کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد سوم
معرفی کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد سوم
کتاب اسبهای دریایی سومین جلد از مجموعه کتابهای زویی و عینک ایده ساز نوشته آژیا سیترو و ترجمه هدا نژاد حسینیان است. مجموعه کتاب زویی و عینک ایده ساز را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره مجموعه زویی و عینک ایده ساز
مادر زویی یک دانشمند است و همیشه در حال انجام دادن کارهای علمی است، زویی هم یک عینک دارد که وقتی آن را روی سرش میگذارد و به مغزش نزدیکتر است، ایدهها و فکرهای بینظیر سراغش میآید. او میتواند با این عینک کارهای عجیب و بزرگ انجام دهد و در هر قسمت درگیر یک اتفاق میشود. اتفاقهایی مثل روبهرو شدن با اژدها، هیولاهای گرگی، اسبهای دریایی، گیر کردن در یخبندان و ...
زویی در تمام مراحل زندگی یک همراه هم دارد آن هم گربهاش ساسافراس است که همیشه حواسش به زویی است.
این کتاب پر از اتفاقات عجیب و خواندنی است که کودک را با خودش به دنیای باورنکردنی قصهها میبرد. دنیای خیال به کودکان این فرصت را میدهد که تخیلشان را تقویت کنند و همین امر در موفقیتهای تحصیلی و شغلی آیندهشان تاثیر میگذراد.
خواندن کتاب مجموعه زویی و عینک ایده ساز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد سوم
مارشمالو، اژدهای کوچکی که دوستمان شده بود، چند هفتهٔ پیش برگشته بود به جنگل، سر خانه و زندگیاش. ولی من همهاش امیدوار بودم که زودتر بیاید و دوباره بهمان سر بزند. خیلی زود؛ هر چه زودتر بهتر.
همینجور که چشمم به آسمان بود تا شاید ردی از مارشمالو ببینم، آهی کشیدم و لولهٔ بزرگی را که روی میز ناهارخوری بود، یک دستی به اینطرف و آنطرف قِل دادم. هنوز هم ناامید نشده بودم.
یکهو جیغ زدم: «آخخخ! دستم!»
ساسافراس احتمالاً فکر کرده بود لوله، موجودی زنده است و هدف گرفته بودش. غافل از اینکه پنجههای سوزنیاش، صاف روی دست بیچارهام فرود آمد.
همینطور که او را از روی میز پایین آوردم، روی پایم گذاشتمش و گفتم: «کی به تو اجازه داده بروی روی میز، بدبو خان؟!»
غُرغُرکنان گفت: «میو!» بعد پنجههای جلوییاش را یکییکی روی میز گذاشت و نگاهم کرد تا ببیند توجه میکنم یا نه.
البته که متوجه شدم، ولی خب اجازه دادم بماند و تماشا کند. «ساسا، اگر یککم دیگر صبر داشته باشی، میرویم کنار نهر. بعد میتوانم با جستوجوگر زیر آبم همهٔ حشرههای توی نهر را خوبِ خوب ببینم. آن وقت بهترین شکارچیِ حشرههای نهر میشوم.»
اَه! روکش پلاستیکی که از آشپزخانه آورده بودم، اندازهٔ تهِ لوله نمیشد. ساسافراس را بلند کردم و گذاشتمش روی صندلیام. دست کشیدم روی سرش و گفتم: «همین الان برمیگردم و بعد باهم میرویم.»
داشتم روکش پلاستیکی را از توی کشوی آشپزخانه درمیآوردم که صدای میوی بلندی از توی اتاق نشیمن شنیدم.
«میو!»
سر تکان دادم. از دست این گربهٔ سربههوا. همهجای اتاق نشیمن را گشتم، ولی خبری از ساسافراس نبود.
تِپتِپ.
روی زمین را نگاه کردم. چیزی تکان خورد. لولهٔ پلاستیکیِ جستوجوگرِ زیر آبم، حالا زیر میز بود. چهجوری سر از آنجا درآورده بود؟ همینکه خم شدم تا برش دارم، یکهو خودش چرخید سمتم؛ چشمهای گربهام را دیدم که از توی لوله زل زده به من!
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
نظرات کاربران
خوبه💚💚💚💚💚💚💚💚💖💖💖💖💖💖🌸🌸
داستانی جذاب بود اتفاقات خوبی داشت و خوب تمام شد
خیلی کتاب قشنگیه حتماً بخونید
عالیهههههههههههه😚💗💖💓
برای بچه های ۷ تا ۱۲ سال خوبه🙂🙂🙂