کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد دوم
معرفی کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد دوم
کتاب هیولای کپکی دومین جلد از مجموعه کتابهای زویی و عینک ایده ساز نوشته آژیا سیترو و ترجمه هدا نژاد حسینیان است. مجموعه کتاب زویی و عینک ایده ساز را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره مجموعه زویی و عینک ایده ساز
مادر زویی یک دانشمند است و همیشه در حال انجام دادن کارهای علمی است، زویی هم یک عینک دارد که وقتی آن را روی سرش میگذارد و به مغزش نزدیکتر است، ایدهها و فکرهای بینظیر سراغش میآید. او میتواند با این عینک کارهای عجیب و بزرگ انجام دهد و در هر قسمت درگیر یک اتفاق میشود. اتفاقهایی مثل روبهرو شدن با اژدها، هیولاهای گرگی، اسبهای دریایی، گیر کردن در یخبندان و ...
زویی در تمام مراحل زندگی یک همراه هم دارد آن هم گربهاش ساسافراس است که همیشه حواسش به زویی است. این کتاب پر از اتفاقات عجیب و خواندنی است که کودک را با خودش به دنیای باورنکردنی قصهها میبرد. دنیای خیال به کودکان این فرصت را میدهد که تخیلشان را تقویت کنند و همین امر در موفقیتهای تحصیلی و شغلی آیندهشان تاثیر میگذراد.
خواندن کتاب مجموعه زویی و عینک ایده ساز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زویی و عینک ایده ساز؛ جلد دوم
همینجور که میخندیدم و زیر چانهاش را قلقلک میدادم گفتم: «نترس ساسافراس. کپکها توی کیسهاند. نمیپاشند رویت گربه کوچولو!»
گربهام هنوز خیالش جمع نشده بود.
گفتم: «اتفاقاً خیلی باحال است. دارم روی دوتا تیکه نانِ مانده که مامان پیدا کرده، آزمایش انجام میدهم.» به آن طرف اتاق اشاره کردم: «آنجا را ببین. با این آزمایش میخواهم ببینم نان خشک زودتر کپک میزند یا نان خیس.» یک بار دیگر انگشتم را توی کیسهٔ روی میز فرو کردم. «این یکی آزمایشم ثابت میکند که نان گرم زودتر کپک میزند یا نان سرد. برای همین این یکی را گذاشتم زیر آفتاب.»
ساسافراس با پنجهاش کیسه را فشار داد و دماغش را جمع کرد.
«چندتا کیسه نان دیگر هم توی یخچال و فریزر داریم، ولی آنها هنوز کپک نزدهاند. برای همین هم این نان خیلی باحالتر است. مگر نه گربه کوچولو؟»
ساسافراس قیافهاش درهم شد و از روی میز پایین پرید. لابد به اندازهٔ من از آزمایش روی کپک خوشش نمیآمد.
شاید همهٔ فکر و ذکرش پیش زنگ جادویی بود. از وقتی آن بچهاژدهای ناز که پرستارش بودم، از پیشمان رفت، دیگر صدای زنگ بلند نشد.
من سرم را با آزمایش گرم میکردم. حداقل بهتر از این بود که همهاش پشت درِ اتاقکارِ مامان منتظر بنشینم و صبر کنم و صبر کنم و صبر کنم تا شاید صدایی از زنگ جادویی بلند بشود.
از ته دل آهی کشیدم.
یکهو از لای بوتههای پشت پنجره، صدای خِشخِشی آمد. ساسافراس پرید روی میز. گوشهایش را به سمت حیاط تیز کرد و سیخ سر جایش نشست.
آرام بهش گفتم: «تو هم شنیدی، نه؟»
بدون اینکه از حیاط چشم بردارد میومیو کرد. دوتایی صورتمان را به شیشه چسباندیم. شاید آهو بود؟ یا یک سنجاب کوچولوی بامزه؟
دوباره از لای بوتهها صدای خِشخِش آمد. بعد چیزی... یا کسی... گلویش را صاف کرد. من و ساسافراس از جایمان پریدیم.
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
نظرات کاربران
عالیییییییییییی💞😚
عاللللللیییی
عالی بود من نسخه الکترونیکیش رو هم خریداری کردم و الان کامل در اختیارمه😊😊☺☺😘😚
خیلی خوبه💕💕💕💕💕💕🌸🌸🌸
حتما بخونیددددددددددددددددد چندش آور و جالب