دانلود و خرید کتاب جدال عشق و غیرت شایسته نظری
تصویر جلد کتاب جدال عشق و غیرت

کتاب جدال عشق و غیرت

نویسنده:شایسته نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جدال عشق و غیرت

کتاب جدال عشق و غیرت نوشتهٔ شایسته نظری است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب جدال عشق و غیرت

کتاب جدال عشق و غیرت برابر با یک رمان معاصر و ایرانی و روایتی واقعی از استاد دانشگاهی است که به‌خواست خانواده‌اش مجبور به ازدواج با دختری شده که او را یک بار هم ندیده است. او در شب خواستگاریِ این ازدواج سنتی متوجه می‌شود عروس اجباری، همان دانشجوی بی‌نظم و زبان‌دراز و سربه‌هوایی است که او را از کلاس اخراج کرده بود.

خواندن کتاب جدال عشق و غیرت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جدال عشق و غیرت

«رامین روی یکی از کاناپه‌های آبی رنگ جلوی تلویزیون نشست و مشغول دیدن شد.

می خواستم به اتاقم بروم که مادر خطاب به پدر گفت: امشب مهمان داریم.

پدر روزنامهٔ دستش را روی میز گذاشت.

- مهمون؟ کیه؟

مادر در آشپز خانه مشغول درست کردن شربت آلبالو بود:

صبح که از خونه آبجیت برگشتم بین راه خانم مظفری زنگ زد.

با شنیدن اسم مظفری قلبم لحظه ای ایستاد، سام در حرفش جدی بود!

صدای مادر را به سختی شنیدم. گوش‌هایم داغ شده بود. گفت: چند روزه آمدیم به حسام سر بزنیم امشب میان اینجا.

مسیرم را به سمت آشپزخانه تغییر دادم. مادر پارچ شربت و چند لیوان را داخل سینی گذاشت و به پذیرایی رفت.

کمی آب خوردم. و به پذیرایی رفتم، کنار رامین نشستم. پدرلبخند شادی زد.

- واقعا دلم برای حامد تنگ شده. خوبه که امشب میان خونه.

مادر لیوان شربتی را به رامین داد.

- بخور پسرم کمی جون بگیری خیلی خون از دست دادی.

رامین لیوان را از مادر گرفت: ممنون مامان، نگران نباش خوبم.

لیوانی هم به من داد و با همان حالت دلخور گفت: توام بخور، رنگ به رخسارت نمونده با لج بازی هم جون خودت و هم این پسرو به خطر انداختی.

لیوان را گرفتم و جوابی نداشتم که بدهم. بابا لیوانش را سر کشید و نگاهی به من انداخت: خدا رو شکر بخیر گذشت. امیدوارم دیگه از کارهای احمقانه نکنی.

رامین خندید که جو عوض بشه لیوان را دستم داد: ای بابا گذشت رفت، چیزی نشده خدا رو شکر.

بابا از جایش بلند شد و موبایلش را از روی میز برداشت، همزمان گفت: حاج خانم ببین کم و کسری نداشته باشیم. هرچی کمه بگو بگیرم.

موبایل را روی گوشش گذاشت و با لبخند سلام داد: سلام حامد جان احوال شما...

خوش و بشش با پدر حسام کمی طول کشید. بی تاب شدم. که امشب چه می‌شود؟ این دوستی و این خوش و بش آیا خراب می‌شود؟ خدایا چه رفتاری با حسام دارند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۸۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۸۷۶ صفحه

حجم

۷۸۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۸۷۶ صفحه

قیمت:
۲۱۰,۰۰۰
تومان