کتاب تبارشناسی خاکستری است
معرفی کتاب تبارشناسی خاکستری است
کتاب تبارشناسی خاکستری است نوشتهٔ عادل مشایخی است. انتشارات ناهید این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. نویسنده در این اثر به تأملاتی دربارهٔ روش «میشل فوکو» میپردازد.
درباره کتاب تبارشناسی خاکستری است
هدف اصلی کتاب تبارشناسی خاکستری است صورتبندی روش میشل فوکو است. عادل مشایخی این پرسش مهم را مطرح میکند که آیا میتوان چیزی را بهمنزلهٔ روشِ فوکو از آثار او بیرون کشید؟ فوکو در برخی از آثار خود به صراحت علیهِ روش سخن گفته است؛ برای مثال تأکید میکند که «دیرینهشناسی دانش» کتابی در باب روششناسی نیست؛ چراکه او روشی را که بخواهد در تمامی قلمروهای متفاوت بهکار ببرد، ندارد. فوکو در برخی از آثار خود از از مباحثی همچون احتیاطهای مربوط به روش یا تصمیم روششناسانه و انتخابِ روش سخن میگوید. مشایخی در این کتاب با نقل فرازهایی از فوکو کاربردهای متفاوت کلمهٔ روش، دیدگاه فوکو را روشن میسازد. مشایخی معتقد است در تصویری که فوکو از اندیشیدن عرضه میکند، همواره چیزی ما را به اندیشیدن وا میدارد؛ به بیان دیگر اینجا ما نیستیم که مسئله را طرح میکنیم، بلکه مسئله است که گریبانِ ما را میگیرد. با اتخاذ این رویکرد میتوان گفت روش تمهیدی برای قراردادنِ مخاطب در تغییردادنِ زاویهٔ دید است. این اثر شامل چهار فصل است که عبارتاند از «فصل اول: چرا خاکستری؟»، «فصل دوم: نقد دیرینهشناسانهٔ دانش»، «فصل سوم: تبارشناسی چیست» و «فصل چهارم: فوکو و تبارشناسی دولتِ مدرن».
خواندن کتاب تبارشناسی خاکستری است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران فلسفهٔ مدرن و تبارشناسی پیشنهاد میکنیم.
درباره عادل مشایخی
عادل مشایخی در سال ۱۳۵۱ در تهران زاده شد. او فارغالتحصیل مقطع کارشناسیارشد فلسفه از دانشگاه شهید بهشتی است. مشایخی مدرس و مترجم فلسفه، بهویژه در زمینهٔ فلسفهٔ قارهای قرن ۲۰ است. آثار تألیفی و ترجمهٔ او متمرکز بر فیلسوفانی همچون «ژیل دلوز» و «میشل فوکو» است. از جمله آثار او میتوان به «دلوز، ایده، زمان: گفتوگویی دربارهٔ ژیل دلوز»، «تبارشناسی خاکستری است: تأملاتی دربارهٔ روش فوکو» و «لایبنیتس و امر سیاسی» اشاره کرد.
بخشی از کتاب تبارشناسی خاکستری است
«فوکو توضیح میدهد که افلاطون برای خلاصشدن از این تعریف، برای کنارگذاشتنِ این تعریف، چهار مرحله طی میکند. در مرحلهٔ اول افلاطون (از قولِ «بیگانهٔ همسخنِ سقراط) به شیوهٔ تقسیمی که به این تعریف منتهی شده خرده میگیرد: این چه تقسیمی است که همهٔ حیوانات را یک طرف میگذارد و انسان را طرف دیگر؟! افلاطون میگوید این یک تقسیم بد است که بهنحوی دلخواهانه به نتیجه رسیده است و بیجا تقسیم را متوقف کرده است. بنابراین، باید تقسیم را ادامه داد. تقسیمِ خوب تقسیمی است که دو طرفاش برابر باشند. وقتی انسان را یک طرف میگذاریم و همهٔ حیوانهای دیگر را طرفِ دیگری، خوب تقسیم نکردهایم. تقسیم رسیده است به فرماندادن به گلهای از حیوانها؛ تقسیم را از همینجا باید ادامه داد و با طرفهای برابر پیش رفت تا روشن شود وقتی میگوییم حکمران یا مرد سیاسی کسی است که بر گلهای از انسانها حکم میراند، منظورمان دقیقاً چیست. بنابراین حیوانات را تقسیم میکنیم به حیوانات وحشی و اهلی. روشن است که انسان به نوع اخیر تعلق دارد. حیوانات اهلی نیز تقسیم میشوند به حیواناتِ اهلیای که در آب زندگی میکنند و حیوانات اهلیای که روی زمین زندگی میکنند. بیگانه همینطور تقسیم را ادامه میدهد تا نتیجه بگیرد که این تقسیم به جایی نمیرسد، بنابراین با این فرض که مرد سیاسی چوپان است و این پرسش که «چوپانِ چه کسی؟»، به تعریف مرد سیاسی نمیرسیم. افلاطون میخواهد نشان دهد که وقتی این معادله یعنی معادلهٔ «حکمران = چوپان» را ثابت فرض میکنیم و ابژهای را که این شکل از قدرت بر آن اِعمال میشود از طریق تقسیم میجوییم، به پاسخِ این پرسش که «فنِ فرماندادن چیست؟» نمیرسیم.»
حجم
۲۵۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
حجم
۲۵۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه