به کاخ هکسر دعوت شده است تا برای مالک مرموز این کاخ، بانو هکسر، به عنوان خدمتکار کار کند. مارهای حکاکی شده در همه جای این کاخ قرار گرفته‌اند و وقتی آنی به یکی از آن‌ها دست می‌زند، او به گذشته سفر می‌کند، به زمانی که کاخ یک بیمارستانی مخصوص بیماران جذامی بوده که توسط یک پزشک بدذات و مارهای افعی بسیاری مدیریت می‌شده است... در بخشی از کتاب می‌خوانیم: برای یک لحظهٔ وحشتناک، فکر کردم شاید ناگهانی مرده‌ام. چشم‌هایم چیزی را نمی‌دیدند، اما صدای نفس‌های وحشت‌زدهٔ خودم را می‌شنیدم. چند بار پلک زدم تا تاریکی از جلو چشم‌هایم رفت و دیدم دستم دیگر روی نردهٔ پله نیست. به دیوار سنگی راهرویی تکیه داده بودم که هرگز آن را ندیده بودم. مخلوطی از بوهای مختلف به دماغم می‌خورد، بوی رطوبت، سرما و چیز دیگری که خیلی دلچسب‌تر بود، چیزی که به نظرم می‌آمد می‌شناسمش، اما نمی‌توانم رویش انگشت بگذارم. با پاهای لرزان یک قدم رفتم جلو. نور کم‌رنگی در انتهای راهرو سوسو می‌زد و من با قدم‌های لرزان به طرفش راه افتادم. کمی بعد، توی روشنایی آن نور متوجه شدم چیزی به طرفم می‌آید. کوچک بود، شاید بچه‌ای تقریباً همسن خودم یا کوچک‌تر. وقتی جلوتر آمد، دیدم یک دختر است. زیرپیراهنی بلند و ساده‌ای تنش بود و با دهن باز به من زل زده بود. حرف زد، اما من چیزی از حرف‌هایش نفهمیدم و این موضوع را بهش گفتم. سرش را، انگار که او هم زبان مرا نمی‌فهمد، تکان تکان داد. به سرم اشاره کرد و دوباره همان کلمه‌ها را تکرار کرد و این دفعه به نظرم آمد یکی دو تا از آنها را می‌فهمم. به نظرم آمد که می‌گوید: «سرپوشِت کو؟»
__mohadeseh.b__
۱۳۹۸/۰۵/۱۵

از دیشب دارم این کتابو میخونم الان [ساعت 5:52] به پایان رسید .😊😐 داستان تخیلی و هیجان انگیزی بود. فراز و نشیبها،غم ،عشق و تخیل داستان فوقالعاده ای رو ساخته.✌ بنظرم پایان خوبی هم داشت

Sara.iranne
۱۳۹۹/۰۵/۲۷

این کتاب برای گروه سنی نوجوان نوشته شده، اما به نظرم همه طرفدارای ژانر فانتزی ازش لذت میبرن. متن خیلی روونی داره و مشخصه از زبان یه بچه روایت میشه. در عین حال کتابیه که حرفای قشنگی توش هست و آدم

- بیشتر
بلاتریکس لسترنج
۱۳۹۷/۰۶/۰۲

یهو دیدم اومدی تو کتابخونه رایگان شدی قلبم درد گرفت😂 بعد اینکه من خریدم اخه🙄 معرکه بود یه تمرین بی نظیر برای پرورش تخیل مرسی نشر پیدایش اگه تخیلی درس حسابی میخواید اینو بخونین

کتاب باز
۱۳۹۸/۰۹/۰۱

هاهاها! اسلیترینی ها بخونن

Hana
۱۳۹۹/۰۷/۱۱

خیلی کتاب قشنگی بود. جذابیت خاصی داشت و همینطور خیلی پر هیجان بود. من که خیلی از داستان خوشم اومد.

Agness
۱۳۹۸/۰۵/۱۴

فانتزی هیجان انگیز و جالبی بود و موضوع متفاوتی هم داشت.لذت بردم از خوندنش *بهتر بود بخش هایی که از زبان خانم هکسر و آنی بود از هم تفکیک میشد. اینطوری که الان هست، ممکنه ابتدای داستان کمی گیج بشید ولی

- بیشتر
💜
۱۳۹۹/۱۰/۱۷

داستان خیلی جذاب و قشنگی بود🌷😊 ولی آخرش یکم غم انگیز بود.🖤

🌱 آونـב
۱۳۹۹/۰۴/۲۶

ژانر داستان تخیلی - فانتزیه. موضوع جذاب و بکر و شروع و پایان قوی داره. کاملا تخیل آدمو غلغلک میده😊 این کتاب راجع به خودخواهی آدم هاست که برای رسیدن به خواسته هاشون حاضرن هر چیزی رو قربانی کنن و از

- بیشتر
Arefeh
۱۳۹۹/۰۸/۱۲

عالی و زیبا

کاربر963963
۱۳۹۹/۰۴/۱۷

وقتی تعداد صفحه های کتاب رو دیدم بنظرم اومد که احتمالا طول میکشه تمامش کنم ولی انقدر داستان جذاب و هیجان انگیز بود که توی چند روز تمومش کردم. حتی وقتی راه میرفتم هم داشتم مطالعه اش میکردم!

آدم‌ها اون چیزی رو می‌بینن که دلشون می‌خواد ببینن.
Pariya
ببین، برای مردم فرق نمی‌کنه که تو کی باشی، معمولاً یک دلیلی پیدا می‌کنن که دیگران رو مسخره کنن. باید یاد بگیری اهمیت ندی.
Pariya
فکر نمی‌کنم احساسی بدتر از این باشد که مردم آدم را به خاطر کاری که نکرده، سرزنش کنند.
Pariya
برای مردم فرق نمی‌کنه که تو کی باشی، معمولاً یک دلیلی پیدا می‌کنن که دیگران رو مسخره کنن. باید یاد بگیری اهمیت ندی.»
دختر‌کتابخون‌:)📖🤍
بعضی سؤال‌ها بهتر است نپرسیده باقی بمانند.
Pariya
کلمه‌هایی که به ظاهر دلنشین، اما بی‌معنی بودند؛ مثل سُسی که تو یک بشقاب خالی از غذا بریزند.
Pariya
قیافه‌اش آدم را یاد شیر می‌انداخت، با این تفاوت که خشن و وحشی نبود، غمگین بود.
؟
شاید اگر جای دیگری بروم، دیگر هر لحظه که چشم‌هایم را می‌بندم مگ را نبینم که در دل شعله‌ها ناپدید می‌شود. شاید جایی را پیدا کنیم که مردمش به خاطر رنگ پوست لوسی به او خیره نشوند و لقب‌های زشت به او ندهند.
بلاتریکس لسترنج
بی‌آنکه نگران عواقب حرفم باشم، گفتم: «هر اتفاقی هم بیفته، برای شما بد نمی‌شه، چون پول دارین. من و آدم‌هایی مثل لوسی هستیم که مردم قبولمون نمی‌کنن، علتش هم وضعیت خونواده‌ایِه که توش متولد شدیم، چیزهایی که دست خودمون نیست و نمی‌تونیم تغییرشون بدیم.»
بلاتریکس لسترنج
از ترس آدم‌ها می‌شود سوء استفاده کرد
vania
از خودم بدم آمد که این‌قدر به فکر ریخت و قیافه‌ام هستم.
Sara.iranne
خب، بگذارید بگویم خیلی خوب است که وقتی کسی با نگاهش بهت خنجر می‌زند، زخمی نمی‌شوی!
Sara.iranne
پشتش لرزید. لرزشی که از سرما نبود
Sara.iranne
بهش خندیدم، اما حرفش را باور کردم.
Sara.iranne
«تام کاتِریل، امیدوارم اینها رو بدون اجازه برنداشته باشی. دلم نمی‌خواد میوهٔ دزدی تو این خونه بیاد. کریسمس و غیرکریسمس فرقی نمی‌کنه.» تام ابروهایش را بالا برد و گفت: «البته که با اجازه برداشتم.»
کاربر
«ما با هم دوست نیستیم!» و به شدت متعجبش کردم. «من فقط آدمی بودم که شما از وجودش استفاده کردین. من برای آدم‌هایی مثل شما هیچ اهمیتی ندارم. چون دخترم، چون فقیرم، چون به دستمزدتون احتیاج دارم، چون شما اون ایده‌های احمقانه‌تون رو مهم‌تر از هر چیز دیگه‌ای می‌دونین.»
Sara.iranne
در بدترین کابوس خودم گیر افتاده بودم. پوستم انگار که هزارها حشره رویش می‌دویدند، مورمور می‌شد. فکر کردم خیلی راحت می‌توانم از ترس دیوانه بشوم.
Sara.iranne
صورتم مثل گل آتش داغ شده بود و خونم از عصبانیت به جوش آمده بود. انگار مثل جراح شکمم را باز کرده و ضعیف‌ترین قسمت‌های وجودم را پیدا کرده بود.
Sara.iranne
جذام آن زن را تبدیل به چیزی کرده بود که دیگر شباهتی به آدمیزاد نداشت. با وجود این، دلم می‌خواست نوازشش کنم. مطمئن بودم سال‌هاست کسی به او دست نزده.
Sara.iranne
«ببین، برای مردم فرق نمی‌کنه که تو کی باشی، معمولاً یک دلیلی پیدا می‌کنن که دیگران رو مسخره کنن. باید یاد بگیری اهمیت ندی.»
Sara.iranne

حجم

۲۳۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۹۶ صفحه

حجم

۲۳۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۹۶ صفحه

قیمت:
۱۱۲,۵۰۰
تومان