کتاب پدر
معرفی کتاب پدر
کتاب پدر نوشتهٔ آگوست استریندبرگ و ترجمهٔ جواد عاطفه است. مهرگان خرد این نمایشنامهٔ خارجی سهپردهای را منتشر کرده است.
درباره کتاب پدر
کتاب پدر نمایشنامهای سهپردهای نوشتهٔ آگوست استریندبرگ است. «آدولف» (کاپیتان سوارهنظام)، «لورا» (همسرش)، «بِرتا» (دختر آنها)، «دکتر اُسترمارک»، کشیش، «مارگرت» (دایه)، «نُوید» (سرباز) و «سوارد» (گُماشته) شخصیتهای این متن نمایشی هستند.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب پدر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به نمایشنامههای سوئدی پیشنهاد میکنیم.
درباره آگوست استریندبرگ
یوهان آوگوست استریندبری (آگوست استریندبرگ) در ۲۲ ژانویهٔ ۱۸۴۹ در استکهلم به دنیا آمد و در ۱۴ مهٔ ۱۹۱۲ در همین شهر درگذشت. او نویسندهٔ داستان کوتاه، رمان و نمایشنامهنویس پرکار سوئدی بود که در کنار هنریک ایبسن، سورن کییرکگور و هانس کریستیان آندرسن از مهمترین و تأثیرگذارترین نویسندگان اسکاندیناوی به شمار میآید. استریندبرگ از بنیانگذاران تئاتر مدرن شمرده میشود و در وطن خود به «شکسپیر سوئد» معروف بوده است. او استاد مسلم اکسپرسیونیسم در تئاتر است.
گفته شده است که استریندبرگ در خانوادهای فقیر به دنیا آمد و در طول زندگی خود به حرفههای گوناگونی همچون معلمی، بازیگری، روزنامهنگاری و کتابداری پرداخت. در سال ۱۸۷۵ با دختری نجیبزاده که بازیگر هم بود، ازدواج کرد و در دوران زندگی مشترکش کتابی ۲جلدی با عنوان «متأهل» نوشت. این کتاب بهدلیل بیان مسائلی که در آن روزگار ناشایست به شمار میرفت، باعث شد استریندبرگ به کفرگویی متهم شود. او از این اتهام تبرئه شد، اما تأثیر منفیِ آن تا زمان مرگش همواره با او بود و همیشه خود را قربانی و در این امر همسرش را مقصر میدانست. استریندبرگ در سال ۱۸۹۱، بهدلیل اختلافات شدید، از همسرش جدا شد و نتوانست حضانت ۴ فرزندش را بگیرد. این امر تأثیر فراوانی بر او و آثارش گذاشت.
یوهان آگوست استریندبرگ از پیشگامان نوگرایی در ادبیات سوئد بود و مجموعه آثارش به زبان سوئدی به ۵۵ اثر میرسد. از او کتابها و نمایشنامههای متعددی به فارسی ترجمه و چاپ شده است. از رمانهای این نویسندهٔ سوئدی میتوان به «اتاق سرخ» اشاره کرد. «ماجراها و تقدیرهای سوئدی» مجموعهداستانی از اوست و نمایشنامههای او عبارتند از «سفر پیتر خوششانس»، «پدر»، «بانو جولیا»، «طلبکارها»، «بهسوی دمشق»، «همراه با آتش»، «تعهد»، «همهجا جنایت است و جنایت»، «اریک چهاردهم»، «عید پاک»، «رقص مرگ»، «یک نمایش رؤیایی»، «پلیکان»، «طوفان»، «خانهٔ سوخته»، «سونات اشباح» (یا «سونات شبح»)، «بزرگراه باشکوه»، «قویتر»، «پاریا» و «یاغی».
بخشی از کتاب پدر
«کاپیتان: آخرین پژوهشهای علمی نشان میدهد که فقط یک گونه وجود دارد!... وقتی جوانتر بودم، اگر تعریف از خود نباشد، بسیار قوی و جذاب بودم. از آن روزگار دو خاطره در ذهنم حک شده که باعث میشود نسبت به جنس زن شک کنم. در سالن یک کشتی بخاری با چند نفر از دوستانم نشسته بودیم. مهماندار کشتی که دختر جوانی بود، آمد و کنار من نشست. شروع کرد به گریه کردن و برای ما ماجرای غرق شدن معشوقش در دریا را تعریف کرد. شامپاین سفارش دادم و با او همدردی کردیم، پیک دوم را خوردهنخورده پایش را به پایم چسباند و تا صبح نشده...
دکتر: با یک گل که بهار نمیشود.
کاپیتان: حالا ماجرای دوم را برایت میگویم تا بهار واقعی را ببینی. رفته بودم به لایسکیل۲۰. زن جوانی را میشناختم که با بچههایش آنجا زندگی میکرد. اما شوهرش توی شهر بود. زن مذهبی و دینداری بود که مدام مرا موعظه میکرد. به اعتقاد من نمونهٔ پاکی و پاکدامنی بود. چند کتاب به او اَمانت دادم. زمانی که میخواست به شهر بازگردد، کتابها را به من برگرداند. سه ماه بعد، نامهٔ عاشقانهای خطاب به خودم را توی یکی از کتابها پیدا کردم... نهایتاً از این ماجرا میشود نتیجه گرفت که به هیچکس نباید بیش از حد اعتماد کرد.
دکتر: به هیچکس هم نباید بیش از حد بیاعتماد بود.
کاپیتان: نه، اما باید به اَندازه باشد... مسألهٔ خطرناک این است که زنها خودشان از دورویی غریزی وجودشان خبری ندارند. شاید این مسأله کمی باعث کم شدن جرم آنها بشود، اما عقیدهٔ مرا تغییر نمیدهد، فقط گناهشان را کمرنگتر میکند.
دکتر: کاپیتان، افکار بدبینانهای دارید، باید مواظب این افکار بیمار باشید.
کاپیتان: شما نباید کلمهٔ بیماری را بهکار میبردید. خودتان بهتر میدانید که همهٔ دیگهای بخار وقتی درجهٔ فشارشان به صد برسد، منفجر میشوند، اما شدت انفجار در همهٔ دیگها یکسان نیست. متوجهید؟ شما را برای مراقبت از کارهای من به اینجا آوردهاند. اگر مرد نبودم میتوانستم همهچیز را به شما بگویم، دیگران را متهم کنم و هر تهمتی را به هر کس بزنم، یا حتی شکایت کنم، یا شاید میتوانستم نوع بیماری یا تاریخ دقیق آغازش را مشخص کنم. اما بدبختانه من مردم و باید مثل مردان رُمی دست به سینه بمانم و نفسم را آنقدر حبس کنم تا بمیرم. شببهخیر.»
حجم
۳۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۳۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه