کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد هشتم
معرفی کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد هشتم
کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد هشتم نوشتهٔ آژیا سیترو و ترجمهٔ هدا نژادحسینیان است. انتشارات پرتقال این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان برای کودکان ۷ تا ۱۰ سال نوشته شده است.
درباره کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد هشتم
کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد هشتم (Bips and Roses (Zoey and Sassafras #8)) کودک را با بیپها و ورجهوورجههای دردسرساز روبهرو میکند. این کتاب که برابر با یک داستان برای کودکان است، جزو مجموعه کتابی نوشتهٔ آژیا سیترو است؛ مجموعهای که در هشت جلد برای کودکان ۷ تا ۱۰ سال تدوین شده است. این مجموعه داستان، دربارهٔ دختربچهای بهنام «زویی» است که مشکل پیشآمده برای حیوانات داستان را برطرف میکند. زویی با کمک عینک جادویی برای هر مشکلی راهحل خلاقانهای دارد. او با استفاده از عینک میتواند راحتتر به راهحل مسائل پی ببرد؛ همچنین گربهای به نام «ساسافراس» دارد که همیشه همراه زویی است و گاه او را برای پیدا کردن راهحلها کمک میکند. در جلد هشتم مجموعه «زویی و عینک ایدهساز» مشکل پیشآمدهای که زویی باید آن را حل کند، دربارهٔ گلهای رز جنگلی است. اتفاق پیشآمده برای گلهای رز جادویی بسیار مهم است؛ زیرا رزها اولین غذا برای گریفینهای تازه متولدشده هستند. آیا زوئی و ساسافراس میتوانند از دانش علمی خود برای حل مشکل گل رزهای جادویی قبل از بیرونآمدن تخمهای گریفین استفاده کنند؟ بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد هشتم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان ۷ تا ۱۰ سال پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد هشتم
«همینطور که من، پیپ و ساسافراس با عجله میرفتیم نفسزنان گفتم: «باید بروم خانه پیش مامان و دفتر علومم، ولی بیایید همینجور که میدویم فکر کنیم. بیپها توی شرایط عادی جنگل، با سرعت معمولی رشد میکنند، ولی من باید راهی پیدا کنم که حسابی خوشحالشان کنم تا حسابی رشد کنند.»
از روی کُندهٔ چوب پریدم و ادامه دادم: «هر بار توی آزمایشم فقط باید یک متغیر را تغییر بدهم. ولی باید چیزهای مختلفی را هم امتحان کنم. برای همین باید چندتا آزمایش انجام بدهم. خیلی هم وقت نداریم... پس باید سعی کنم همهچیز را همزمان آماده کنم!»
پیپ گفت: «من فقط میدانم که بیپها به رزها احتیاج دارند. من تا حالا آنها را جای دیگری ندیدهام.»
«باشد، خوب است.» بعد از روی چندتا سنگ پریدم. «دیگر چی میدانیم؟ آهان، آنها مثل گیاهان سبز هستند! گیاهان به نور خورشید احتیاج دارند، پس باید یکی از آزمایشها را با نور انجام بدهم.»
پیپ پرسید: «به نظرت ممکن است آنها نوعی گیاه کوچولو باشند؟»
«سؤال خوبی است. خُب، سبز که هستند، اما از طرفی چشم دارند و تقریباً مطمئنم که کمی هم تکان میخوردند...» همینجور که با عجله از وسط درختها گذشتیم و وارد حیاط پشتی شدیم، حدسی زدم. «نکند یکجور باکتری گیاهمانند باشند؟ برویم از مامان بپرسیم!»
پیپ پرید روی سرم و همگی با عجله از در پشتی وارد آشپزخانه شدیم. کولهپشتیام را پرت کردم یک گوشه، کفشهای گِلیام را درآوردم و داد زدم: «مااااماااان!»
پیپ از روی سرم پرید پایین و لپ مامان را بغل کرد و مامان هم کلهاش را بوسید. «چی دستگیرتان شد؟»
دفتر علومم را با یک مداد برداشتم و همگی دور میز آشپزخانه نشستیم. اطلاعاتی را که تا آن موقع در مورد بیپها داشتیم، به مامان دادم. به او گفتم که باید چندتا آزمایش انجام بدهم تا ببینم میتوانم باعث رشد سریعتر بیپها بشوم یا نه. این را هم گفتم که فقط چند روز فرصت داشتیم تا به نتیجه برسیم.»
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه