دانلود و خرید کتاب راننده تاکسی محمود فرجامی
تصویر جلد کتاب راننده تاکسی

کتاب راننده تاکسی

انتشارات:نشر نی
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب راننده تاکسی

کتاب راننده تاکسی نوشتهٔ محمود فرجامی است. نشر نی این مجموعه داستان طنز کوتاه را منتشر کرده است.

درباره کتاب راننده تاکسی

کتاب راننده تاکسی دربردارندهٔ ۱۸ داستان کوتاه نوشتهٔ محمود فرجامی است. نویسنده در این داستان‌های لحنی طنز دارد. عنوان برخی از این داستان‌های طنز عبارت است از «آدم‌شناس»، «کلاه‌بردارها»، «مجلس ختم»، «موادفروش»، «مهمان‌نواز»، «حق‌التحریر» و «عذرخواهی».

نویسنده در مقدمهٔ این اثر بیان کرده است که طنز مکتوب، و به‌خصوص طنز مطبوعاتی در کشور ما بیش‌تر عاملی برای ریشخندکردن، انتقام‌گرفتن از دیگران و مجموعه فعالیت‌های افشاگرانه‌ شده است. او تأکید کرده است این تمام کارکرد طنز نیست و طنزی بهتر و اثرگذارتر است که در کنار رعایت مسائل تکنیکی طنزپردازی، نقایص بزرگ‌تر و ریشه‌دارتر انسانی را بنمایاند.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب راننده تاکسی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی طنز و علاقه‌مندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب راننده تاکسی

«شوهر عمه‌هه ناغافلی افتاد و مرد. آدم خوبی بود و مجلسش هم بد نشد ولی مجری مراسمی که روز ختمش آورده بودن اصلاً دهن‌گرمی نداشت و نمی‌تونست اشک ملت رو دربیاره. شبِ بعد سوم که نشسته بودیم دور هم، حرف یارو شد و همه می‌گفتن خیلی مزخرف بود، ولی کسی آشنا نداشت واسه این کار. منم قپی اومدم که من ده تا از این مجری‌های برنامه‌های شادی و عزا می‌شناسم یکی از یکی بهتر. همه گفتن چی از این بهتر، پس به یکی از این رفقات بگو واسه هفتم بیاد! نصفی‌ش رو راست گفته بودم. اگه عروسی‌ای، عقدی، جشن تولیدی یا ختنه‌سورونی بود سر جیک‌ثانیه آدمشو جور می‌کردم. همین مجید کمالی که رو خط صادقیه کار می‌کنه رو بساز، ارکستی می‌آره و مجلسی گرم می‌کنه که حظ کنی. یا پسرعموی میثم که هم نوازنده می‌آره هم رقص نور و دود. ولی واسه عزا که دم و دستگاهی نمی‌خواد و یه نفر با یه ساعت سر و تهشو هم می‌آره، هیشکی رو نمی‌شناختم. اولش گفتم جهنم ضرر، می‌سپرم به بچه‌های خط یکی رو پیدا کنن، ولی بعد دو سه روز هیشکی پیدا نشد. از عمله تا مهندس و دکتر و چک نقدکن و خلبان تو فک‌وفامیل بچه‌ها یافت شد، ولی دریغ از یه همچون آدمی. عمه‌هه هم هر جا می‌نشست از رفقای من تعریف می‌کرد که قراره هفتم اشک ملتو دربیارن. خیلی اوضاعم خیط بود. با خودم گفتم جهنم ضرر می‌رم یه نفر رو که کارش اینه پیدا می‌کنم، هر چی خواست بهش می‌دم می‌گم بره بخونه و مثلاً به خاطر رفاقتش با من پول نگیره. هرچی نباشه آبروی آدم از این شندرغازها بیش‌تر می‌ارزه.

یه روز مونده بود به هفتم که عصری تو بارون یه یارویی دربستی گرفت.

همین‌که نشست با یه صدای دو رگه‌ای گفت: «سلام آقاجون. خسته نباشی مؤمن.»

گفتم: «قربون آقا.»

گفت: «قربون آقا یعنی چی مسلمون؟ محکم بگو علیکم‌السلام و رحمه‌اللّه و برکاته! جواب سلام واجبه!»

تو اون اوضاع که همه فکر و ذکرم پیش مراسم شوهر عمه‌هه بود، اصلاً حال و حوصله این بابا رو نداشتم. گفتم: «ول‌مون کن سر جدت، حاجی!»

گفت: «چیه؟ انگاری خیلی پکری. آدم مؤمن که پکر نمی‌شه.»

گفتم: «پس واویلا! آخه هرکی سوار ماشین ما می‌شه یه جوری پکر و عصبی‌یه.»

یارو انگاری که نذرِ حرف‌زدن داشته باشه، گفت: «تو دل آدمی که به یاد خدا و اولیائش باشه، پکری معنا نداره. هر کی رو دیدی که توی دلش به‌جای اینا، غم این جیفه دنیاست بدون که حرص و دغل و بخل و حرام و غیبت و بغض و حسد و کبر و ریا و کینه داره.»

بعدش هم زد زیر آواز که نمی‌دونم اگه دلت می‌خواد مثل آینه صاف بشی، ده تا چیز رو از سینه‌ت بیرون کن و بخیل نباش و غیبت نکن و حسود نباش و ریا نکن و پنج شیش تای دیگه.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان