کتاب تصاحب تاریکی
معرفی کتاب تصاحب تاریکی
کتاب تصاحب تاریکی نوشتهٔ بختیار علی و ترجمهٔ مریوان حلبچه ای است. نشر ثالث این رمان معاصر از کردستانِ عراق را منتشر کرده است.
درباره کتاب تصاحب تاریکی
کتاب تصاحب تاریکی برابر با یک رمان معاصر از کردستانِ عراق است که در آن با ترکیبی از واقعیت و خیال و تصویری تکاندهنده و عمیق از جهانی در آستانهٔ فروپاشی روبهرو میشوید. این کتاب به مسائلی همچون حافظه، هویت و تقابل بین نور و تاریکی در جستوجوی معنا پرداخته است. نویسنده به بررسی تجربیات انسانی و حوادث تاریخی میپردازد و نشان میدهد که چگونه این تجربیات میتوانند بر حافظهٔ فردی و جمعی تأثیر بگذارند. بختیار علی با استفاده از شخصیتها و روایات مختلف، نمایشی از زندگی در شرایط سخت و غیرقابل پیشبینی را ارائه داده و شما را به سفری در زمان دعوت کرده است که در آن نور و تاریکی همچون نمادهایی از امید و یأس به تصویر کشیده شدهاند. این رمان را یک سفر روانشناختی دانستهاند که به مخاطب اجازه میدهد تجربیات شخصیتها را بهصورت عینی احساس کند و از درون متن با آنها همراه شود.
خواندن کتاب تصاحب تاریکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصرِ کردستانِ عراق و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره بختیار علی
بختیار علی در سال ۱۹۶۰ میلادی در شهر سلیمانيهٔ کردستانِ عراق به دنیا آمد. او رماننویس، شاعر و نظریهپرداز اندیشمند کرد عراقی است که در دانشگاههای شهرهای «سلیمانیه» و «هولیر» (اربیل) به تحصیل در رشتهٔ زمینشناسی پرداخت؛ تا اینکه در تظاهرات دانشگاه سلیمانیه در سال ۱۹۸۳ مجروح شد؛ بدینترتیب بود که دانشگاه را رها کرد و تمام وقت خود را صرف آفرینش ادبی کرد. در همان سال بود که قصیدهٔ «سرزمین» را که قدیمیترین قصیده از مجموعه قصیدههای او است، سرود. با راهافتادن دوبارهٔ جنگهای داخلی میان احزاب سیاسی کردستان عراق در سال ۱۹۹۴، بختیار علی کردستان را بهنشانهٔ اعتراض به این برادرکشیها ترک میکند و رهسپار سوریه میشود و بعد از ۹ ماه زندگی در دمشق خود را به آلمان میرساند و تا سال ۱۹۹۹ در فرانکفورت اقامت میکند. در همان ایام بههمراه جمعی از همراهان كرد خود، مجلهٔ «رهههند» (رهند) را در اروپا منتشر میکنند. او در همان سال به شهر کلن در آلمان نقلمکان میکند. بختيار على نخستین رمانش «مرگ دومین تک فرزند» را در سال ۱۹۹۷ در سوئد منتشر کرد و یک سال بعد نیز دومین رمان خود با عنوان «غروب پروانه» را توسط انتشارات «رهند» در استکهلم سوئد به چاپ رسانيد. وقتی هم که رمان سوم او با عنوان «واپسین انار جهان» در سال ۲۰۰۲ در سلیمانیه منتشر شد، اتفاقی جدید درعرصهٔ رماننویسی کردی روی داد و توجه فرهیختگان و نویسندگان و شاعران کُرد را برانگیخت. رمانهای «شهر موسیقیدانان سپید» و «غزلنویس و باغهای خیال» از آثار دیگر این رماننویس مشهور نوگرا و فیلسوف کُرد، هستند که هر ۲ از جانب صاحبنظران ادبی از آثار جریانساز و قابلتوجه و تأمل ادبیات امروز کُردی قلمداد شدهاند. بختیار علی علاوه بر این، یکی از جدى ترين و تأثيرگذارترين روشنفكران معاصر كردستان با تأليفاتی نظرى و تحليلى است که بیشتر آنها را در مجلهٔ «رهند» به چاپ رسانده است و در اين زمينه كتابهاى «ستيزهجويان ايمان» و «خوانندهٔ قاتل» را نیز نوشته است. عمدهٔ شهرت بختيارعلى در این زمینه بهدلیل نوشتن نقدهاى بنيادينی است كه در آنها به نقد و تحلیل ساختارهاى فرهنگى، اجتماعى و سياسى حاكم بر كردستان پرداخته است. در اين ميان تقدسزدايى و نقد درونى راديكال او از مفهوم موجود «هويت و ناسيوناليسم كردى» بسیار چشمگیر بوده و واكنشهاى گوناگون و متفاوت روشنفكران و سياسيون كرد و همچنین واكنش خصمانهٔ سنتگرایان را برانگیخته است. از سوى ديگر تأليفات بختيار على مورداستقبال متجددان و جوانان علاقهمند واقع شده و موجى نو از مباحث نظرى را در ميان آنان به راه انداخته كه در نوع خود بى نظير است. او كارهاى تحليلى و مقالاتى نیز حول محور غربشناسى دارد، اما عمدهٔ شهرت او به نوشتن چندین رمان و مجموعه شعر از او برمیگردد.
