کتاب آنا کاری نینا (جلد دوم)
معرفی کتاب آنا کاری نینا (جلد دوم)
کتاب آنا کاری نینا (جلد دوم) نوشتهٔ لئو تولستوی و ترجمهٔ حمیدرضا آتش بر آب است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. رمان دوجلدی حاضر، داستان عشقی نافرجام، زندگی خانوادگی ازهمپاشیده و غرور یک زن است.
درباره کتاب آنا کاری نینا (جلد دوم)
کتاب آنا کاری نینا (جلد دوم) داستان مشهورترین قهرمان زن تاریخ ادبیات داستانی دنیا، یعنی «آنا کاری نینا» (یا «آناکارنینا») است؛ بانویی که در محافل اشرافی روسیهٔ تزاری وجاهت دارد و همه او را به بلوغ و مهربانی میشناسند. او دارای همسر و دو فرزند است و حتی برای اختلاف بین برادر و همسرش هم وساطت میکند تا مشکلشان برطرف شود، اما او فاعلیت دارد و از زندگی عادی و حقیر زنان اطرافش بیزار است؛ تا اینکه با سوارهنظامی به نام «کنت ورونسکی» آشنا و زندگیاش دستخوش تغییراتی بزرگ میشود. زن جوان دل به دریا میزند و زندگی جدیدی را شروع میکند؛ زندگیای که پایدار نمیماند و آنا را در کشاکش سختیهای زندگی تنها میگذارد. او در نهایت بر سر انتخاب خود میماند و حاضر نیست بههیچوجه به زندگی قبلی خود بازگردد؛ حتی اگر حاضر شود دست به کاری جبرانناپذیر بزند. غرور آنا هرگز خدشه نمیپذیرد. این رمان، داستان خیانت، ایمان، خانواده، ازدواج، جامعهٔ اشرافی، آرزو و زندگی روستایی و شهری مردم روسیه و البته تمام مردم دنیا است.
خواندن کتاب آنا کاری نینا (جلد دوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شاهکارهای بزرگ ادبی دنیا پیشکش میکنیم.
درباره لئو تولستوی
«لیِو نیکُلائِویچ تولستوی» در ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پولیانا در دویستکیلومتری جنوب مسکو به دنیا آمد. او را از بزرگترین رماننویسهای تمام ادوار تاریخ میدانند. او از سال ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۶ هر سال نامزد دریافت جایزۀ نوبل ادبیات شد و در سالهای ۱۹۰۱، ۱۹۰۲ و ۱۹۰۹ نامزد جایزهٔ صلح نوبل شد، اما هرگز برنده نشد. از آثار ارزشمند او میتوان به «جنگوصلح»، «آناکارنینا»، «مرگ ایوان ایلیچ» و «رستاخیز» اشاره کرد. لئو تولستوی مادرش را در دوسالگی و پدرش را در نهسالگی از دست داد. سرپرستی این هنرمند در ابتدا بر عهدۀ یکی از بستگان دور و پس از مرگ پدر، به عمهاش «کنتس الکساندرا ایلینیچنا» سپرده شد. تولستوی تا سال ۱۸۴۱ یعنی تا زمان مرگ عمهاش پیش او ماند و بعد از آن به کازان نزد سرپرست جدیدش، یعنی عمهٔ دیگرش نقلمکان کرد. تحصیلات لئو تولستوی ابتدا بهوسیلۀ معلمی فرانسوی انجام شد. او در سوم اکتبر ۱۸۴۴ و هنگامی که ۱۶ سال داشت، تحصیل در رشتۀ ادبیات شرقی (عربی - ترکی) را در دانشگاه سلطنتی کازان آغاز کرد، اما در آزمون انتقالی پایان سال مردود و مجبور شد دوباره در برنامۀ سال اول شرکت کند. پس از این به دانشکدۀ حقوق رفت و آنجا نیز با نمرات برخی از دروس، مشکلات ادامه داشت، اما بالاخره توانست آزمون انتقالی پایان سال را قبول شود و سال دوم از درس خود را آغاز کند. لئو تولستوی پس از چند رفتوآمد، به مسکو بازگشت و در آنجا اغلب اوقاتش را به قمار گذراند. این روند بر وضعیت مالی او تأثیر منفی گذاشت. او در این دوره از زندگی، علاقۀ خاصی به موسیقی پیدا کرد؛ پیانو را بهخوبی مینواخت. اشتیاق به موسیقی بعدها او را بر آن داشت تا سونات «کریتسرووی» را بنویسد. آهنگسازان موردعلاقۀ تولستوی، باخ، هندل و شوپن بودند. او در زمستان ۱۸۵۰ - ۱۸۵۱ شروع به نوشتن کتاب «دوران کودکی» کرد؛ سپس بهدعوت برادرش به ارتش ملحق شد و نوشتن داستان «قزاقها» را در آن دوران آغاز کرد. بعد از چاپ چند اثر، لئو تولستوی در زمرۀ نویسندگان بزرگ جوان آن دوران جای گرفت و شهرت ادبی یافت.
نگارش کتابها و داستانهایی مانند «بریدن جنگل»، مجموعه داستانهای «سواستوپل»، «لوسرن» و یا داستان «آلبرت»، همه حاصل سفرهای تولستوی، حضور در ارتش و دیدار با آدمها و زندگیهای گوناگون بود. تولستوی در سال ۱۸۶۲ با زنی به نام «سوفیا» ازدواج کرد. حاصل این ازدواج ۱۳ فرزند بود. او در سال ۱۸۶۹ «جنگوصلح» را به چاپ رساند. در طول ۱۲ سال، «جنگوصلح» و «آنا کارنینا» را نوشت. در سال ۱۹۰۱ با انتشار کتاب «رستاخیز» که انتقاد شدید از آیینهای کلیسا در آن جای داشت، بهوسیلۀ شورای مقدس از کلیسای ارتودکس تکفیر شد. کمکم تولستوی، بهگفتۀ خودش دچار بحران معنوی شد و برای یافتن پاسخی به پرسشها و شبهاتش که دائماً او را نگران میکرد، به مطالعۀ الهیات روی آورد؛ از هوسها و راحتیهای یک زندگی غنی چشمپوشی کرد و کارهای بدنی بسیاری انجام داد، سادهترین لباسها را میپوشید، گیاهخوار شد، تمام ثروت بزرگ خود را به خانوادهاش بخشید و حقوق مالکیت ادبی را نیز کنار گذاشت. او سه سال پس از مرگ دوست قدیمیاش، «ایوان تورگِنیِو»، کتاب «مرگ ایوان ایلیچ» را به چاپ رساند که در ابتدا غدغن شد؛ اما پس از ملاقات او با تزار و با دستور مستقیم آلکساندر سوم، تزار روسیه به چاپ رسید. لئو تولستوی معتقد بود ادبیات و داستان و رمان، وسیلهای برای بیان مفاهیم اخلاقی و اجتماعی است. او فکر میکرد که قصهها تنها برای سرگرمی نیست که نوشته میشود؛ بلکه او میخواهد از قضاوتهای بیرحم انسانها کم کرده و به گسترش مهربانی و خوشاخلاقی کمک کند. لئو تولستوی در ۷ نوامبر ۱۹۱۰ و پس از یک بیماری سخت و دردناک، در ۸۳سالگی درگذشت. در ۹ نوامبر ۱۹۱۰، چندین هزار نفر در یاسنایا پولیانا برای تشییع جنازۀ این نویسندۀ بزرگ گرد هم آمدند.
بخشی از کتاب آنا کاری نینا (جلد دوم)
«دربارهٔ تابلویی که در حال حاضر رویش کار میکرد و بومش روی سهپایهٔ نقاشی قرار داشت، فقط یک فکر در سرش بود، آن هم اینکه نظیرش را تابهحال کسی نکشیدهاست. البته فکر نمیکرد کارش از کارهای رافائل بهتر باشد، اما میدانست پیامی را که میخواسته در آن منتقل کند و کرده، تابهحال کسی روی بوم نیاوردهاست. از مدتها پیش، از همانوقت که تابلو را شروع کردهبود، این را میدانست و بهش اطمینان داشت، اما نظر آدمهای دیگر هم، هرکسی که میخواهد باشد، برایش خیلی مهم بود و از صمیم قلب هیجانزدهاش میکرد. هر نظری، هرچند هم ناچیز، نشان میداد که بقیه هم اندکی از آنچه را او در تابلو گذاشته، میبینند و این واقعاً خوشحالش میکرد. همیشه درکی عمیق برای بینندگان کارهایش قائل بود، حتی عمیقتر از آنچه خودش داشت و همیشه از آنها انتظار داشت چیزی در اثرش ببینند که خودش هم نمیدید. اغلب هم در میان نظرات بینندگان، فکر میکرد چیزی را که دنبالش بوده، یافتهاست.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۳۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۳۴ صفحه