کتاب مهمان گاه
معرفی کتاب مهمان گاه
از مجموعهٔ کآشوب پیش از این کتابهای کآشوب، رستخیز، زان تشنگان و رهیده را خوانده بودید. کتاب مهمان گاه جدیدترین و آخرین کتاب از این مجموعهٔ روایی است. این کتاب را زهره ترابی گردآوری و نشر اطراف منتشر کرده است. در این کتاب پانزده روایت از روضههایی که زندگی میکنیم آمده است.
درباره کتاب مهمان گاه
ثبت عزای حسینی در سنت فرهنگی و ادبی ما معمولاً به شکل منظوم بوده و کمتر به قالب داستان مکتوب درآمده است. از مزیتهای روایت مستند بلند این است که خلاف کوتاهنویسیهای فضای مجازی، مجالی برای تصنع و نمایش نمیگذارد و دستها و دلهای خالی را زود لو میدهد. با پنهان شدن پشت شگردهای نویسندگی و صِرف تسلط بر ساختارهای داستانی نمیتوان تجربههایی چنین شگرف را بازنمایی کرد و همین موضوعْ اهمیت روایتهای «کآشوب» را مضاعف میکند. از دل گفتوگوی صداهای گوناگون هر کتاب این مجموعه، صدایی نو شکل میگیرد که صرفاً حاصلجمع صداهای موجود نیست و هویت خاص خود را دارد. خردهروایتهای این مجموعه قرار نیست فقط روایت زنده ماندن روضه و عزا در گذر زمان یا گزارش کرامتها و شفاها و معجزههای بزرگ باشند؛ قرار نیست در انحصار عاشقانی باشند که بذر محبتی ریشهدار در وجودشان کاشته شده و در عبور از حوادث دهر به درختی تنومند تبدیل گشته است. نوشتن بسیاری از روایتهای جستوجوگران سرگردان و لرزان این روایتها با تکیه بر محبتی موروثی ممکن نیست؛ تجربهٔ زیسته میطلبد و روحی تلاشگر. بیتردید، نوع و عمق دریافت و تجربهٔ باواسطهٔ آنچه در هر روایت ارائه شده، علاوه بر میزان تعامل مخاطب و جدیت او برای مواجهه با نگاهی متفاوت، به آوردهٔ شخصیاش بر سر این خوان گسترده نیز بستگی دارد.
در مهمانگاه پانزده نویسنده از نسبت امروز خودشان با واقعهٔ سال ۶۱ هجری نوشتهاند. نویسندگان این کتاب سبک زندگی، شغل و دغدغههای متفاوتی دارند و فارغ از نسبتشان با عاشورا و عزای حسینی، با جسارت و شهامت قلم به دست گرفتهاند و بیپردهپوشی از باورها و تردیدها، سنتها و سنتشکنیها، امیدها و ناامیدیها، قهرها و آشتیها، پیوستنها و بریدنها، و ثباتها و تغییرهایشان در گذر زمان نوشتهاند. گاه شیفتگی است که از اینجا و آنجای متن بیرون میزند، گاه استیصالِ حاصل از نیافتن پاسخ، و گاه نیاز به شنیدن گزارش عبور از مصیبتی عظیم به امید یافتن راه رهایی. بعضی متنها «آنِ» تکاندهندهای به تجربیات خواننده میافزایند و بعضی او را در وادی پرسشهای بنیادین آدمی رها میکنند. مهمانگاه کتاب پنجم مجموعهٔ کآشوب است.
نویسندگان کتاب مهمان گاه از این قرار هستند:
حسن اجرایی، آمنه اسماعیلی، محمدرضا امانی، فاطمه بهروزفخر، علی پیرحسینلو، زهره ترابی، مهدی حمیدی پارسا، مهری رحیمزاده، مصطفی سلیمانی، مکرمه شوشتری، رضا صدیق، زهرا صنعتگران، زهره عواطفی حافظ، فاضل فروتن، فاطمه قابل و علیرضا محبی.
خواندن کتاب مهمان گاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که دوست دارند جستارهای روایی دربارهٔ عاشورا و امام حسین (ع) و یاران ایشان بخوانند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مهمان گاه
«رسماً به هیچ دردی نمیخوردیم. این را کِی فهمیدیم؟ بعد از هزار و هفتصد کیلومتر رانندگی با اعمال شاقه و یک مورد سانحهٔ رانندگی در جادهٔ کرمان-بم که نزدیک بود کار خانوادهٔ سهنفرهمان را تمام کند. احتمالاً هم توی رسانهها دلیل سانحه را خوابآلودگی راننده ذکر میکردند. نیمهشب بود. نزدیک بود برویم زیر کامیون. پیچیدم توی شانهٔ خاکی جاده که لااقل فقط ماشینمان چپه شود. چند لحظه همهچیز آرام از جلوی چشمم گذشت و دنیا را با سرعت بسیار کم دیدم. فرشتهها ماشین را بلند کردند و گذاشتند کنار جاده و هیچی نشد.
دنیا را آب برده بود و حسین کماکان لابهلای یکعالمه کارتن پاستیل و بیسکویت روی صندلیِ بچه خواب بود. اما طیبه جانبهلب شد. نفس راحتی کشیدیم و آرام به جاده برگشتیم و به مسیر ادامه دادیم. لابد مقدر بود که زنده بمانیم و به چشم ببینیم که رسماً به هیچ دردی نمیخوریم.
من و طیبه و حسین سهتایی ایستاده بودیم گوشهٔ زائرسرای امام رضای زاهدان و به جمعیت زائران پاکستانی و خادمها نگاه میکردیم و کار خاصی از دستمان برنمیآمد. کمی موکبها را نگاه کردیم و گشتیم. کاروانی آمد توی زائرسرا. رفتیم که شاید چمدان چند مسافر را بگیریم و تا محل اسکانشان ببریم، اما چیزی بهمان نرسید. قبل از ما خادمها این کار را کرده بودند. آخرش طیبه رفت مهدکودک تا با بچههای زائران بازی کند و نقاشی بکشد و حسین هم در همان فضا جولان بدهد. من هم رفتم آشپزخانه اما کاری برایم نبود. البته توی آشپزخانه کار زیاد بود. روزانه چندهزار پرس غذا میپختند. اما هر کاری مسئول مشخصی داشت و هیچ کاری زمین نمانده بود. حتی برای پوست کندن پیاز هم جمعیت زیادی داوطلب بودند.
اولش که نیت سفر کردیم و گفتیم برای خدمت به زوار پاکستانی به سیستان و بلوچستان برویم، تصور خاصی از فضا داشتیم. فکر میکردیم مرز ـ شبیه فیلمهای وسترن ــ بیابانی است که باد بوتههای خارَش را این طرف و آن طرف میبرد. فکر میکردیم وسط آن برهوت، زائران پاکستانی آواره ماندهاند و پتو و شالشان را ـ مثل مکزیکیهای فیلمهای تگزاسی ــ پیچیدهاند دورشان. غذایی برای خوردن ندارند و قمقمهٔ آبشان هم خالی شده. چند سربازِ آفتابسوخته با کلاشینکف مواظب مرزند و مگس را روی هوا نعل میکنند. از آن دور، مینیبوس خستهای میآید که اگر جا داشته باشد، چندتا زائر را سوار میکند و میبرد تا جایی وسط زاهدان پیادهشان کند. پشت مینیبوس هم یک خروار گرد و خاک بلند شده. تصویری کاملاً سینمایی.»
حجم
۲۲۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۲۲۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
هدف از مجموعههای کآشوب بیانِ خاطراتیست از دریچههای گوناگون. پس نباید فراموش شود که قلمها متفاوتند و حکایتها هرکدام از زاویهای پنهان یا پیدا برای دیگری نقل میشوند و نمیتوان و نباید بین اولین تا مجموعهی فعلی آن قصد، قیاس باشد؛
از کتابهای قبلی مجموعه به شدت ضعیفتر بود ۳خاطره اول رو خوندم فقط واقعا کشش و حس خاص معنوی نداشتن که بتونم ادامه کتاب رو هم بخونم
حقیقتش فقط یه داستانش رو خوندم و این داستان اونقدر برام جذاب بود که کتاب رو بخرم. داستان یکی مونده به اخر ( و اما کفورا یا تقلا های یک سینه زن) این داستان رو به همه پیشنهاد میکنم. فوق العاده
در مقایسه با بقیه مجلدات این مجموعه بیشتر روایتها حاوی چالشهای درونی است
نسبت به مجموعه های قبلی خیلی ضعیف بود و هیچ حس معنوی رو درک نکردم.بعصی از قسمت ها هم خیلی ناگهانی و بدون پایان بندی تموم میشه!!!!