کتاب چیزهایی که هرگز فراموش نکردیم
معرفی کتاب چیزهایی که هرگز فراموش نکردیم
کتاب چیزهایی که هرگز فراموش نکردیم نوشتهٔ لوسی اسکور (Lucy Score) و ترجمهٔ فاطمه شهابی نژاد و معصومه شیخی است. نشر کتاب کوله پشتی این رمان آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب چیزهایی که هرگز فراموش نکردیم
کتاب چیزهایی که هرگز فراموش نکردیم (او بههیچوجه عاشق دخترهای خوب نمیشود) [Things We Never Got Over] حاوی یک رمان آمریکایی و یکی از جدیدترین و محبوبترین رمانهایی است که نامزد بهترین رمان عاشقانهٔ سال ۲۰۲۲ میلادی بهانتخاب کاربران وبسایت گودریدز شده است. داستان چیست؟ «نائومی» ماهها بود که تدارکات مراسم عروسیاش را میدید. او میخواست بهترین عروسی دنیا را داشته باشد. غذا، نوشیدنی، گل، فهرست مهمانان، همه و همه از قبل برای این مراسم آماده بود، اما همهچیز آنطور که او میخواست، پیش نرفت. نائومی دیگر نمیتوانست به ازدواجی تن بدهد که آن را نمیخواهد! نائومی درست در شب عروسی از پنجرهٔ کلیسا فرار میکند و به جایی میرود که خواهر دوقلویش «تینا» ادعا میکرد در دردسر بزرگی افتاده است؛ در یک کلاب محلی. بهمحض ورود نائومی، متصدی کلاب با ترس جلوی ورود او را میگیرد. چرا؟ ماجرا از چه قرار است؟ چرا پسر موطلایی و بلندقدی که تابهحال او را ندیده، جوری رفتار میکند که از او متنفر بوده و از او میخواهد که برود؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب چیزهایی که هرگز فراموش نکردیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چیزهایی که هرگز فراموش نکردیم
«مستقیم بهسمت سرویس بهداشتی رفتم تا آبی به سروصورتم بزنم. ناکس مورگان خوب بلد بود اشک آدم را دربیاورد. بعد از شستن صورت غمگین و دلقکمانندم، رژلب زدم و مدتی به تصویر خودم در آینه خیره ماندم.
به لطف اعتراف ناکس، تکههای ریز قلب شکستهام به خاک تبدیل شده بود.
رو به تصویرم زمزمه کردم: «تعجبی نداره.»
چیزهایی هستند که آدم نمیتواند فراموششان کند. هر دویمان فقط میخواستیم یک نفر به قدری دوستمان داشته باشد که جبرانی برای تمامِ وقتهایی باشد که کافی نبودیم. خیلی مزخرف بود که میتوانستیم احساس همدیگر را درک کنیم، اما نمیتوانستیم شخصی باشیم که طرف مقابلمان بهش نیاز داشت.
من نمیتوانستم ناکس را مجبور کنم بهاندازهٔ کافی دوستم داشته باشد و هرچه زودتر این موضوع را فراموش میکردم و باهاش کنار میآمدم، بهتر بود. شاید بالاخره یک روزی بتوانیم دوستانه رفتار کنیم. مثلاً اگر در جلسهٔ دادگاه حضانت برنده شوم و من و وِیلِی تصمیم بگیریم ناکماوت را بهجای محل زندگی همیشگیمان انتخاب کنیم.
وقتی به فکر وِیلِی افتادم، تلفنم را از جیب پیشبندم بیرون آوردم تا نگاهی به پیامهایم بندازم. اوایل هفته برنامهٔ پیامرسانی برای لپتاپش نصب کرده بودم تا در صورت نیاز برایم پیامک ارسال کند. درعوض او هم صفحهکلیدی از گیفهای مختلف روی گوشیام نصب کرده بود تا در طول روز بتوانیم تصاویر و اشکال مختلف را با هم ردوبدل کنیم.
وقتی چشمم به پنجشش پیام جدید افتاد، غریدم: «وای، عالیه.»
سیلور: چه رفتارهای جالبی!
مکس: بهتره با هم آشتی کرده باشین!!!
مامان: شش تا شکلک آتش.
فی: ما حواسمون به سفارشهات هست تا هرچقدر میخوای بمونی.
اِسلون: لینا تازه همین الان پیام داد (با نُه نفر دیگه از حضار توی کافه). واقعاً اون عوضی مثل غارنشینها تو رو کشیده برده؟ امیدوارم حسابش رو خوب رسیده باشی.
وِیلِی: خاله نائومی، من توی دردسر افتادم.
وقتی آخرین پیام را خواندم، نفس در ریههایم منجمد شد. پیام را پانزده دقیقه قبل فرستاده بود. با عجله بیرون رفتم و با دستانی لرزان شروع به نوشتن پیام کردم.»
حجم
۴۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۵۲ صفحه
حجم
۴۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۵۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب قشنگیه البته من زبان اصلیشو خوندم