بخشی از کتاب تصاحب تاریکی
«بنابراین، وزیر بهداشت برای پیدا کردن مترجمی دلسوز به جناب کورکوت اوزال پناه برد. اما وزیر کشور جادوگر که نیست، او هم سراسیمه و سرگشته شد که چطور برای زبانی که وجود ندارد مترجم پیدا کند. در تمام وزارتخانه، مترجم تمام زبانهای دنیا پیدا میشد، حتی متخصص زبان سومری کهن، خزری، ایلامی کهن و تخاریش داشتند، اما برای زبان کُردی، زبانی که هم ممنوع است و هم وجود ندارد، چطور مترجم پیدا کنند. آقای اوزال که مادرش کُرد بود و خالهاش اصلاً ترکی بلد نبود و بیشتر اوقات در خانه کردی حرف میزدند، به خودش میخندید، اما چارهای نداشت. میبایست طوری رفتار کند که انگار همهچیز سر جای خودش است و زبانی وجود ندارد که نامش کُردی باشد. به این ترتیب، جناب وزیر از مصطفی باروت، جانشین فرمانده نیروهای نظامی دیاربکر، خواست مترجم قابلاعتمادی و دلسوز برایش پیدا کند. ایدهای به ذهن جناب اوزال رسید که نیروهای نظامی جمهوریت ترکیه در جنوب شرق باید فرد معتمدی برای موقعیتهای خاص در نظر بگیرند، چون هنوز کسانی مثل خالهٔ خودش هستند که به آن زبانِ مرده صحبت میکنند. بنابراین از فرمانده باروت کمک خواست. باروت که اتفاقی در جلسهٔ مهمی نزدیک وزیر نشسته بود، به او گفت: «هنوز برخی پنهانی به آن زبان صحبت میکنند. تعدادشان خیلی کم است، اما دولت ترک دنبال آنهاست. ما هم مشکل کمبود مترجم داریم. در واقع، تنها ترک دلسوزی که با ما کار میکند، پسر طارق آکانسوست. اگر اسمش برایت آشنا نیست، باید بگویم برای کشورش پسری دلسوز، بامعرفت و وفادار است. کارمند وزارتخانهٔ خودتان است و هر از گاهی برای ما هم کار میکند. تلاش میکنم بیاورمش اینجا تا کار شما را راه بیندازد.»
علیاحسان جلوی بیمارستان آنکارا ایستاد و منتظر زکیرضا باکلان بود. چیزی دربارهٔ ماجرا نمیدانست. باکلان سر وقت جلوی بیمارستان حاضر بود، دستش را روی شانهٔ علیاحسان گذاشت و گفت: «امروز کار مهمی داری. باید برای دو وزیر ترجمه کنی.»
علیاحسان اصلاً حس خوشایندی به آن مرد نداشت. چیزی در رفتار و حرکات باکلان بود که علیاحسان خوشش نمیآمد. باکلان کارت شناساییاش را به نگهبان بیمارستان نشان داد و هر دوی آنها داخل رفتند. مردی با لباس پزشکی از آنها استقبال و خودش را دکتر امید معرفی کرد. بدون اینکه توضیحی بدهد، آنها را به طرف آسانسوری راهنمایی کرد. دو طبقه زیر زمین از آسانسور پیاده شدند و تا جلوی در اتاق عصمت اکتای، راهنماییشان کرد. علیاحسان برای اولین بار عصمت اکتای را دید.»
حجم
۷۵۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۷۷۰ صفحه
حجم
۷۵۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۷۷۰ صفحه