دانلود و خرید کتاب خون خدا علی صفایی حائری
تصویر جلد کتاب خون خدا

کتاب خون خدا

معرفی کتاب خون خدا

کتاب خون خدا؛ مروری بر شرح زیارت عاشورا نوشتهٔ علی صفایی حائری است و انتشارات لیله القدر آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب خون خدا

آنجا که از همه ناامید می‌شویم، اگر نقطه روشن و کورسوی امیدی وجود داشته باشد، قطعاً آستان حسین (ع) است. همین است که حسین کشتی نجات همه امت است و آن کس که همگان او را پس می‌زنند، باز این حسین است که او را سوار می‌کند و به ساحل نجات می‌رساند. او ما را رها نمی‌کند، اما اگر ما قدر او را ندانیم و نفهمیم حسین خون خداست و اگر عظمت او و حق او بر خود را نشناسیم، چه‌بسا که ما او را رها کنیم؛ چنان‌که کرده‌ایم!

ولی باز این اولیای دین هستند که دست ما را می‌گیرند و خود را به‌واسطه زیارت‌نامه‌هایشان به ما می‌شناسانند. و چه زیباست که ما در قالب زیارت ایشان، عظمت آنان و عمق احتیاج خود به ایشان را درک می‌کنیم و با ایشان اُنس می‌گیریم؛ آن‌قدر مأنوس می‌شویم که از آنان می‌شویم و در بیت و خانه‌شان وارد می‌شویم.

بی‌گمان زیارت عاشورا یکی از کلیدهای ورود به این خانه سراسر نور و ابتهاج است؛ به شرط آنکه سلاممان به حضرتش، سلام عادت نباشد؛ بلکه با پشتوانه معرفت و شناخت، به محضرشان نزدیک شویم.

استاد علی صفایی حائری در کتاب خون خدا از رهگذر مروری بر زیارت عاشورا، چنین پشتوانه‌ای را برای ما به ارمغان آورده است.

کتاب پیش رو، تنظیم‌شده سه سخنرانی استاد در محرم سال ۱۴۰۴ قمری (۱۳۶۲ شمسی) به همراه چند یادداشت پراکنده دراین‌باره از ایشان است. استاد در این سخنرانی‌ها پس از مروری بر کلیات این زیارت، نگاه شیعه و مخالفان ایشان به جایگاه و عظمت ولایت را تبیین کرده و در نهایت، خواسته‌ها و دعاهای مطرح‌شده در این زیارت را بررسی می‌کنند.

زیارت عاشورا در منظومه فکری استاد صفایی حائری جایگاه ویژه‌ای دارد؛ چنان‌که در جای‌جای آثار خود بدان اشاره کرده‌اند. ازهمین‌رو در این کتاب نیز سعی شده نکات مربوط به زیارت عاشورا که در آثار پراکنده است، در پانویس‌ها انتقال یابد. همچنین فقرات زیارت عاشورا که در متن کتاب آمده، عمدتاً در پانویس ترجمه شده است، ولی دیگر منبع آن به‌علت پرهیز از تکرار، ذکر نشده است.

خواندن کتاب خون خدا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کسانی که به زیارت عاشورا انس دارند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خون خدا

«تقرب‌ها

بعد از این مرحله، تقرب‌هایی مطرح می‌شود:

«اِنِّی اَتَقَرَّبُ اِلَی اللهِ، وَ اِلی رَسُولِهِ، وَ اِلیٰ اَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ، وَ اِلیٰ فاطِمَةَ، وَ اِلَی الْحَسَنِ، وَ اِلَیک بِمُوالاتِکم وَبِالْبَراءَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ ذلِک وَ بَنیٰ عَلَیهِ بُنْیانَهُ، وَجَریٰ فِی ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیکمْ وَعَلیٰ اَشْیاعِکمْ.»

«اَتَقَرَّبُ اِلَی اللهِ ثُمَّ اِلَیْکمْ بِمُوالاتِکمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّکمْ وَبِالْبَراءَةِ مِنْ اَعْدائِکمْ وَالنّاصِبِینَ لَکمُ الْحَرْبَ»؛ من با برائت از کسانی که مؤسس دشمنی با شما بودند و بر آن اساس، نصبی کردند و پایه‌هایی را بالا بردند و سقفی زدند و دنباله‌روهایی را به جا خواهند گذاشت، به شما نزدیکی می‌جویم.

نکته دقیق در اینجاست که من با محبت و عشق به اهل‌بیت پیش از آنکه به خود آنها نزدیک شوم، به خدا نزدیک می‌شوم: «اَتَقَرَّبُ اِلَی الله ثُمَّ اِلَیکمْ بِمُوالاتِکمْ.» و چند فراز بعد برای بار سوم هم خواستار تقرب است: «اللّٰهُمَّ اِنِّی اَتَقَرَّبُ اِلَیک فِی هٰذا الْیوْمِ، وَفِی مَوْقِفِی هٰذا، وَاَیامِ حَیاتِی بِالْبَراءَةِ مِنْهُمْ، وَاللَّعْنَةِ عَلَیهِمْ، وَبِالْمُوالاةِ لِنَبِیک وَآلِ نَبِیک عَلَیهِ وَ عَلَیهِمُ السَّلامُ.»»

میم مهاجر
۱۴۰۳/۰۵/۰۴

برای هر مسلمان شیعه‌ای که زیاد با زیارت عاشورا سروکار دارد یا خودش را موظف می‌داند به ذکر زیاد مصیبت اباعبدالله(ع)، آشنایی بیشتر با مفاهیم این زیارت واجب است. ذکر از روی معرفت کارکرد متفاوت و بیشتری دارد. رسالت این

- بیشتر
میم.میرزائی
۱۴۰۳/۰۲/۱۴

مثل همه‌ی کتاب های استاد حائری بینظیر🤍

طلوع زندگی
۱۴۰۳/۰۶/۰۴

کتاب خوبی بود. دید تازه ای از زیارت عاشورا و بخصوص فلسفه رنج کشیدن در دنیا می دهد

علی علوی
۱۴۰۳/۰۵/۰۵

کتاب پیدا شده‌ی صدای استاد علی صفایی حائری است که ایشون در چند سخنرانی به بیان معنا و عمق زیارت عاشورا و عبارات اون پرداختن. ● متن کتاب تقریباً رونه، البته برخی جا ها نیاز به تعمق بیشتر داره و متنش

- بیشتر
بلا ما را سنگین می‌کند، دلمان را می‌گیرد و خسته می‌شویم. اینجاست که از حق جدا می‌شویم؛ از حق می‌بریم و پیوندهامان را از او قطع می‌کنیم؛ و همین نشان این است که بلا را نفهمیده‌ایم؛ وگرنه اهل بلا در برابر بلا جزع ندارند، صبر هم ندارند، بلکه بالاتر، شاکرند: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ شُکرِی لَک عَلیٰ ما زَوَیْتَ عَنِّی اَوْفَرَ مِنْ شُکرِی اِیّاک عَلیٰ ما خَوَّلْتَنِی»؛ خدایا! شکر من در برابر بلا، در برابر آنچه از آن محروم شده‌ام، بیشتر و وافرتر باشد از شکرم برای آنچه که به من رسیده است. باید شکر بر بلا، اوفر از شکر بر عطا باشد؛ چون در هر بلا، نِعَمی وجود دارد که عبارت است از: نقطه‌ضعف من مشخص می‌شود، وابستگی‌ام قطع می‌شود، باعث تمحیص من می‌شود.
چڪاوڪ
انسانی که کرامت حق و رحمت حق و عنایت حق را باور کرده و قرب او را و احاطه او را می‌داند، وقتی که می‌بیند بلایی شکل گرفت و دارد او را از همه چیز جدا می‌کند، دیگر مشکلی ندارد، که به‌راحتی می‌پذیرد. صبر در برابر بلا، کار ساده سالک است. اگر سالک به رضای حق و به قَدَر حق واقف شده باشد، صابر نیست، که شاکر است: «اللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکرِینَ لَک عَلیٰ مُصابِهِمْ.» اینجاست که در مصیبت‌ها شکر تحقق پیدا می‌کند.
چڪاوڪ
نکند ما غربت حسین را ببینیم و چشم ببندیم! کمک کن از آنهایی نباشیم که فقط با اشکمان ولی‌مان را یاری می‌کنیم. در لحظه‌ای که به ما احتیاج است، در لحظه‌ای که به حضور ما، به خون ما، به تحمل ما، به اقدام ما، حداقل به فریاد ما احتیاج است، نکند آنجا فقط با اشک نظاره کنیم! نکند مثل شیعیان ابوسفیان باشیم که ریختن خون حسین را می‌دیدند و فقط بر او اشک می‌ریختند و آستینی بالا نمی‌زدند.
n.jahangard
«لَوْ اَنَّ الْاِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْاَرْضِ سَاعَةً لَمَاجَتْ بِاَهْلِهَا کمَا یَمُوجُ الْبَحْرُ بِاَهْلِه»؛ «اگر به فرض محال امام یک ساعت از زمین برداشته شود، بل اهل خود موج بردارد (بالا و پائین شود) چنانچه دریا با اهل خود موج بردارد.»
چڪاوڪ
ما لعن‌هایمان بی‌اساس است؛ مثلاً کبوتری داریم و کسی آن را می‌گیرد؛ یا وسیله‌ای داریم و کسی آن را خراب می‌کند یا دوستی، آن را می‌برد؛ آنها را لعن می‌کنیم؛ مثل وقتی که بچه بودیم و اگر کسی وسیله‌هایمان را که دوست داشتیم، می‌برد، از او نفرت پیدا می‌کردیم و او را لعن می‌کردیم. کسی که مغازه‌اش را که نان‌دانی‌اش است، خراب می‌کنند، او از آن شهردار و شهرداری و حکومتی که این کار را کرده، ناراحت می‌شود و نفرت پیدا می‌کند و لعنشان می‌کند؛ در مقابلشان می‌ایستد و حتی حاضر است به قتلشان کمر ببندد. ما از وجود ولی چه بهره‌ای می‌گیریم و در فقدان او چه محرومیتی می‌بینیم که در برابر کسانی که ما را از او محروم کرده‌اند، بایستیم و قد علم کنیم و درگیر شویم و مبارزه کنیم و دست‌کم لعنشان کنیم. در روایتی درباره ولی آمده که حتی زمین‌های خشک، کسانی را که ولایت را از مسیرش منحرف کردند، لعن می‌کنند؛ چون آن زمین حقش نبوده که خشک باشد.
چڪاوڪ
وقتی فرزندمان، چشممان، دستمان یا امنیتمان را از دست می‌دهیم، چه چیز از ما کم می‌شود؟ نکته همین است که وقتی که دستی از من کم بشود، هنوز می‌توانم با دست دیگر همان سیر کمالی را که داشتم، داشته باشم ولی وقتی در رهبری انحراف ایجاد کردند و ولی را کنار گذاشتند و چشمه نور را به خون بستند، وقتی از نور ولی محروم می‌شوم و در تاریکی قرار می‌گیرم، خسارت من خیلی سنگین و جبران‌ناپذیر است، اینجاست که می‌گویم: «عَظُمَ مُصابِی.» این محرومیت را نمی‌شود با محرومیت‌هایی مثل محرومیت از زن و فرزند و دست و چشم و گوش مقایسه کرد. چون در دید شیعه، ولی، متمم تمام این نعمت‌هاست؛ اوست که به ما یاد می‌دهد چگونه از نعمت‌ها بهره‌مند شویم. ولی، مکمل و متمم است. به اصطلاح، کلمه آخر جمله و متمم‌الفائده است. وقتی از چنین وجودی محروم می‌شوی، همه ابتدائیات و مبتدیاتت، در هوا و ازدست‌رفته است.
چڪاوڪ
در روایت هست که ملائک، بالشان را برای طالب علم پهن می‌کنند و حتی ماهی‌های دریا برایش استغفار و دعا می‌کنند. چرا؟ چون این وجودی که در طلب علم، و دنبال شناخت آداب و طرز برخورد است، طوری حرکت می‌کند که رنجی ندهد و فسادی به بار نیاورد. وقتی حتی ماهی‌های دریا از آن فساد و گندی که انسان به این عالم می‌زند و دریا را هم به گند می‌کشد، چنان‌که فرمود: <ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کسَبَتْ اَیدِی النّاسِ>، ایمن شدند و صدمه ندیدند، در مقام جبران و استغفار و دعا برمی‌آیند. وقتی ذره‌ذره این عالم از یک وجود کام می‌گیرد و بهره می‌گیرد، این بهره در دیدگاه عرفانی، همان است که می‌گویند انسان کامل و تام، واسطهٔ تمامی فیوضات است و حیات و رزق لحظه‌لحظه آنها از ولی به ایشان می‌رسد که در دید دیگر، این مطلب با عنوان وفای ولی مطرح می‌شود.
چڪاوڪ
خلاصه انسان به قضایای عاشورا با این دید که نگاه کند، دیگر غمی باقی نمی‌ماند، جز غم محرومیت، غم از دست رفتن؛ غم اینکه این نور بر ما غروب کرده و از دستمان رفته؛ غم اینکه من با او چه می‌کنم! اصلاً دید و حالت‌ها عوض می‌شود. حالت تطبیق در انسان پدیدار می‌شود؛ یعنی انسان آن‌به‌آن، خودش را در مقابل ولی با این دید می‌بیند که من با او چه می‌کنم! در کدام خرگاهم؟ کجایم و چه حالتی دارم؟ این‌طور با قضیه عاشورا روبه‌رو می‌شود که من الان سمت دشمن هستم؟ سرمستم؟ یا در این کاروانم؟ اگر در این کاروان هستم، در من چه می‌گذرد؟ به چه چیزی اسبم را بسته‌ام برای فرار صبح؟! یا هستی‌ام را نقد کرده‌ام و ریخته‌ام.
چڪاوڪ
وقتی رنج‌های بزرگ به‌سمت آدم می‌آید، دلش تحملش را دارد، ولی تنش ذوب می‌شود و نمی‌کشد. می‌گوید از بس که بار غمت بر دل من سنگین است، ناقه، زیر محمل من دوام نمی‌آورد و آن بار را تحمل نمی‌کند و نمی‌کشد! چه شده؟ انسان رنج بزرگ‌تری را دیده و به فشار دیگری رسیده است. با این دید، عاشورا روزی است که در آن، بهره بردن ذره‌ذره این عالم را از این نور، از این وفا و صفا، و از این وجود جواد، دریغ کرده‌اند؛ از انسان، از مسلم، از محب و عاشق او هم این بهره بردن را دریغ کرده‌اند. این یک مصیبت است. فقدان هدایت وجود کامل و ولی امر، فقدان وجود او و فیض وجود او و اثر و رشحه او، تمامی عالم را می‌لرزاند.
چڪاوڪ
عاشورا در بینش اهل دنیا چیست؟ یک مسئله که در زیارت عاشورا مطرح شده، برکت است: «تَبَرَّکتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ»؛ «بنی‌امیه به این روز تبرک می‌جستند.» یکی از علما در شرحی که راجع‌به زیارت عاشورا نوشته، بیان کرده که تبرک بنی‌امیه در این روز این‌گونه بوده که لباس نو بپوشند و روزه بگیرند و غذا ذخیره کنند و شادی نمایند. تبرک جستن بنی‌امیه با عاشورا، یعنی معتقد بودند که روز میمون و مبارکی است. انسان در بهار تخمی را می‌کارد و به خاک می‌دهد؛ چون مبارک است و زیاد می‌شود و رشد می‌کند؛ اینها هم معتقد بودند در عاشورا، در این روزی که خون حسین به خاک ریخته شد، هر کاری بکنند، مبارک می‌شود و حاصلش بیشتر می‌شود. آن‌ها با چه بینشی این روز را متبرک می‌دانند؟
چڪاوڪ

حجم

۱۲۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۱۲۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان