دانلود و خرید کتاب هتل ساوی یوزف روت ترجمه افسانه قربان زاده
تصویر جلد کتاب هتل ساوی

کتاب هتل ساوی

نویسنده:یوزف روت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هتل ساوی

کتاب هتل ساوی نوشتهٔ یوزف روت و ترجمهٔ افسانه قربان زاده است. انتشارات ناهید این رمان معاصر اتریشی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب هتل ساوی

در کتاب هتل ساوی (Hotel Savoy) که یک رمان اتریشی است، با روایت‌گری شخصیتی روبه‌رو می‌شوید که در جایی می‌گوید هتل دیگر برایش هیچ جذابیتی ندارد؛ نه خشکشویی خفه‌کننده‌اش، نه آسانسورچی ترسناک و سخاوتمندش، نه زندانی‌های آن سه طبقه. او می‌گوید که هتل ساوی مثل دنیا بود. چراغ‌های باشکوهی بیرونش می‌درخشید و هفت‌طبقه‌اش پر زرق‌وبرقی بود، اما فقر در طبقات بالایش جا خوش کرده بود. آن‌ها که در طبقات بالا بودند، در واقع در قعر بودند و قبرهای هوای مدفون بودند؛ قبرهایی در طبقات بالایی اتاق‌های راحت مهمانانی که خوب می‌خورند و راحت آن پایین نشسته‌اند؛ بدون اینکه تابوت‌های شل‌وول بالای سرشان، آن‌ها را به درسر بیندازد. داستان این هت چیست؟ این رمان به قلم یوزف روت را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب هتل ساوی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر اتریش و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب هتل ساوی

«روز سوم بود که به انتظار پیداکردن کار در ایستگاه بودم. اگر کارگرها در اعتصاب نبودند به کارخانه رفته بودم. فیلیپ نئونر از دیدن یکی از آدم‌های همیشگیِ بار در میان کارگرانش تعجب خواهد کرد. این‌جور چیزها ناراحتم نمی‌کند. سال‌ها سخت کار کرده‌ام.

هیچ‌کس کارگر ساده نمی‌خواهد، همه تکنیسین می‌خواهند و من هم تکنیسین نیستم. می‌توانم کالگروپولوس یا خیلی کلمات یونانی دیگر را تلفظ کنم. می‌توانم تیراندازی کنم. تیرانداز خوبی‌ام. برای کار در مزرعه جای خواب و غذا می‌دهند، اما از پول خبری نیست ــ من پول لازم دارم.

در ایستگاه راه‌آهن هم می‌شود پول درآورد. اغلب یک خارجی وارد می‌شود که به‌دنبال آدم مطمئنی‌ست با «توانایی‌های زبانی» تا ساکنان تیزوبز گوشش را نبرند. خیلی‌ها هم دنبال باربراَند و آن طرف‌ها باربر زیاد نیست. واقعاً نمی‌دانم دیگر چه‌کار می‌توانم بکنم. از ایستگاه، دنیا خیلی دور نیست. می‌شود مسیر رفتن به دوردست‌ها را دید. مردم می‌آیند و می‌روند. شاید دوستی از راه برسد، یا رفیقی قدیمی از دوران جنگ، یعنی می‌شود؟

یک روز، واقعاً یکی آمد. یکی به اسم زونیمیر پانسین، کرواتی که با من در یک گروهان بود. او هم از روسیه می‌آید، البته نه با پای پیاده، به‌هیچ‌وجه، با قطار. زونیمیر کارش درست است و من می‌دانم که کمکم می‌کند.

من و زونیمیر، رفقای قدیمی دوران جنگ، برخورد گرمی با هم داشتیم.

زونیمیر از بدو تولد انقلابی بود. روی مدارک نظامی‌اش یک م. س است که یعنی مشکوک سیاسی. به همین دلیل با وجود اینکه یک مدال بزرگ شجاعت داشت، اما هیچ‌وقت سرجوخه نشد. در گروهان ما اولین کسی بود که موفق به دریافت مدال شد. زونیمیر نمی‌خواست مدال را بگیرد. تو روی فرمانده گفت نمی‌خواهد متمایز از دیگران باشد و متأسف است که کار به اینجا رسیده. فرمانده به گروهانش افتخار می‌کرد و نمی‌خواست مشکلی از گروهانش به‌گوش سرهنگ برسد. بنابراین، همه‌چیز حل‌وفصل شد و زونیمیر مدال را گرفت.

یاد روزی می‌افتم که یگان راحت‌باش بود، عصر، من و زونیمیر روی علف‌ها دراز می‌کشیدیم و سربازانی را نگاه می‌کردیم که به نهارخوری آمد و رفت می‌کردند، یا گروه‌گروه، آن اطراف می‌ایستادند.

دربارهٔ این حرف می‌زدیم که انگار این جنگ تا ابد ادامه دارد و ما هرگز به خانه برنخواهیم گشت. پدر و دو برادر کوچک زونیمیر هنوز زنده بودند.

زونیمیر گفت: «تو هم مثل دیگران به این نتیجه می‌رسی که ده سال دیگر هم بگذرد، به‌جز آمریکا، این جنگ هیچ سودی برای کشورهای دیگر جهان نخواهد داشت.»

عاشق آمریکا بود. اگر جیرهٔ غذایی خوب بود، می‌گفت: «آمریکا!»؛ اگر از موقعیتی خوب دفاع می‌کردیم، می‌گفت: «آمریکا!»؛ ستوان یکم اگر خوب بود، می‌گفت: «آمریکا!»؛ چون من تیراندازی‌ام خوب بود، به هدف که می‌زدم، می‌گفت: «آمریکا!».

برای انجام هر کاری که ادامه داشت یا مداوم بود باید یک «خبردار!» می‌گفتند، یک جور دستور بود. در دورهٔ آموزشی داد می‌زدند «خبردار!»، «نظر پایین، خبردار!»، «نظر بالا، خبردار!» و این همیشه ادامه داشت. روزهای طولانی که مجبور بودیم سبزیجات خشک بخوریم، می‌گفت: «تو مخمصه گیر کردیم، خبردار!»، و چون فکر می‌کرد من آدم واقعاً خوبی هستم، می‌گفت: «گابریل، خبردار!».»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۱۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان