کتاب ما تمامش می کنیم
معرفی کتاب ما تمامش می کنیم
کتاب الکترونیکی ما تمامش می کنیم نوشتۀ کالین هوور و ترجمۀ تیم امید آینده است و انتشارات امید آینده آن را منتشر کرده است. در کتاب ما تمامش میکنیم، داستان زندگی زنی جوان به نام لیلی روایت شده که پس از آشنایی با مردی جذاب و ثروتمند، درگیر وقایع عاطفی پرسوزوگدازی میگردد. گفتنی است که اثر پیش رو، در سال ۲۰۱۶ برندۀ جایزۀ بهترین کتاب عاشقانۀ گودریدز شده است.
درباره کتاب ما تمامش می کنیم
قهرمان کتاب ما تمامش میکنیم لیلی نام دارد. او زنی جوان است که بهتازگی و پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، از زادگاه خود به شهر بوستون عزیمت کرده، و در سر رؤیای بنانهادن زندگیای یکسره تازه را میپروراند. زندگیای که در آن تلخیهای ایام گذشته بههیچوجه امکان تکرار نیابد. واقعیت این است که لیلی، تا رسیدن به موقعیت فعلی خود بالا و پایینهای بسیاری را از سر گذرانده. او بیش از هر چیز خواستار آرامش و سکون است. آرامش و سکونی که تنها به بهای دوری از دیگران به دست میآید. بااینهمه، گویی تقدیر چنین رقم خورده که لیلی هرگز طعم آرامش را نچشد. او این واقعیت را زمانی میفهمد که با مردی به نام رایل کینکید آشنا میشود. رایل یک جراح مغز و اعصابِ موفق و ثروتمند است. لیلی بهمرور در دام عشق این مرد گرفتار میآید، و این حادثه زندگی او را دستخوش تغییرات عدیدهای میسازد. در این گیرودار، پیداشدن سروکلۀ عشقِ سابق لیلی، بر بغرنجیِ وضعیت میافزاید...
درباره کالین هوور
کالین هوور در سال ۱۹۷۹، در شهر تگزاس آمریکا متولد شد. او در سال ۲۰۱۱ نخستین کتاب خود را با نام «بسته» به انتشار رساند. رمانی خواندنی که خیلی زود نام نویسندهاش را بر سر زبانها انداخت و به یکی از پرفروشترینهای نیویورک تایمز بدل شد.
برخی از مشهورترین رمانهای کالین هوور عبارتاند از: «عقبنشینی»، «ما تمامش میکنیم»، «این دختر» و «اگر حقیقت این باشد».
خواندن کتاب ما تمامش می کنیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای عاشقانه معاصر مناسب است.
بخشی از کتاب ما تمامش می کنیم
«وقتی به در اتاقم میرسم، میگه: «ببخش تلفنو جواب ندادم! دارم با اَلِکس حرف میزنم! میخواستم باهات تماس بگیرم.» داد میزنم و بهش میگم: «مشکلی نیست!» و بعد در رو پشتسرم میکوبم. میرم تو حموم و چند تا مسکن قدیمی رو که قبلاً تو یکی از قفسهها گذاشته بودم، پیدا میکنم. دوتاشو میندازم بالا و بعد ولو میشم رو تختم و زل میزنم به سقف. باورم نمیشه، برای یه هفتهی تموم تو این آپارتمان باید حبس شم. تلفنمو برمیدارم و واسه مامانم پیام میفرستم. مچ پام پیچ خورده. حالم خوبه. میتونم لیست یه سری چیزا رو برات بفرستم تا از فروشگاه واسم بخری؟
تلفنمو میندازم رو تختم. از زمانیکه مامانم اومده اینجا، این اولینباره خدا رو شکر میکنم که تقریباً نزدیک من زندگی میکنه. درواقع بودنش اونقدرا هم بد نبوده. حالا که پدرم فوت کرده، بیشتر مامانمو دوست دارم. میدونم همهی اینا به این خاطره که از مامانم متنفر بودم؛ چون هیچوقت پدرمو ترک نکرد. هر چند وقتی پای مامانم وسط میآد این انزجار بیشتر رنگ میبازه؛ ولی وقتی به پدرم فکر میکنم، دوباره همون احساسات قبل رو دارم. این خوب نیست که هنوز اینقدر نفرت از پدرم رو تو دلم نگه دارم؛ ولی به درک. اون مزخرف بود. با من، با مامانم، با اطلس...»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶۲ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶۲ صفحه