
کتاب زنگ انشا
معرفی کتاب زنگ انشا
کتاب زنگ انشا نوشتهٔ «نرگس رجبی تهرانی» و ویراستهٔ «امیرصالح گرشاسبی» توسط نشر سنجاق بهصورت الکترونیک منتشر شده است. این اثر مجموعهای از داستانهای کوتاه و خاطرات نویسنده از دوران مدرسه و نوجوانی است که با نگاهی به زندگی روزمره، روابط خانوادگی، مدرسه و خاطرات تلخ و شیرین آن سالها نوشته شده است. نویسنده با الهام از انشاهای دوران دبیرستان و تجربههای شخصی خود، فضایی صمیمی و آشنا برای خواننده خلق کرده است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب زنگ انشا
کتاب «زنگ انشا» اثری در قالب مجموعه داستان کوتاه و خاطرهنویسی است که فضای مدرسه، خانواده و زندگی نوجوانی را در دههٔ ۱۳۷۰ شمسی به تصویر میکشد. «نرگس رجبی تهرانی» در این کتاب باتکیهبر تجربههای شخصی و انشاهایی که در دوران پیشدانشگاهی نوشته، روایتهایی از زندگی روزمره، روابط خانوادگی، دوستیها، دغدغهها و چالشهای نوجوانان آن دوره را بازگو کرده است. ساختار کتاب بهگونهای است که هر داستان یا خاطره، مستقل از دیگری روایت میشود و درعینحال مجموعهای پیوسته از حالوهوای آن سالها را ارائه میدهد. این کتاب نهتنها بازتابی از خاطرات نویسنده است، بلکه تصویری از سبک زندگی، ارزشها و دغدغههای نسل نوجوانان دههٔ ۱۳۷۰ را ارائه میدهد. فضای داستانها اغلب در مدرسه، خانه، کوچه و محله میگذرد و با جزئیات دقیق، حسوحال آن دوران را به خواننده منتقل میکند. کتاب «زنگ انشا» با زبانی خودمانی و نزدیک به ذهن نوجوانان، به موضوعاتی همچون خانواده، فقدان، امید، دوستی، احترام به بزرگترها و گذر زمان پرداخته و در قالب داستانهای کوتاه، تجربههای زیستهٔ نویسنده را به اشتراک گذاشته است.
«نرگس رجبی تهرانی» در کتاب «زنگ انشا» با بازگشت به سالهای نوجوانی و دوران مدرسه، مجموعهای از خاطرات و داستانهای کوتاه را روایت میکند که هرکدام گوشهای از زندگی و احساسات آن دوران را به تصویر میکشد. کتاب با توصیف اولین روزهای مدرسه و مواجهه با معلم ادبیات آغاز میشود؛ جایی که انشاها و موضوعات خلاقانه، ذهن نوجوانان را به چالش میکشد و نویسنده را به نوشتن وادار میکند. در داستانها، لحظات طنزآمیز و تلخ مانند ماجرای لباس برعکسپوشیدن و زمینخوردن در راه مدرسه یا خاطرهٔ درختی که از زبان خودش روایت میشود، با هم درآمیختهاند. روایتهایی از خانواده، خانهٔ مادربزرگ، بازیهای کودکانه و تجربههای تلخ ازدستدادن عزیزان و مواجهه با سختیهای زندگی، بخش مهمی از کتاب را تشکیل میدهد. نویسنده با نگاهی جزئینگرانه، فضای خانه، مدرسه، کوچه و روابط میان اعضای خانواده را بازسازی میکند و از خلال این روایتها به ارزشهایی چون صبر، امید، احترام به بزرگترها و اهمیت پیوندهای خانوادگی اشاره میکند. داستانها گاه با لحن طنز و گاه با حسرت و اندوه روایت میشوند و در مجموع، تصویری از فرازونشیبهای نوجوانی و گذر زمان را پیش چشم خواننده میگذارند.
چرا باید کتاب زنگ انشا را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانهایی کوتاه و خاطراتی از دوران مدرسه و نوجوانی، فرصتی برای بازگشت به سالهای گذشته و مرور تجربههای مشترک نسلی را فراهم میکند. «زنگ انشا» با پرداختن به موضوعاتی مانند خانواده، دوستی، فقدان، امید و خاطرات مدرسه میتواند برای کسانی که بهدنبال لمس دوبارهٔ حسوحال نوجوانی و فضای مدرسه هستند، خواندنی باشد؛ همچنین جزئیات و توصیفهای ملموس نویسنده از زندگی روزمره در دههٔ ۱۳۷۰، امکان همذاتپنداری و یادآوری خاطرات فراموششده را برای خواننده به وجود میآورد. این کتاب نهتنها برای نوجوانان، بلکه برای بزرگترهایی که میخواهند به گذشتهٔ خود نگاهی دوباره بیندازند، خواندنی است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب به علاقهمندان داستانهای کوتاه، خاطرهنویسی و روایتهای نوستالژیک از دوران مدرسه و نوجوانی پیشنهاد میشود؛ همچنین این اثر برای کسانی که دغدغهٔ خانواده، روابط میاننسلی و ارزشهای انسانی دارند یا دوست دارند با فضای دههٔ ۱۳۷۰ شمسی و سبک زندگی آن دوران آشنا شوند، مناسب است.
بخشی از کتاب زنگ انشا
«تمام دورهٔ تحصیلیام از پیشدبستانی که سال ۶۵ به اسم آمادگی شناخته میشد، تا پایان دورهٔ کارشناسی ارشد، در مدارس بزرگی سپری شد. هم محوطهٔ بسیار بزرگی داشتن و هم کلاسهای بزرگ.
کلاس ما حدوداً ۶۰، ۷۰ متری میشد. در ورودی، گوشهٔ سمت راست در کنج قرار داشت و به داخل باز میشد و فاصله کوچک پشت در و دیوار پشتی و پهلویی، سطل زباله قرار داشت. باقی دیوار خالی بود و نزدیک به وسط ستون کوچکی قرار داشت که پشت ستون چوبلباسی دیواری بزرگی وصل بود برای قراردادن لباسهای زمستانی و وسایل اضافی ما.
سه ردیف ششنیمکته، نیمکتها بدنهٔ فلزی سبزرنگ داشتند، با نشیمن و میز چوبی تیره با شیب ملایم جهت تسلط بیشتر در نوشتن و مطالعه. یک طبقهٔ فلزی زیر میز در نظر گرفته شده بود، که ما بهش جانیمکتی میگفتیم؛ جامدادی و خوراکیهایمان را داخلش میگذاشتیم. همه یکتکه و بههمچسبیده بودند. تمام فضای کلاس با نمیکتها پر شده بود.
دیوار سمت چپ که مشرف به خیابان بود، سه پنجرهٔ بزرگ مستطیلی داشت، که در بالا حالت نیمدایرهای میشد، با شیشههای رنگی. پردههای مخمل آبی تیره یا سورمهای از سقف بلند کلاس زینتبخش آنها بود، برای مواقعی که آفتاب شدید بود. قسمت پایین پنجرهها جوشکاری شده بودند و باز نمیشدن. فقط قسمت بالایی که باید روی میز میرفتیم تا دستمان به دستگیرهاش برسد، باز میشد. دو تا شوفاژ بزرگ، روی زمین کنار دیوار بود، برای گرمکردن کلاس در زمستان.»
حجم
۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه