
کتاب بغض پنهان
معرفی کتاب بغض پنهان
کتاب الکترونیکی بغض پنهان نوشتۀ شایسته نظری در انتشارات آراسبان چاپ شده است. این کتاب داستان دختری پرشور را روایت میکند که پس از از دست دادن والدینش در کودکی، تحت سرپرستی عمویش قرار میگیرد و در سنین پایین مجبور به ازدواج با مردی بانفوذ و مغرور میشود.
درباره کتاب بغض پنهان
این رمان داستان زندگی دختری را به تصویر میکشد که در کودکی والدین خود را از دست داده و تحت سرپرستی عمویش قرار میگیرد. در سنین پایین مجبور به ازدواج با مردی بانفوذ میشود که اختلاف سنی زیادی با او دارد. در این مسیر، با سختیها و دردهای بسیاری مواجه میشود و در نهایت عاشق میشود. داستان به موضوعاتی مانند ازدواج اجباری، تفاوتهای سنی در ازدواج، چالشهای زنان در جوامع سنتی و تلاش برای یافتن عشق و استقلال میپردازد.
کتاب بغض پنهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای افرادی که به داستانهای مرتبط با چالشهای زنان در جوامع سنتی، ازدواجهای اجباری و تفاوتهای سنی در روابط علاقهمند هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب بغض پنهان
«آیدا حاضر نبود مقابل هیچ پسری کم بیاورد، از کسی جز زنعموی عصبیاش (لیلا) حساب نمیبرد، آن هم به این دلیل بود که جز عمویش کسی را نداشت تا سرپرستش شود، زنعمویش را درست مثل نامادری سیندرلا میدید، بعد از مرگ پدر و مادرش، عمویش «حسن» که تنها اقوام نزدیکش بود با وجود مخالفت لیلا سرپرستیاش را بهعهده گرفت.
لیلا که از این موضوع ناراضی بود، مدام به جان دخترک بینوا غُر میزد و در خانه از او کار میکشید، با اینکه حقوق پدر برایش مانده بود و خانهٔ پدری را اجاره داده بودند، حتی خرج و مخارجش راحت تامین میشد، اما لیلا همیشه به جان دخترک غر میزد، حتی اجازه نمیداد از حقوق پدری برایش خرج شود، لباسهای کهنهٔ دختر عمویش «ساغر» را که تقریبا همسن و سال بودند، میپوشید، عمو حسن نیز با ناملایمتی این زن کنار میآمد، نگران بود مبادا آیدا را قبول نکند و او شرمندهٔ برادر و اقوامش شود.
با صدای سارا نگاهش را به آن طرف خیابان کشاند.
- آیدا، آیدا، ببین دارن میان این طرف، گفتم بیا زودتر بریم گوش نکردی، الان چکار کنیم؟
یکی از پسرها که سبزه رو بود و چشم هایی مشکی و صورتی شرور داشت، جلوی آنها ظاهر شد و با نیشخند گفت:
- بهبه خانومای زیبا در خدمت باشیم.
آیدا؛ کیفش را از سر شانه محکم در دست گرفت، با اخمی غلیظ مقابل پسرک ایستاد.
- گورتو گم میکنی یا بزنم لهت کنم؟ چرا مثل سگ پا سوخته دنبال ما راه افتادی؟ دلت کتک میخواد؟
پسر تکانی به شانهاش داد.
- درست حرف بزن دختره چشم گربه ای، من که با تو کاری ندارم، با دوستت کار دارم!
آیدا نگاهی به سارا انداخت که از ترس میلرزید، سپس رو به پسرک کرد، دستش را بالا برد و محکم به صورتش زد، پسر جا خورد، لحظهای شوک شد و دستش را بالا برد تا سیلی که خورده را جبران کند، اما با وساطت مرد میانسالی دستش در هوا خشک ماند، مرد با اخم مچ دستش را گرفت.
- خجالت بکش پسر، راهتو بکش برو تا خودم ادبت نکردم.
در این میان سارا با نگرانی دست آیدا را کشید و حرکت کرد.
- تورو خدا بیا بریم، ولش کن.
آیدا نگاهی به صورت رنگ پریده و ترسیده سارا کرد، وقتی حال دوستش را اینطور دید گفت:
- باشه بیا بریم، آقا عاشق سینه چاکته، ببین چه شری به پا کرد.»
حجم
۳۱۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
حجم
۳۱۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه