دانلود و خرید کتاب دیدی گفتم کلر ژوبرت
تصویر جلد کتاب دیدی گفتم

کتاب دیدی گفتم

معرفی کتاب دیدی گفتم

کتاب دیدی گفتم نوشته کلر ژوبرت است. این کتاب را انتشارات به نشر منتشر کرده است.

درباره کتاب دیدی گفتم

کتاب دیدی گفتم قصه‌ای از زندگی امام رضا است.

خواندن کتاب دیدی گفتم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خانم ژوبرت داستان‌های خود را برای کودکان و نوجوانان می‌نویسد. یکی از ویژگی‌های آثار او در این است که مخاطب هنگام خرید کتاب می‌داند که سن او برای نویسنده از قبل مشخص‌شده است. این کتاب‌ها درعین‌حال می‌توانند برای کودکان گروه‌های سنی دیگر هم دل‌نشین باشد.

درباره کلر ژوبرت

کلر ژوبرت نویسنده فرانسوی در سال ۱۹۶۱ میلادی (۱۳۴۰ خورشیدی) در پاریس متولد شد. مادرش پزشک بود و پدرش نقاش و کنده‌کار. کلر دوران کودکی خود را در پاریس گذراند. در سن ۱٩ سالگی به دین اسلام گروید و مسلمان شد. از سال ۱۳۶۲ با همسرش که ایرانی است ساکن ایران شد. او لیسانس علوم تربیتی، فوق‌لیسانس ادبیات کودک (از راه دور از دانشگاه «لومان» فرانسه) و تحصیلات حوزوی (سطح دو) دارد.

او از کودکی به کتاب خواندن و نقاشی کردن علاقه داشت. به گفته خودش به داستان‌های کوتاه و رمان علاقه دارد؛ و همچنین علاقه زیادی به مطالعه کتاب‌های روان‌شناسی کاربردی، نقد داستان، عرفان عملی، خاطرات و البته کتاب‌های تصویری کودکان دارد.

خانم ژوبرت از زمانی که مادر شد و می‌خواست کودکانش را به کتاب علاقه‌مند کند، به نوشتن ادبیات کودک علاقه زیادی پیدا کرد. او می‌گوید: «از طرف دیگر بچه‌ها وقت‌وبی‌وقت از من قصه می‌خواستند و خیلی پیش می‌آمد که مجبور می‌شدم خودم قصه بسازم. این شد که کم‌کم شروع به نوشتن کردم». از این زمان بود که کلر ژوبرت نوشتن و تصویرگری برای کودکان را شروع کرد.

بخشی از کتاب دیدی گفتم

یک روز جیکیکی روی پایین‌ترین برگم نشست و با گریه گفت: «آخ. نخلی خانم!» نخلی خانم منم؛ یک درخت کوچک خرما وسط شهر مدینه، یک عالم گنجشک با من دوست شده‌اند و خبرهای شهر را برایم می‌آورند. جیکیکی کوچک‌ترین آنهاست.

با نگرانی پرسیدم: چه شده جیکیکی جان؟ چرا این‌قدر ناراحتی؟

جیکیکی فین، فین کرد و گفت: حاکم بدجنس امام عزیز ما را شهید کرد. یک‌دفعه تنه‌ام لرزید، چون امام صادق را ازته‌دل چوبی‌ام دوست داشتم، اگر ریشه توی خاک نداشتم، شاید روی زمین می‌افتادم. یک عالم با جیکیکی اشک ریختم. کم‌کم لای برگ‌هایم، بر از گریه گنجشک‌ها شد و کوچه‌های مدینه، پر از گریه آدم‌ها.

اما جیکیکی فقط دل‌شکسته و غمگین نبود، نگران و هم بود، چون برایش گفته بودم که امامان قبلی، یکی پس از دیگری، شهید شده بودند.

حالا جیکیکی می‌ترسید امام بعد، موسی کاظم، مثل پدرش امام صادق شهید می‌شود. جیکیکی آه کشید و گفت: «امام کاظم فرزندی ندارد که بعد از خودش امام شود. اگر حاکم او را شهید کند، دنیا چه می‌شود؟»

کاربر ۵۴۲۶۸۵۹
۱۴۰۱/۰۹/۲۵

این کتاب خیلی خوب است. من به شما پیشنهاد میکنم که شما هم بخرید

mahtab&friends
۱۴۰۱/۰۶/۰۴

خوب بود. روایتی کودکانه از تولد امام رضا. البته لحن و شخصیت ها (جیکجیکی و نخلی خانم) کودکانه بودند. ولی بعضی جملات شاید برای کودک جالب نباشند. مثلا اینکه نشانه های امام بودن فرزند تازه به دنیا آمده امام کاظم،

- بیشتر

حجم

۸٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴ صفحه

حجم

۸٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۷۰%
تومان