کتاب حسد
معرفی کتاب حسد
کتاب حسد نوشتهٔ یوری آلیشا و ترجمهٔ یلدا بیدختی نژاد است. نشر ماهی این رمان معاصر روسی را منتشر کرده است.
درباره کتاب حسد
کتاب حسد حاوی یک رمان معاصر و روسی است که ما را با یک جهان پر از تضاد مواجه میکند؛ جایی که طبقات اجتماعی و احساسات انسانی در یک مخلوط پیچیده به تصویر کشیده شدهاند. «کاوالیرف» یک روشنفکر جوان است که در تلاش است تا میان دنیای کهنه و نو یک جایگاه بیابد. او نمادی از آن دسته از انسانهاست که در میانهٔ تغییرات اجتماعی و فرهنگی میجویند و بهدنبال هویت خود هستند. یوری آلیشا با ذکاوت و طنزش ما را با دو شخصیت متضاد مواجه میکند. «آندری»، یک تاجر موفق و مدل شهروند شوروی و «نیکولای»، فردی بیخانمان و بیکار که تحت حمایت آندری قرار میگیرد. نویسنده در این میان، حسد را بهعنوان یک موتور محرکه برای روابط این دو شخصیت به تصویر میکشد و باعث میشود انسانها به تفکر درمورد احساسات و مفاهیمی همچون وفا، خیانت، عشق و جاهطلبی بیفتند. معرفت و دانش نویسنده در ایجاد تصویری غیرقابل پیشبینی از روابط انسانی و اجتماعی، باعث میشود که خواننده در هر صفحه با چالشهای جدیدی مواجه شود. رمان «حسد» نهتنها رمانی است که به چالشهای فردی و اجتماعی میپردازد، بلکه یک نمایشنامه از روابط انسانی است که در آن احساسات بهصورت غیرقابل پیشبینی با یکدیگر در تعامل هستند. این اثر، رمان پیچیدهای به حساب میآید که با تلفیق عناصری از ادبیات پلیسی و قالب نمایشنامه و با مضامینی همچون آرمانشهر شکستخورده و حتی نشانههایی از سورئالیسم ارائه شده است. موضوع اصلی رمان حسد را ستیزهٔ دنیای کهنه با دنیای نو دانستهاند.
خواندن کتاب حسد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر روسیه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب حسد
«با اینهمه، گاه لب به شکوه میگشود و گلایههایی سرمیداد، از گذر شتابان عمر و سالهای ازدسترفتهٔ خویش و سرطان معدهٔ احتمالیاش... اما این شکایتها با نشاطی بیش از اندازه بر زبان میآمدند و احتمالاً فوقالعاده ریاکارانه هم بودند ــ گلایههای او ماهیتی بلاغی داشتند.
گاهی دستش را بر سمت چپ سینه میگذاشت، لبخندی بر لب میآورد و میپرسید: «برایم سؤال است که وقتی قلب آدم فرو بپاشد، چه صدایی از آن بلند میشود؟»
یک بار هم دستش را بلند کرد تا پشت دست خود را به دوستانش نشان دهد. بر پشت آن، رگهای درهمتنیدهای دیده میشدند که به شاخسار درختی میمانستند. بدین ترتیب، ایوان بابیچِف، با اطمینان از اینکه همه رگهای دستش را دیدهاند، بداههگویی تازهٔ خود را آغاز کرد:
«این است درخت زندگی، همان درختی که بیشتر و بهتر از درختان شکفته و پژمردهٔ بوستانها از زندگی و مرگ سخن میکند. درست یادم نیست که در چه زمانی این حقیقت را کشف کردم و دریافتم که مچ دستم همچون درختی به بار مینشیند... راستی کی بود؟ لابد در آن روزگار بیهمتایی که درختان هنوز با شکفتن و پژمردن خود با من سخن میگفتند، البته نه از زندگی و مرگ، بلکه از آغاز و پایان سال تحصیلی! آن روزها این درخت آبی بود، آبی و نازک و باریک، و خون ــ که در آن زمان آن را نه مایعی جاری در رگها، که پرتو نور میپنداشتم ــ همچون فروغ سپیدهدم بر این درخت میتابید و شکل و شمایل دستم را یکسره به یک تابلو آبرنگ ژاپنی شبیه میساخت...
سالها گذشت، من دگرگون شدم و این درخت هم دگرگون شد.
دوران شکوهمند رشد و بالندگی درختم را خوب به یاد میآورم. شکفتن بیوقفه و بیامانش را میدیدم و قلبم از غرور به تپش میافتاد! این درخت رفتهرفته گرهدار و قوزدار شد و به رنگ قهوهای سوخته گرایید، اما هنوز مالامال از قدرتی پنهان بود! میتوانستم این درخت را دکل و ریسمان استوار دست خودم بنامم. اما حالا چه، دوستان من؟! آه که چه فرسوده است و چه پوسیده!
انگار شاخههایش درهم شکستهاند. چه حفرهها و چالههایی که بر آن پدیدار شده... به این میگویند سَختاک پوستی، رفقا! پوست صاف و شفاف میشود و بافت زیر آن به شکل جسمی نرم و نمناک درمیآید. آیا این همان مِهی نیست که بر درخت زندگیام فرود آمده است و بهزودی سراپایم را فراخواهد گرفت؟ »
بابیچِفها سه برادر بودند. ایوان برادر وسطی بود و رومن بزرگتر از همه. این برادر بزرگتر که در یک سازمان نظامی عضویت داشت به جرم شرکت در عملیاتی تروریستی اعدام شده بود.
کوچکترین برادر، آندری، از کشور مهاجرت کرده بود. در همان دوران اقامت در پاریس، روزی نامهٔ ایوان به دستش رسید. ایوان نوشته بود: «خارج خوش میگذرد، آندری؟ ما دیگر در خانوادهمان یک شهید داریم! کاش این قضیه روح مادربزرگ را شاد کرده باشد!» داداش آندری هم، با همان گستاخی خاص خودش، پاسخ خشک و کوتاهی به او داده بود: «تو رذل بیشرفی بیش نیستی.» و بدینسان رابطهٔ دو برادر به شکل برگشتناپذیری شکرآب شد.»
حجم
۱۷۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۷۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
good