کتاب از آستین شعر
معرفی کتاب از آستین شعر
کتاب از آستین شعر سرودهٔ از آستین شعر و ترجمهٔ صالح بوعذار است. نشر ثالث این مجموعه شعر معاصر عرب را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب از آستین شعر
کتاب از آستین شعر یک مجموعه شعر معاصر را در بر گرفته است. عنوان برخی از شعرهای کتاب حاضر عبارت است از «تشنگی»، «زنان»، «ظلمات»، «زنی رومی» و «سرزمین نبودن». آدونیس یکی از بزرگترین شاعران زنده جهان است. شاعری که تأثیر شگرفی بر شعر معاصر عرب گذاشته و شعرهایش به بیشتر زبانهای زنده جهان ترجمه شدهاست. او هم در بعد کمیّت آفرینش شعری، هم در بعد نوآوریهای شاعرانه، شاعری آوانگارد، پیشرو و ساختارشکن است. این امر، سوای آثار فراوان پژوهشی و انتقادی اوست. آدونیس شاعر مدرنی است که در شعر خود از ذهن و زبان صوفیه و باطنیها تأثیر پذیرفته است و در پروسهٔ شعری و زبان خلاقانهٔ خویش به بازآفرینی نگاه صوفیانه و رویایی، بهرهگیری از بینش تاریخی، بهگزینی میراث ادبی و فکری جهان عرب و احضار شاعرانه اسطورهها، پرداخته است. شعر آدونیس بر عنصر زبانی و زبانیت تأکید ویژهای دارد و شعرش سخته و استوار و شکوهمند است. او نه تنها زیست و تجربههای سترگی در شعر معاصر و جریانهای ادبی دارد؛ نیز میراثدار ادب کهن عرب و تجربه و زیست شاعرانه معاصر است. او با نگاهی چالشی و منتقدانه میراث کهن عرب را حلاجی میکند و گوهر نابش را بر میگزیند.
خواندن کتاب از آستین شعر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر جهان و علاقهمندان به ادبیات عرب پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب از آستین شعر
«سرزمین معنا
سرزمینی که تنها دگرگون شود گورستانش
آیا سرزمینیست پیشاپیش،
آوار شده است در آن «معنا»؟
تاریخ
گنج و گل بر پیشانی زمان
و حوض فراخ وُ روزها در آن،
کنیزکانی:
نگاشته میشود در تنوری؛
تاریخی.
سپیده
با دستی گرفته بود خورشید را
سپیده
سیاحت میکرد در کوی ما،
و مکان بر سینهاش،
جنگلی از نیزه.
ابهام
مرا بگوی:
دست چپت،
چه برگرفته از تحفههای الهی؟
و چیست در دست راستت:
سینهای یا جامی؟
جامی؟! کدامین شراب؟
لیک آنکه ساکن دو خُلد است،
میجنبد آیا،
تجلّی میکند و پنهان میشود؟
یا او غیبی ست در آن میانه؟
مرا بگوی: اینجا و آنجا،
کجاست تقدیر؟
اهریمن
یکی تاریخ، اهریمن
پرتاب کرده آن را
شکم دریا
ورقها،
شرابههایی
و خط، دودی وُ
دوده،
جادو.
لجّهٔ بیخوابی
میغلتم در لجّهای از بیخوابی
صبح را برمیانگیزانم
و به وهم مینمایانم که من در آن وُ از آنم
میدانم:
گردادگردم جز خون نیست،
و نیز میدانم:
تنها سیاهیست در مشرق خورشید.
ستاره
میپرسد بر فرازمان ستارهای
چهسان عروج میگیرد آن زندگانیکه،
خدایگونه میشودش،
سخن
و والاتر و گرانتر از زندگی؟
ستارهای بر فرازمان پی میگیرد گامهامان
نزدیک میآید، شانههامان میساید
دور میشود وُ باز میگردد_
آرزویش،
سکونت میانمان.
آیا ما آسمان دلخواه اوییم؟
احمد بن حنبل
میان زندان و بیانِ سخنی ناپسند
زندان را گُزید:
اندیشه،
گاه جراحت است وُ گاه دشنهای
و گاه روشنی.
از اینروی نابود میشویم،
تا نمیرد شعلهٔ معنا؟
زبان اشیا
چو بمیرم چونان کتابی
بر دوشم گیرید وُ کتابهایم
زیر سر نهاده
و بسپاریدمان به خاک.
پاک است و پاینده، زبان اشیاء وُ
آموزهها، بیهوده.
حفره
حفرهای،
سر مردهای
و کلاغی نشسته بر آن:
تصویری،
تکرار میشود در هر خورشیدی.
نقاب
نقاب، همان چهره است
گُلی گفت
گلی که گور اوست،
عطرش.
ماه
یکی ماه،
خفته بر رخسارهٔ خاک
یکی ماه، ویران میکند؛
پل میانِ مزامیر خویش وُ کتاب.
سیما
چهرهاش
سیمای سرزمینِ گورهایی از تمام عصرها،
و شعر در این شهر،
گوریست راه میرود شبانه
و مخفیانه قلعهها میبیند
الکنی در کرانههای نزدیک:
هیچ چیز،
دستی تکان نمیدهد
نه بادی،
نه موجی،
و نه بادبانی.
تبرها
میدانم:
ماناتر از شمشیر است،
گردن.
امّا چهسان، کجا وُ
چههنگام آخر میگردد،
طوفان این تبرها.
تبرهایی که میروبند وُ میبرند با خود،
تاریخ ما را
سرها را.
تشابه
شبیه میکندگاه،
خویش را شبم به شب سنگ:
نمیبیند خورشید را مگر
با حجابی،
متراکم در چهرهاش از غبار سفر.»
حجم
۸۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
حجم
۸۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه