دانلود و خرید کتاب روایت ذهن نویسا کوروش علیانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب روایت ذهن نویسا

کتاب روایت ذهن نویسا

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب روایت ذهن نویسا

کتاب روایت ذهن نویسا نوشتهٔ کوروش علیانی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است.

درباره کتاب روایت ذهن نویسا

کتاب روایت ذهن نویسا بعد از مقدمه، دو بخش اصلی دارد: نُه فصل و پنج یادداشت. کوروش علیانی در بخش اول، نُه موضوع را که هرکدام ارزش و نیز تناسب این را داشتند که بین چهار تا ده‌هزار کلمه درباره‌شان در این کتاب بنویسد، آورده‌ است. موضوعاتی تقریباً مرتبطی که نویسنده علاقه داشته در این اثر حضور داشته باشند، در پنج یادداشت نگاشته شده‌اند. هدف نویسنده از نگارش این اثر آشنایی مخاطب با چیستی و چگونه نوشتن روایت بوده است. عنوان فصل‌های کتاب حاضر عبارت است از «دربارهٔ اینکه چرا روایت مهم است»، «دربارهٔ اینکه روایت چیست»، «دربارهٔ اینکه روایت چطور پدید می‌آید و ذهن چطور کار می‌کند»، «خیال، واقعیت، جعل و خیالینگی»، «دربارهٔ ربط روایت و باور»، «دربارهٔ اینکه روایت چطور هویت‌ها را می‌سازد»، «دربارهٔ اینکه روایت‌های زندگی چه هستند و چه می‌کنند»، «دربارهٔ روایت و پزشکی» و «دربارهٔ فن‌ها و ترفندهای یک بیان روایی».

خواندن کتاب روایت ذهن نویسا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران روایت و روایت‌نویسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب روایت ذهن نویسا

«نورون‌های آینه‌ای چه کار می‌کنند؟ خیلی کارها. از مهم‌ترین کارهایشان این است که به ما اجازه می‌دهند با سنگ فرق داشته باشیم. سنگ تابع قانون‌های فیزیک است. برای سنگ فرقی نمی‌کند به کجا بخورد؛ هر وقت ثقل یا نیروی دیگری به حرکت بیاوردش همان مسیر قابل محاسبه را طی می‌کند و با همان انرژی قابل محاسبه به نقطۀ پایانی حرکتش می‌رسد. برای سنگ فرق نمی‌کند به سنگ دیگری بخورد یا به کودکی، یا در دریا بیفتد. برای آدم فرق می‌کند. به طور خاص، آدم وقتی دارد از پله‌ها می‌افتد سعی می‌کند به آدم‌های دیگر برخورد نکند و آن‌ها را زخمی نکند. چرا؟

به خاطر اینکه نورون‌های آینه‌ای کمک می‌کنند آدم بین آدم‌ها و در و دیوار فرق بگذارد. به‌ عبارت دیگر، نورون‌های آینه‌ای به ما کمک می‌کنند دیگران را شبیه خودمان ببینیم. همان‌طور که ماکاکوی کوچک ویتوریو را شبیه خودش می‌دید و این شباهت را چنان عمیق حس می‌کرد که علائم بستنی خوردن در مغزش ایجاد می‌شدند، ما هم انسان‌های دیگر را شبیه خودمان می‌بینیم و حس‌هایی که در چهرۀ آن‌ها می‌بینیم در ما بازسازی می‌شوند.

کم نیستند آدم‌هایی که حساسیتشان آن‌قدر است که با دیدن زخم کسی دیگر احساس درد فیزیکی می‌کنند. یا همۀ ما بارها دیده‌ایم که خمیازه مسری است یا دوست داریم به غریبه‌ای که بی‌توجه به ما لبخند به لب دارد لبخند بزنیم یا از دیدن غریبه‌ای که اخم کرده مضطرب می‌شویم.

این‌طوری است که آدم‌ها توانسته‌اند در تنازع بقا و تکامل، از شرّ هم‌نوعان خودشان - و در مرتبۀ بعد، از شرّ جانوران زنده - در امان بمانند. آدم‌ها می‌توانند با دیدن چهرۀ یکدیگر تا حد خوبی حدس بزنند که طرف می‌خواهد چه کار کند. ما نه‌تنها جملۀ «از قیافه‌اش پیدا بود دنبال دردسر می‌گرده» را به کار می‌بریم، که وقتی دیگران این جمله را می‌گویند بهمی‌فهمیمش، هرچند که می‌دانیم این جمله در دادگاه قابل استناد نیست. چنین جمله‌ای یا جمله‌ای مثل «از قیافه‌اش معلوم بود با آدم مهربونی طرفم» نتیجۀ یک مشاهدۀ طولانی و تجزیه و تحلیل منطقی است؟ البته که نه. اتفاقاً این‌ها جمله‌هایی هستند که در همان ثانیه‌های اول دیدن یک آدم غریبه در ذهنمان شکل می‌گیرند.

این همان چیزی است که باعث می‌شود پژوهشگران ادعا کنند نورون‌های آینه‌ای انسان‌ها تکامل‌یافته‌تر یا پیشرفته‌تر از ماکاکوها هستند. ماکاکوها فقط می‌توانند دیگری را در درون خود حس کنند، اما به قضاوتی دربارۀ دیگران نمی‌رسند. بر خلاف آن‌ها، آدم‌ها به قضاوت نیز می‌رسند. یک گروه از همین قضاوت‌ها هستند که مفهوم عشق در نگاه اول را ساخته‌اند و بنیان حجم عظیمی از ادبیات ملت‌ها را پدید آورده‌اند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
آفریدن انسجام در روایت خیالین آسان‌تر از آفریدن انسجام در روایت واقعی است. در روایت واقعی، رخدادها از ما اجازه نمی‌گیرند و با ما هماهنگ نمی‌کنند که چه کنند؛ ماییم که باید خط زمانی را میانشان بکشیم و ازشان روایت نهایی را بسازیم. این در حالی است که در روایت خیالی، بسیاری چیزها (مردم می‌گویند همه چیز) در دست من راوی است و هر وقت هر عامل تازه‌ای هم که به شکل فرد، عنصر یا واقعه وارد روایت کنم، یکسره در خدمت پیشبرد طرحم خواهد بود.
هانا
آدم‌ها موقع شنیدن داستان و دیدن فیلم، فقط یک مخاطب نیستند، یک مشارکت‌کننده هستند، مشارکت‌کننده‌ای که به طور موقت و موضعی در جهان آن اثر هنری سکنا می‌گزیند.
هانا
از سوی آفریننده هم می‌توانیم همین تفکیک را ایجاد کنیم. اگر در جمع‌بندی شواهد به این نتیجه رسیدیم که کسی می‌خواهد باوری را دائم و خلل‌ناپذیر در ذهن مخاطبش بکارد، او را جاعل و شیاد می‌بینیم، اما اگر گمان کردیم که می‌خواهد باوری را در زمانی بسیار موقت و در شرایطی بسیار محدود در ذهن مخاطبش بکارد، آن وقت به او می‌گوییم هنرمند، آفریننده و خلاق
هانا
یک نمونۀ خوبْ سریال انگلیسی چهارقسمتی قول است. پس از پخش این سریال از یک شبکۀ تلویزیونی انگلیسی به نام شبکۀ چهار، نظر افکار عمومی در اروپا دربارۀ صهیونیسم و اسرائیل تغییری جدی کرد. ما خیال می‌کنیم و این خیال را باور کرده‌ایم که میان خیال و واقعیت، یا میان قصه شنفتن و باور، پرده‌ای غیرقابل نفوذ وجود دارد، اما این پرده‌ها بسیار تراواتر از آنچه گمان می‌کنیم هستند و دقیقاً به همین دلیل است که ادبیات کارکرد تبلیغی دارد و می‌تواند در از میان بردن یا ایجاد یک باور از بحث‌های فلسفی بسیار کارآمدتر باشد.
هانا
ما عالم را در ذهن و با کمک روایت‌ها می‌سازیم یا به بیانی محتاط‌تر بازنمایی می‌کنیم؛ عالم ذهن ما و مخاطبمان عمیقاً متأثر از روایت‌هایی است که با آن‌ها مواجه می‌شویم.
هانا
به همین دلیل است که تصویرهای پشت هم در یک روایت فقط وقتی ربط قوی و جدی غیرعلت و معلولی داشته باشند یا بسیار بسیار بی‌ربط باشند از نگاه بیننده در یک رابطۀ علت و معلولی قرار نمی‌گیرند. در غیر این صورت، گنجیدن دو تصویر پشت‌سرهم در یک روایت به ما پیشنهاد می‌کند رابطه‌ای علّی را باور کنیم که معمولاً در آن، تصویر اول علت و دومی معلول است.
هانا
آدم‌ها گاه برای روایت‌هایی که با باورهایشان پیوند خورده جان خود را می‌دهند یا جان دیگران را می‌گیرند، اما وقتی با روایت‌هایی طرف هستند که موضوع و جزئیاتشان کاری به باورهای آنان ندارد، انگیزۀ زیادی برای ساخت دگرروایت ندارند
هانا
ما دیگران را می‌بینیم، در تجربه‌های آنان شریک می‌شویم و روایت ما از بنی‌آدم بستری می‌سازد مثل چهل‌تکه‌ای آینه‌ای که در آن آینه‌های به‌هم‌پیوسته، تصویری از خودمان را می‌بینیم که هویت ماست یا روایتی از خودمان را می‌بینیم که هویت ما از این روایت پدید می‌آید.
هانا
تولستوی داستانی دارد به نام «خولستومیر» که به فارسی به دو نام «اسب ابلق» و «جوانی بربادرفته» ترجمه شده است. داستان روایت آخرین روزهای زندگی و سپس مرگ اسب پیری است به نام ژولدیبا. در طول داستان، ما با سه نوع توصیف و روایت‌های برآمده از این توصیف‌ها مواجهیم: ۱. توصیف راوی دانای کل از اسب‌ها و انسان‌ها؛ ۲. توصیف اسب از انسان‌ها؛ ۳. توصیف انسان‌ها از اسب. خواندن این داستان به خوبی نشان می‌دهد که خصوصیات یک نفر لزوماً براساس یک ترتیب غیروابسته نیست که مورد توجه ما قرار می‌گیرد، بلکه ما این خصوصیات را براساس علاقه‌ها و سلیقه‌هایمان مرتب، بازسازی، به‌خاطرسپاری یا فراموش می‌کنیم.
هانا
بخشی از این باورپذیری از منظری استعاری مانند وام بلاعوض است. مخاطب واقعۀ غیرمنتظره را از راوی می‌پذیرد و ماجرا تمام می‌شود، اما بخش جدی‌تری از این باورپذیری مانند وام بانکی عمل می‌کند. مخاطب موقتاً اعتباری به راوی می‌دهد، اما انتظار دارد راوی در بخش‌های بعدی بیان روایی‌اش، با نشاندن واقعۀ غیرمنتظره در چهارچوب روایت‌های روندی، آن را توجیه، تبیین و بدل به واقعه‌ای قابل درک و پذیرش کند و آن اعتبار به منبعش برگردد.
هانا

حجم

۲۵۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۲ صفحه

حجم

۲۵۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۲ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان