
کتاب غول خمره
معرفی کتاب غول خمره
کتاب غول خمره نوشتهٔ «حمید بابایی» با تصویرگری «سید مسعود شجاعی طباطبایی» توسط بهنشر منتشر شده است. این اثر که در دستهٔ داستانهای مناسب برای گروه سنی نوجوان قرار گرفته، با نگاهی طنزآمیز و ماجراجویانه به روایت زندگی یک نوجوان و مواجههٔ او با یک غول عجیبغریب پرداخته است. داستان در بستر خانواده و مدرسه شکل میگیرد و عناصر خیال و واقعیت را به هم میآمیزد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب غول خمره اثر حمید بابایی
کتاب «غول خمره» داستانی طنزآمیز است که برای نوجوانان نوشته شده و فضای آن در دل یک خانوادهٔ ایرانی و محیط مدرسه میگذرد. «حمید بابایی» در این کتاب با بهرهگیری از روایت اولشخص، دنیای پرهیاهوی نوجوانی را به تصویر کشیده است. داستان حول محور پسری به نام «امید» میچرخد که در یک روز معمولی، بهطور اتفاقی یک غول آبیرنگ و یکچشم را از درون یک خمرهٔ سفالی آزاد میکند. این اتفاق، آغاز ماجراهایی تازه و پر از دردسر برای او و خانوادهاش میشود. ساختار کتاب بهصورت روایی و پیوسته است و هر فصل، بخشی از زندگی روزمره، روابط خانوادگی، مدرسه و ماجراهای غول را روایت میکند. طنز، تخیل و دغدغههای نوجوانان در سراسر کتاب جریان دارد و مخاطب را با چالشهای امید و دنیای اطرافش همراه میکند.
خلاصه داستان غول خمره
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان با معرفی «امید»، نوجوانی که در خانوادهای پرجمعیت و شلوغ زندگی میکند، آغاز میشود. امید در یکی از روزهای بیحوصلگیاش به زیرزمین خانهٔ «آقاجان» میرود و در صندوقچهای قدیمی، یک خمرهٔ سفالی پیدا میکند. کنجکاوی او باعث میشود درِ خمره را باز کند و ناگهان با دودی رنگارنگ و ظاهرشدن یک غول آبیرنگ و یکچشم روبهرو شود. غول که خود را «غول چراغ جادو» معرفی میکند، به امید میگوید که میتواند سه آرزو بکند و فقط او قادر به دیدن غول است. امید با ورود غول به زندگیاش با دردسرهای تازهای روبهرو میشود؛ از خرابکاریهای غول در خانه و مدرسه گرفته تا تلاش برای پنهانکردن حضور او از خانواده و دوستان. رابطهٔ امید با پسرعمویش، مادر، آقاجان و دیگر اعضای خانواده در کنار ماجراهای مدرسه و معلمها، فضای داستان را شکل میدهد. غول با رفتارهای عجیب و گاه کودکانهاش، نهتنها مشکلات امید را حل نمیکند، بلکه گاهی باعث دردسرهای بیشتری میشود. امید در طول داستان با چالشهایی مثل امتحانات مدرسه، روابط خانوادگی، رقابت با پسرعمو و دغدغههای دیگر دستوپنجه نرم میکند. حضور غول، فرصتی برای امید فراهم میکند تا دربارهٔ آرزوها، مسئولیتها و معنای واقعی خواستن فکر کند و در نهایت، به بلوغ و درک تازهای از خود و دنیای اطرافش برسد.
چرا باید کتاب غول خمره را بخوانیم؟
«غول خمره» با ترکیب طنز، تخیل و واقعیت، انتخاب روایت اولشخص و زبان صمیمانهٔ شخصیت اصلی، خواننده را به دل ماجراهای روزمره و غیرمنتظره میبرد. این کتاب با پرداختن به دغدغههای نوجوانان، روابط خانوادگی، مدرسه و مفهوم آرزوها، فرصتی برای همذاتپنداری و تأمل فراهم میکند؛ همچنین حضور یک غول متفاوت و ماجراهای غیرمنتظره، داستان را جذاب و پرکشش کرده است. برای کسانی که بهدنبال داستانی پرهیجان، طنزآمیز و نزدیک به واقعیتهای نوجوانی هستند، این کتاب انتخابی مناسب است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان بهویژه دانشآموزان دورهٔ متوسطهٔ اول و دوم که به داستانهای ماجراجویانه، طنز و تخیلی علاقه دارند، مناسب است؛ همچنین والدین و مربیانی که دغدغهٔ شناخت دنیای نوجوانان و ارتباط با آنها را دارند، میتوانند از این اثر بهره ببرند.
درباره حمید بابایی
«حمید بابایی» زادهٔ ۷ اسفند ۱۳۶۴ در تهران، دانشآموختهٔ کارشناسی رشتهٔ مهندسی معدن از دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران - جنوب و سپس دانشجوی مقطع کارشناسیارشد رشتهٔ پژوهش هنر بوده است. فعالیتهای ادبی خود را از سال ۱۳۷۹ با حضور در دورههای ادبی فرهنگسرای اشراق بهسرپرستی «آقای کاشفی» آغاز کرد. در همین دوره چندین داستان کوتاه از او در نشریات مختلف منتشر شد. از سال ۱۳۸۳ همکاری خود را با کانون ادبیات ایران شروع کرد و در این مدت نقدهایی پراکنده در مطبوعات به چاپ رساند. در سال ۱۳۸۸ توانست در بخش داستان مسابقات ملی قرآن و عترت دانشجویی، رتبهٔ چهارم را کسب کند. کتاب «غول خمره» اثری از او برای نوجوانان است.
بخشی از کتاب غول خمره
«کنترل را دادم به بابا و برگشتم و خم شدم روی کتاب ریاضی ام. هِی با سروصدا کتاب را ورق میزدم تا ادای درس خواندن دربیاورم. مامان هم توی اتاق بود و هر لحظه به بابا نزدیک و نزدیک تر میشد. اگر یک قدم دیگر به او نزدیک میشد، آژیر قرمز به صدا درمی آمد و بی بروبرگرد زیرآبم میخورد. قبل از درآمدن صدای آژیر، یواشکی وسایلم را جمع کردم و مثل مار خزیدم طرف اتاق خودم. اوضاع خیلی خراب بود! لای در اتاق را باز گذاشتم تا حرکات دشمن را زیر نظر بگیرم. صدای مامان و بابا قاتی شده بود با صدای گویندهٔ اخبار و اطلاعات دشمن به سختی و با پارازیت به دستم میرسید؛ اما از لای در کوچک ترین حرکات آن ها را و حتی موقعیت دمپایی قرمز مامان را زیر نظر داشتم. صورت مامان از عصبانیت سرخ شده بود و این سرخی را به صورت بابا هم منتقل میکرد. خدایا، چه بلایی داشت سرم میآمد؟ بدجور گرخیده بودم. به کلی داشتم قید هرجور بازی ای را میزدم. احتمالاً یک محرومیت مادام العمر در انتظارم بود. مامان انگشت اشارهٔ دست راستش را تندتند توی هوا تکان میداد و به اتاق من اشاره میکرد و این یعنی بدبختی! بابا هم هی سرش را به نشانهٔ افسوس تکان میداد. معلوم بود با مامان کاملاً موافق است.»
حجم
۲۰۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۰۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه