دانلود و خرید کتاب قطاری که ایستگاه نداشت بهیچ آک ترجمه زهرا صنعتگران
تصویر جلد کتاب قطاری که ایستگاه نداشت

کتاب قطاری که ایستگاه نداشت

معرفی کتاب قطاری که ایستگاه نداشت

کتاب قطاری که ایستگاه نداشت نوشتهٔ بهیچ آک، با ترجمهٔ زهرا صنعتگران و کالینا رشیدپور و راحله پورآذر در نشر اطراف چاپ شده است. این کتاب برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است و داستانی خیال‌انگیز و در عین حال آموزنده را به خوانندگان ارائه می‌دهد.

درباره کتاب قطاری که ایستگاه نداشت

قطاری که ایستگاه نداشت داستانی است که در آن خوانندگان نوجوان را با سفری خیالی و هیجان‌انگیز همراه می‌کند. این کتاب به زبانی ساده و روان، اما با مفاهیمی عمیق و فلسفی نوشته شده است که توجه به موضوعاتی مانند خانه، خانواده، دوستی و ماجراجویی را دربر می‌گیرد.

داستان حول محور پسرکی جوان می‌گردد که با قطاری کوچک و قدیمی سفرهایی به دنیایی دیگر و خیال‌انگیز را تجربه می‌کند. این سفرها همراه با موقعیت‌ها و شخصیت‌هایی است که به پسرک کمک می‌کنند درک بهتری از دنیای اطراف خود و ارزش‌های زندگی پیدا کند. داستان بر تأثیر سفر بر شخصیت اصلی و تغییراتی که در او ایجاد می‌شود، تمرکز دارد و به مخاطب نوجوانش درس‌هایی در مورد بلوغ، شجاعت و خودشناسی می‌دهد.

قطاری که ایستگاه نداشت به دلیل بیانی شاعرانه و استفاده از تصویرسازی‌های زیبا و خلاقانه، توانسته است تجربه‌ای بصری و همزمان ذهنی را برای مخاطبین فراهم آورد. بهیچ آک از زبانی سرشار از نماد و استعاره بهره برده است تا لایه‌هایی عمیقی از معنا و درک را در دل داستان جای دهد. بهیچ آک، متولد ۱۹۵۶ در ترکیه، نویسنده‌ای شناخته‌شده و محبوب در زمینهٔ ادبیات کودک و نوجوان است. او با نگارش داستان‌هایی که معمولاً حاوی پیام‌هایی اخلاقی و فلسفی هستند، شهرت زیادی کسب کرده است. آثار آک برای نسل‌های مختلف خوانندگان جذاب است و او توانسته است جایگاه ویژه‌ای در ادبیات نوجوان ترکیه ایجاد کند.

کتاب قطاری که ایستگاه نداشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که به داستان‌های خیال‌انگیز با پیام‌های عمیق علاقه‌مند هستند، مناسب است. همچنین این اثر مفاهیمی چون خودشناسی و رشد فردی را به فرزندان و دانش‌آموزان خود آموزش می‌دهد. این کتاب می‌تواند برای کسانی که به فرهنگ و ادبیات ترکیه علاقه‌مند هستند نیز جالب باشد.

بخشی از کتاب قطاری که ایستگاه نداشت

«منور خانم نوهٔ حاجی حامیت بود، صاحبِ خانهٔ خالی انتهای روستا. بعد از فوت حاجی حامیت، خانه‌اش به منور خانم رسیده بود اما هیچ‌کس به آن خانهٔ اسرارآمیز و سقفِ خرابش رسیدگی نکرده بود. خانه حسابی درب‌وداغان شده بود. کفِ خانه کم‌کم پوسیده بود و همه‌جا نم کشیده بود. علف‌های هرزِ رَونده و پیچک‌های وحشی تمام دیوارهایش را پوشانده بودند و خانه از دور مثل یک کُپه برگ به نظر می‌رسید.

آقا رضا همیشه می‌گفت «حواس‌تون باشه بعضی کارها رو نمی‌شه پشت گوش انداخت. اگه زمین یا خونه‌ای خالی بمونه، علف‌های هرز سریع دست به کار می‌شن. کلمه‌ها رو هم همیشه باید با دقت انتخاب کنین. بعضی وقت‌ها حتی معنی حرفِ آدم هم شاخ و برگ می‌گیره. ای امان!»

خیلی وقت بود که اهالی روستا آن خانهٔ قدیمی را فراموش کرده بودند. آن روز هم معلوم نبود چرا منور خانم با الاغ سیاهش به روستا آمده. یعنی اتفاق پیش‌بینی‌نشده‌ای افتاده بود؟ برای دید و بازدید که نیامده بود. انگار آمده بود که توی خانهٔ به‌جامانده از پدربزرگش بماند.

منور خانم چند تکه لوازم آشپزخانه و دو چمدان را پشت کاراکاچانِ طِفلَکی بار زده بود. کاراکاچان اسم الاغش بود که یعنی «سیاه فراری». الاغِ منور خانم لِک‌ولِک‌کُنان و آرام آرام به سمت خانهٔ حاجی حامیت می‌رفت.

آقا رضا گفت «هِی، هِی، هِی... شاید بیست سال شده که هیچ الاغی توی این روستا نیومده.»

الاغ سیاه با چشم‌های درشت دوست‌داشتنی‌اش توجه همهٔ بچه‌ها را جلب کرد. بچه‌های روستا تا آن روز هیچ الاغی را از نزدیک ندیده بودند. همه‌شان عاشق کاراکاچان شدند و با داد و فریاد دنبالش دویدند.»

هانیه اکبری
۱۴۰۳/۰۵/۱۵

نسخه چاپی را داریم و پسر ۱۱ ساله ام خیلی دوست داشت.

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
تومان