
کتاب سال نو با آدمک زنده
معرفی کتاب سال نو با آدمک زنده
کتاب سال نو با آدمک زنده نوشتهٔ آر. ال. استاین و ترجمهٔ شهره نورصالحی است. نشر پیدایش این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان در دستهٔ آثار ترسناک قرار میگیرد و برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب سال نو با آدمک زنده
کتاب سال نو با آدمک زنده (Horrorland slappy new year) که با قلم آر. ال. استاین منتشر شده، جلد هجدهم از مجموعهٔ «ترس و لرز؛ پارک وحشت» است. «ری گوردون» نام شخصیت اصلی این داستان است. او عاشق ترساندن برادر کوچکترش، «برندون» است. کار سختی هم نیست، چون برندون از همه چیز میترسد. صداهای بلند، ترن هوایی، و مخصوصاً یک آدمک به نام «اسلپی» که ری از مغازهٔ «جاناتان چیلر» خریدههم برای او ترسناک است. پدر و مادر ری فقط به این شرط به او اجازه دادند که شب سال نو مهمانی بگیرد که دیگر برادرش را اذیت نکند، اما اتفاقات عجیبغریب و بیرحمانهای برای برندون میافتد که به نظر میرسد اسلپی در آنها نقش دارد. آیا ممکن است کلماتی که ری با صدای بلند خوانده، آدمک را زنده کرده باشد؟ این داستان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب سال نو با آدمک زنده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانانی که به خواندن داستانهای ترسناک علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
درباره آر. ال. استاین
رابرت لارنس استاین (R.L.Stine) اهل اوهایوست و در ۱۹۴۳ در شهر کلمبوس دنیا آمده و نویسندگی را از ۹سالگی با نوشتن لطیفه و داستانهای کوتاه برای همکلاسیهایش شروع کرده است. آر. ال. استاین تا به حال چندین مجموعهٔ مفصل و پرطرفدار نوشته و از سال ۱۹۸۶ به ادبیات وحشت برای نوجوانان روی آورده است. مجموعهٔ «ترس و لرز» (Goosebumps) معروفترین و پرخوانندهترین مجموعهٔ این نویسنده است و بیشتر عنوانهایش (حدود ۱۲۰ کتاب) به ۳۲ زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده، میلیونها نسخه از آنها در آمریکا به فروش رفته و سه سال متوالی، عنوان پرفروشترین نویسندهٔ آمریکا را آر. ال. استاین به ارمغان آورده است. استاین چندینبار تصمیم گرفته نوشتن این مجموعه را متوقف کند، اما هربار نوجوانها با ایمیل و تلفن و نامه از او خواستهاند به نوشتن ادامه بدهد.
بخشی از کتاب سال نو با آدمک زنده
«مادر شیرجه رفت روی زمین و خودش را پرت کرد کنار پدر. بقیه هم دورش جمع شدند.
تقلا کردم اسلپی را بیندازم کنار، اما دوباره مشتش را بهشدت تاب داد و من تعادلم را از دست دادم، سکندری خوردم و پرت شدم آن سر اتاق. آدمک سرش را برد عقب و دوبارهٔ خندهٔ زشتش را سر داد.
صدای نالهٔ پدر را از روی زمین شنیدم: «چی شد؟»
آدمک از دستم جست زد بیرون و با پاهای شل و ولش، به طرف درخت کریسمس دوید.
جیغ کشیدم: «نه!» و جست زدم خودم را بیندازم رویش. جاخالی داد.
و من یکراست رفتم تو شکم درخت.
درخت به چپ و راست تاب خورد و جلینگ، جلینگِ تزییناتش بلند شد. و وقتی من افتادم روی درخت و جلینگ جلینگ به هم خوردنِ تزیینات شیشهای به صدای شکستن تبدیل شد، اسلپی قاهقاه خندید.
درخت زیر وزن من افتاد زمین. گویهای زینتی قل خوردند روی قالیچه و همهجا پخش شدند. برگهای سوزنی درخت صورتم را خراشید. چراغهای رشتهای سوسو زدند و صدای شکستن شیشه گوشم را پر کرد.
تقلا کردم خودم را از لای شاخههای تیز درخت بیرون بکشم. از پشت سرم صدای جیغ و داد میآمد. وقتی توانستم خودم را آزاد کنم، دیدم همه با نگاههای وحشتزده بهم زل زدهاند.»
حجم
۱۱۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۱۱۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه