کتاب راه رشد (جلد سوم)
معرفی کتاب راه رشد (جلد سوم)
کتاب راه رشد (جلد سوم) نوشتۀ محیالدین حائری شیرازی در نشر معارف به چاپ رسیده است.
درباره کتاب راه رشد
کتاب راه رشد (جلد سوم) کتابی با موضوع تربیتی از مرحوم حائری شیرازی است که بهمنظور ارائۀ الگویی دینی برای تربیت کودک و نوجوان تدوین شده است. تربیت شاید پراهمیتترین امر زندگی بشر است. تربیت، محصول و ثمرهٔ زندگی دنیایی و هدف از خلقت و در معنای عام آن، نقش و وظیفهای همگانی است. انسان در دورههای مختلف زندگی، هم در نقش مربی قرار دارد و هم در نقش متربی. در سنت اسلامی نیز مباحث تربیتی نوعاً در قالب علم اخلاق و عرفان بررسی شده و مباحث تربیتی خاص کودکان، متربیان و محصلان، کمتر مورد توجه جدی و نظاممند قرار داشته است و این خود، خلائی جدی برای علاقهمندان به تربیت دینی بوده است. مرحوم آیتالله حائری شیرازی از معدود عالمانی بود که با بهرهگیری از تفکر عمیق در آیات و روایات، ورودی تخصصی و اجتهادی در حوزهٔ تربیت داشت و نکات گرانبهایی از منابع اسلامی صید کرد و در نزدیک به نیم قرن فعالیت علمی و تبلیغی خود، عرضه نمود.
کتاب راه رشد (جلد سوم)، جامعترین اثر تربیتی آیتالله حائری است که پس از چند سال تلاش توسط جمعی از پژوهشگران تدوین یافته است. کتاب حاصل فیشبرداری از متن مکتوب صدها جلسات عمومی و تخصصی آیتالله حائری بوده که در قالب یک ساختار موضوعی متناسب، بهصورت کتاب حاضر تدوین شده است. سبک و سیاق تدوین این کتاب، بهصورت یک اثر علمی و درسنامهای نیست و هدف نیز این نبوده که یک کتاب خشک و صرفاً علمی عرضه شود؛ بههمین جهت، مکرراً در این کتاب، خاطرات، داستانها، تخاطبها و موعظههای استاد نیز آورده شده است. کتاب راه رشد هم یک اثر تعلیمی است و هم تربیتی. لازمهٔ رسیدن به چنین هدفی این است که کتاب، از زبان خشک علمی کمی فاصله بگیرد و زبان تربیتی و هدایتگر داشته باشد؛ بنابراین خواننده شاهد بیانی شیرین، حکیمانه و اثرگذار از آیتالله حائری خواهد بود.
خواندن کتاب راه رشد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران کتابهای تعلیم و تربیت و اخلاق اسلامی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب راه رشد
«فاطمه زهرا (س) را پدرش چگونه تربیت میکرد؟ ایشان نقل میکند که پدرم از هر سفری که برمیگشت، اولین جایی که میرفت، خانه من بود و میآمد احوال من را میپرسید و سلامی میکرد. وقتی هم که میخواست به سفری برود، آخرین جایی که میرفت، خانه من بود و میآمد و با من خداحافظی میکرد. یک بار پدرم آمد و سلام مختصری کرد و احوالی گرفت؛ اما توقف نکرد و رفت؛ مثل اینکه سرسنگین بود. من با خودم فکر کردم که چه شده که این دفعه پدرم با من گرم نگرفت و برخورد سردی کرد؟ با خودم گفتم: او پیغمبر خداست و پیغمبر بر اساس هوای خودش کاری نمیکند. پس حتماً در من خطا و اشکالی بوده است.
حالا ببینید! اگر ما بودیم، ممکن بود از پیغمبر (ص) گله کنیم و ما هم متقابلاً قهر کنیم و مثلاً بگوییم: مگر من چه کار کرده بودم که با من اینطور برخورد کرد؟! یا اینکه بگوییم: حتماً همسران پیامبر (ص) چیزی پشت سر من گفتهاند که پدرم از من ناراحت شده. اگر ما باشیم، فوراً مسئله را به دیگری نسبت میدهیم و میگوییم: حتماً کسی علیه ما سخنچینی کرده و این برنامه را ایجاد کرده و این مشکلات را به وجود آورده است. خدا بگویم چه کارش کند که چنین کاری کرده! خودِ پیغمبر (ص) که خوب است، اخلاقش خوب است، رفتارش خوب است؛ اما اینها تحریکش میکنند.
میگوید: مطالعه کردم، بررسی کردم و دیدم که همه چیز مثل همیشه بود، مگر یک پردهای که به حجره اضافه کرده بودم و النگو و خلخالی هم به آن آویزان کرده بودم تا قشنگ باشد. فهمیدم که حضرت همین را نپسندیده؛ چون اگر امروز مردم این را از من ببینند، فردا هر کسی دو تا اضافه میکند، سه تا اضافه میکند و مردم در دنیا میافتند. این پرده را باز کردم و وقتی سلمان پیش من آمد، به او گفتم: امروز پدرم آمد و گویا چیزی از من دید که مناسب نبود. من چیزی از خودم سراغ نداشتم؛ اما فکر کردم و متوجه شدم که این پرده را تازه اضافه کردهام. آن را باز کردم و تا کردم و آن خلخال و زینت را هم رویش گذاشتم. این را ببر پیش بابایم و بگو: این را دخترت داده و سلام رسانده و گفته: بفروشید و خرج اصحاب صُفّه کنید.
اصحاب صفه کسانی بودند که گاهی حتی لباس برای ستر عورت نداشتند و مینشستند و نماز میخواندند. مردم غذا را لقمه لقمه برای آنها میبردند. اگر به حج مشرف شده باشید، دیدهاید که بلندیای نزدیک قبر رسول اکرم (ص) هست که چهار تا ستون دارد و میگویند آنجا، جای اصحاب صفه است و آنها روی این صفه و بلندی زندگی میکردند. سلمان این پرده و زینت را خدمت رسول اکرم (ص) برد و سلام و پیغام فاطمه (س) را به ایشان رساند.»
حجم
۲۳۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۵ صفحه
حجم
۲۳۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۵ صفحه