کتاب قلاده قرمز
معرفی کتاب قلاده قرمز
کتاب قلاده قرمز نوشتهٔ ژان کریستف روفن و ترجمهٔ شبنم میرزایی است. نشر قطره این کتاب را منتشر کرده است. این رمان از مجموعهٔ «ادبیات فرانسویزبان» است.
درباره کتاب قلاده قرمز
کتاب قلاده قرمز (Le Collier rouge) روایت کوتاه و سادهای است سرشار از شعر و زندگی و درعینحال داستان عمیقی در زمینۀ وفاداری و مبارزه. وفاداری به دوستان و مبارزه در راه کسانی که دوستشان میداریم و حتی احساس برادری به کسانی که با ما در جنگ هستند. داستان در خلال جنگ جهانی اول رقم میخورد. ژان کریستف روفن در این رمان خواننده را به روزهای پرماجرای زندگی مورلاک و والانتین میبرد تا نشان دهد بهراستی جنگ و پساز جنگ چگونه بر زندگی مردم نظامی و غیرنظامی تأثیر میگذارد. این رمان در سال ۲۰۱۴ بهچاپ رسید و در همان سال جایزهٔ ادبی «موریس ژونووا» را دریافت کرد. چهار سال بعد فیلمی سینمایی از آن اقتباس شد تا شاید آنهایی که هنوز کتاب را نخوانده بودند، فرصتی پیدا کنند جنگ را از زاویهای متفاوت ببینند.
خواندن کتاب قلاده قرمز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فرانسه و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ژان کریستف روفن
ژانکریستف روفن متولد ۱۹۵۲، پزشک، سیاستمدار، پژوهشگر و نویسندۀ فرانسوی است. روفَن اقدامات بشردوستانهٔ متعددی در کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین انجام داده است، ازجمله فعالیت در سازمانهای مردمنهاد پزشکان بدون مرز و اقدام علیه گرسنگی. او سالهای بسیاری را در کشورهای کمترتوسعهیافته سپری کرده و مشکلات جوامع مختلف را از نزدیک دیده است، به همین دلیل درونمایهٔ بیشتر آثارش مشکلات بشر و مسائل اجتماعی است. روفن تاکنون بیشاز ۱۸ رمان نوشته و جوایز ادبی متعددی دریافت کرده است، ازجمله جایزهٔ گنکورِ اولین کتاب در سال ۱۹۹۷ برای رمان «حبشی» و گنکور سال ۲۰۰۱ برای رمان تاریخی «برزیل سرخ». روفن در سال ۲۰۰۸ عضو فرهنگستان فرانسه شد و در سال ۲۰۱۳ سفرنامهٔ «پیادهروی جاودانه: بهسمت کومپوستِل بیآنکه بخواهم» را نوشت که بسیار توجه عموم را جلب کرد. از دیگر کتابهای او میشود از «اهداف ازدسترفته» (۱۹۹۹)، «پلنگی بر گرده» (۲۰۰۸) و «هفت داستان از دوردست» (۲۰۱۱) نام برد.
بخشی از کتاب قلاده قرمز
«لانتیه وقتی وارد سرسرای هتل شد او را دیده بود و والانتین دوباره خواسته بود با قاضی صحبت کند. هرچند اینبار مصاحبهٔ کوتاهی نبود. میخواست اعتراف کند و با جسارت آدمهای خجالتی، چندان هم پنهان نمیکرد که امید دارد به صرف شام دعوت شود. قاضی کلاً به حرفهایی که مردم خواهند زد اعتنایی نمیکرد و ظاهراً والانتین هم همینطور بود. او را به رستوران برد، همانجایی که مشاور حقوقی را ملاقات کرده بود. سالن اینبار کاملاً خالی بود. والانتین تلاش میکرد بیاعتنا بهنظر برسد، اما چشمانش برق میزد. پارچۀ سفید و نرم دستمال سفرهاش را مثل موهای نرم یک حیوان نوازش میکرد.
ـ عادت ندارم با کسی که لباس فرم میپوشد درددل کنم. باید پرسوجو کرده باشید. میدانید از کجا آمدهام.
والانتین نصف بطری بوردو را در یک ربع ساعت نوشیده بود. لانتیه اصلاً نمیخواست که او فکر کند میخواهد مستش کند. اما والانتین میدانست چهکار میکند. هرقدر هم عجیب بهنظر میرسید هنوز به خودش مسلط بود، شاید حتی بیشتر از موقعی که چیزی ننوشیده بود.
ـ وقتی دیدمش تازه از مزرعهاش پا بیرون گذاشته بود.
بیتردید، فرد موردنظر مورلاک بود. لانتیه باکمالمیل دوست داشت از این موضوع بگذرد. دلش میخواست تنها باشد و این ماجرا را فراموش کند. اما چه میشد کرد، هنوز تمامش نکرده بود. بهتر بود تا انتها پیش برود و به چیزهایی که والانتین میخواست بگوید گوش بدهد.
ـ از چهچیزی خوشم آمد؟ چرا توجهم به او جلب شد؟
قاضی چیزی نپرسیده بود. با اینجور تصورات بود که میفهمید والانتین کمی مست است. درواقع او داشت با خودش حرف میزد.
ـ خب، مثل آدمهای روستایی نبود. آدمهایی هستند که همینجوری بیرون از طبقهٔ اجتماعی خودشان زندگی میکنند. اطمینانبخش است، اینطور فکر نمیکنید؟ دربارۀ مبارزۀ طبقاتی زیاد شنیده بودم. کل دورهٔ کودکیام پدرم فقط در همین باره حرف میزد. این طرز تفکر را پذیرفتم. واقعیت است، نمیشود انکارش کرد. اما وقتی او مُرد و من به اینجا، به روستا آمدم با خودم گفتم فقط این نیست. انسانها هم هستند. سرگذشتشان باعث میشود طبقهٔ اجتماعیشان عوض شود، مثلاً خودم. بعد هم افرادی هستند که بهنظر میرسد خودشان بهنوعی بیرون از همهٔ این مسائل زندگی کنند.»
حجم
۱۰۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه
حجم
۱۰۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه