کتاب اروپا
معرفی کتاب اروپا
کتاب اروپا نوشتهٔ فئودور داستایفسکی و ترجمهٔ مهران صفوی است. نشر چشمه این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یادداشتهایی داستانی و غیرداستانی از این نویسندهٔ روس.
درباره کتاب اروپا
فئودور داستایفسکی، رماننویس مشهور روس که منتقدان بسیاری او را از بزرگترین نویسندگان تاریخ میدانند، شماری از نوشتههای کوتاه خود را که در ستونی از یک نشریهٔ ادبی با عنوان «دفتر یادداشت روزانهٔ یک نویسنده» منتشر میکرد، در کتاب اروپا گرد هم آورده است. این کتاب دربردارندهٔ مجموعهای از آثار داستانی و غیرداستانی داستایفسکی است که مواجههٔ او را با اروپا در سه زمان مختلف نشان میدهد. تاریخ ادبیات جهان همواره مملو از نویسندگان و ادیبانی نامدار و پرآوازه بوده است؛ هنرمندانی که با قدرت قلم، اذهان خوانندگان را جادو کرده و آنان را به تفکر دررابطهبا مباحث و مفاهیم عمیق زیست انسانی حساس کرده و نسبت به زندگی خود و اطرافیانشان به تفکر وا میدارند. این اثر که یکی از آثار کمتر شناختهشدهٔ این نویسنده است، شامل سه جستارِ «تأملاتی در خصوص اروپا»، «در اروپا استریوتسکی هستیم و بس» و «خطابهٔ پوشکین» میشود. این کتاب علاوهبر داشتن نثری روان، تحولات فکری داستایفسکی را دررابطهبا این قاره نشان داده و بخشی از اندیشه و زندگی او را نمایان میکند.
خواندن کتاب اروپا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نقد ادبی و علاقهمندان به آثار فئودور داستایفسکی پیشنهاد میکنیم.
درباره فئودور داستایفسکی
فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربهفرد آثار او، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. بسیاری او را بزرگترین نویسندۀ روانشناختی جهان به شمار میآورند. فئودور داستایفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. بیشتر داستانهای داستایفسکی، سرگذشت مردمی عصیانزده و بیمار و روانپریش است. در بیشترِ داستانهای او، مثلث عشقی دیده میشود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار میگیرد. در این گرهافکنیها است که بسیاری از مسائل روانشناسانه (که امروز تحتعنوان روانکاوی معرفی میشود) بیان شده است. منتقدان، این شخصیتهای زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آنها را ستایش کردهاند.
رمانها و رمانهای کوتاه این نویسنده عبارتند از: (۱۸۴۶) بیچارگان (یا «مردمان فرودست»)، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهینشدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشتهای زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جنزدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) برادران کارامازوف.
داستانهای کوتاه و بلند او نیز عبارتند از: در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمان در نُه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شبهای روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچههای فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال، قلب ضعیف (۱۸۴۸)، بوبوک (۱۸۷۳).
مقالههای او عبارتند از: Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشتهای روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،
ترجمههای او عبارتند از: (۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،
فئودور داستایفسکی نامههای شخصی و نوشتههایی را که پس از مرگش منتشر شده، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد. او در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.
بخشی از کتاب اروپا
«قوهٔ مذکور، که پوشکین فقط با جمیع مردم ما در آن سهیم است، سراپا روسی و ملی است و او در کسوت هنرمندی تماموکمال، لااقل در حیطهٔ کاری خودش یعنی کار هنری، نمایندهٔ تمامعیار آن به حساب میآید. مردم ما در ژرفای روحشان قابلیت تأثر از کل عالم و صلح و آشتی جهانی را دارند و در خلال دو قرنی که از دوران اصلاحات پیوتر میگذرد بارها آن را بروز دادهاند. بهعلاوه، حین شرح این قوه نمیتوان دو مورد را از قلم انداخت: یکی تسلی بزرگی که برای آیندهٔ ما فراهم میآورد و دیگری تلألؤ محتمل امید بزرگ در افق پیش رویمان. مهمتر از همه آنکه، در نظر من، جدوجهد ما به جانب اروپا، با تمام شوروحالش، اساساً موجه و معقول مینمود و ریشه در عمق روح مردممان داشته، یعنی با جدوجهدهای برآمده از روح مردمیِ سرزمینمان تطابق کامل داشته و دستآخر آنکه بیشائبه متضمن هدفی عالیتر بوده. من در نطق مختصر ــ بسیار مختصر ــ خود بالطبع نتوانستم اندیشهام را کامل بسط دهم اما لااقل، به گمانم، آنچه گفتم روشن و مفهوم بود. هیچکس نباید از این گفتهٔ من که «سرزمین فلکزدهمان شاید روزی حرف تازهای برای جهانیان داشته باشد» برآشفته شود. بهعلاوه، چنین اصراری مسخره است که قبل از گفتن حرفی تازه به جهانیان «نخست باید از حیث اقتصادی و علمی و مدنی رشد کرده باشیم و تازه آن زمان است که میتوانیم همانند ملل اروپایی رؤیای گفتن “حرف تازه” را به ارگانیسمهای نمونهای (بهظاهر نمونه) در سر بپرورانیم.» در نطقم علیالخصوص بر این مسئله تأکید کردم که مایل نیستم مردم روسیه را به لحاظ اقتصادی یا علمی با آوازه و اعتبار ملل غربی قیاس کنم. عرض من صرفاً این است که شاید در میان تمامی ملل تنها روح روسی، یا همان نبوغ مردم روسیه، باشد که بیش از همه مهیای پذیرش اندیشهٔ مودت جهانی انسانها و محبت برادرانه است، همان دیدگاه اعتدالی و تأملبرانگیزی که عداوت را میبخشد، آنچه متباین است تشخیص میدهد و بر آن چشم میبندد و ضدیتها را از میان برمیدارد. این خصلت اقتصادی یا غیرذلک نیست، بلکه فقط و فقط اخلاقی است و آیا کسی میتواند در صحت آن چونوچرا کند یا منکر وجودش در مردم روسیه شود؟ آیا کسی میتواند بگوید که مردم روسیه صرفاً تودهای لَخت و منفعلاند، محکوم به اینکه در راه ترقی و ترفیع اینتلیجنتسیای اروپاییمان خدمت اقتصادی کنند، اینتلیجنتسیایی که خود را از مردم بالاتر میدانند و باطناً حامل لَختی و انفعالی مرگبارند که نه امیدی به آن است و نه انتظاری از آن میرود؟ افسوس که بسیاری از مردم قلباً این مسئله را قبول دارند؛ با اینهمه، من خطر کردم و حرف دیگری زدم. تکرار میکنم: طبعاً قادر نبودم این «تصور موهوم شخصی» را ــ خودم آن را چنین میخوانم ــ کامل و مبسوط اثبات کنم، اما از توضیح آن نیز نمیتوانستم امتناع کنم. چنین مدعایی که سرزمین آشفته و فلکزدهمان تا از حیث اقتصادی و مدنی همسنگ غرب نشود قادر نخواهد بود چنین آمال و آرمانهای رفیعی داشته باشد چرند محض است. گنجهای اخلاقی نهفته در روح انسان، لااقل در جوهرهشان، به قدرت اقتصادی متکی نیستند. سرزمین آشفته و فلکزدهمان، سوای سطح فوقانیاش، تماماً چون یک شخص واحد است و قاطبهٔ هشتادمیلیون نفر جمعیت آن مبین وحدتی معنوی، وحدتی از آندست که البته در هیچ کجای اروپا همانندش وجود ندارد و نمیتواند هم که وجود داشته باشد. بنابراین، صرفاً به این دلیل نمیتوان گفت که سرزمینمان آشفته و، به بیان دقیقتر، فلکزده است. بهعکس، در اروپا، اروپایی که ثروتهای بسیاری در آن انباشته شده است، بنیان مدنیِ تمامی ملل بالکل سست و نااستوار شده و شاید فردا بدون اینکه هیچ نشانه و ردی از خود بر جای بگذارد سرتاسر فروبریزد و به جایش چیزی سراسر نو و بیمانند پا بگیرد، آنچه هیچ شباهتی به قبل از خود ندارد و هیچکدام از گنجهای انباشتهٔ اروپا هم نمیتواند مانع از فروریختنش شود، چون «ثروت نیز بهآنی ناپدید خواهد شد.» و با تمامی اینها، درست همین ــ همین نظم مدنیِ سست و نااستوار و ملوثشان ــ را در هیئت کمالی مطلوب به مردم ما ارائه میدهند که باید به سویش سخت جهد و تلاش کنند، و فقط با به دست آوردن آن جرئت پیدا میکنند با شرمساری حرف خود را به اروپا بگویند. بااینحال، ما تصریح میکنیم که پذیرش و تحقق این نیروی برخاسته از روح محبتآمیز و وحدتبخش شدنی است، حتی با وجود وضع فلاکتبار اقتصادی فعلیمان، چرا که در زمانی بسیار بدتر از حالا هم تحقق یافته بود، همانند وضعمان پس از هجوم باتو و یا ویرانی پس از دوران آشوب؛ زمانهایی که روسیه فقط و فقط با کمک روح وحدتبخش مردم خود نجات یافت.»
حجم
۸۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۳ صفحه
حجم
۸۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۳ صفحه