کتاب حادثه همزاد من است
معرفی کتاب حادثه همزاد من است
کتاب حادثه همزاد من است نوشتهٔ حمیده جوانشیر و ترجمهٔ فرهاد دشتکی نیا است. نشر ثالث این ناداستان در قالب خاطرات و زندگینامه را روانهٔ بازار کرده است؛ روایتی از قرهباغ کوهستانی (جمهوری آذربایجان).
درباره کتاب حادثه همزاد من است
کتاب حادثه همزاد من است یک ناداستان در قالب خاطرات و زندگینامه را در بر گرفته است. با مطالعهٔ این کتاب درمییابید که قفقاز ناحیهٔ جغرافیایی بزرگ با اقلیمی حاصلخیز است که حضور و تأثیرش در تاریخ از زمان امپراطوری آشوریان و مادها تا به امروز مستمر بوده و با تنوع زبانی و قومی شگرفش در تمام تاریخش عالمان، صنعتگران و جنگاوران بزرگی داشته است. بیشتر اعضای خاندان جوانشیر که نویسندهٔ اثر حاضر یکی از آنهاست، با خلق آثاری در حوزههای تاریخ، ادبیات و روزنامهنگاری و حتی حضور پررنگ در عرصهٔ سیاست، نقش بهسزایی در فرهنگ و اجتماع و سیاست قفقاز، قرهباغ، باکو، تفلیس، تبریز و ... داشتهاند. کتاب «حادثه همزاد من است» خاطرات حمیده جوانشیر از مهمترین زنان روشنفکر ۲۰۰ سال پیش را در بر گرفته است که با روشنگریها، ریزبینیها و نکتهسنجیهایش دریچهٔ تازهای به بسیاری از وقایع پایان قرن ۱۹ میلادی و چند دههٔ آغازین قرن ۲۰ در ایران، ترکیه و روسیه - شوروی بهروی مخاطبش میگشاید. حمیده جوانشیر در قامت پرچمدار حقوق زنان و جنبشهای مدنی مربوط به آن، در «حادثه همزاد من است» با نگاه ژرفش به ماجراها و اتفاقات آن دورههای تاریخی، یکی از معتبرترین اسناد تاریخی را برای ما باقی گذاشته است که جنگها، نسلکشیها، قیامها، انقلابها و بسیاری وقایع مهم تاریخی آن دوره را در بر میگیرد. با او همراه شوید در این ناداستان که جزو مجموعهٔ «چرخ گردون» (روایتهای غیرداستانی) از نشر ثالث و روایتی از قرهباغ کوهستانی (جمهوری آذربایجان) است.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب حادثه همزاد من است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب خاطرات و زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
درباره حمیده جوانشیر
حمیده جوانشیر در سال ۱۸۷۳ به دنیا آمد و در سال ۱۹۵۵ میلادی درگذشت. او با نام کامل «حمیده احمد بیگ قیزی جوانشیر»، نوهٔ «ابراهیم خلیل جوانشیر» و فرزند ارشد «احمد بیگ جوانشیر» (مورخ آذری، مترجم و افسر ارتش امپراتوری روسیه) است. حمیده جوانشیر با خانوادهٔ آموزگاری روسی آشنا شد و در ۱۴سالگی، با ادبیات اروپایی و اسلامی آشنایی پیدا کرد و به زبان روسی و فرانسوی روان صحبت میکرد. کتاب «حادثه همزاد من است» خاطرات و زندگینامهٔ او را در بر گرفته است.
بخشی از کتاب حادثه همزاد من است
«سوفیا خانم از ساکنان قدیمی تفلیس بود و نشانی همهٔ خانوادههای مهم مسلمان تفلیس را میدانست. او نشانیها را میگفت، من یادداشت میکردم. معلوم شد که در تفلیس چهلوپنج خانوادهٔ مسلمان اهل فرهنگ ساکن هستند. فردای آن روز درشکهٔ ساعتی کرایه کردم و کار را شروع کردیم. ابتدا به منزل ملکسیما خانم، نوهٔ میرزا فتحعلی آخوندزاده در کوچهٔ کیریلُف، رفتیم. به او پیشنهاد دادیم در تأسیس جمعیت خیریه مشارکت کند و درخواست کردیم سالن بزرگ خانهاش را برای مجمع عمومی جمعیت در اختیارمان بگذارد. با کمال میل پذیرفت. من در آنجا با نسا خانم، مادر محترم و زیبای ملکسیما و دختر نمایشنامهنویس محبوب، آشنا شدم.
زمان مجمع عمومی را تعیین کردیم و به منزل سایر خانمها رفتیم. میتوانم بگویم به هر کس پیشنهاد مشارکت در تأسیس جمعیت را دادیم، استقبال کرد و وعده داد در مجمع عمومی حاضر شود. از آن جمله میتوانم به گوهر خانم قاجار اشاره کنم که از پیشنهاد ما بسیار خوشحال شد و اعلام کرد دربارهٔ همهٔ امور جمعیت میتوانیم روی کمکهای او حساب کنیم. فردایِ آن روز به منظور ارسال دعوتنامه برای مهمانان به خانهٔ گوهر خانم رفتم. عصر همان روز برای همسران فریدون بیک کوچرلی و علی خان آوارسکین که در گوری زندگی میکردند دعوتنامه فرستادیم.
روز تشکیل مجمع عمومی مقارن شد با اعتصاب درشکهچیها. کوچهها و خیابانها شلوغ و همه جا هرجومرج بود. ما بدون توجه به خطرات، مجمع را در منزل ملکسیما خانم تشکیل دادیم. تعدادی از خانمها به دلیل اعتصاب درشکهچیها نتوانسته بودند بیایند. باری، دربارهٔ برخی مسائل گفتگو کردیم. به پیشنهاد گوهر خانم، همسر جانشین [حکومت قفقاز] را به ریاست افتخاری جمعیت تعیین کردیم. دلیل انتخاب او این بود که در برابر مخالفان فعالیتهای زنان، حامی قدرتمندی داشته باشیم. چون ما از تجربهٔ گنجه باخبر بودیم. در همان ایام تعدادی از زنان اهل فرهنگ در گنجه تصمیم گرفته بودند انجمنی برای زنان تشکیل دهند که مخالفتهای بزرگان قوم و برخی محافل مذهبی باکو حرکت آنها را در نطفه خفه کرده بود. من اینها را در روزنامهها خوانده بودم.
اعتصابها به راهآهن رسید. اعلام شد راهآهن تا چهاردهم اکتبر [۱۹۰۵] (۲۲ مهر [۱۲۸۴ خ]) تعطیل خواهد بود. مجبور شدم در تفلیس بمانم. تظاهراتکنندگان با پرچمهای سرخ در کوچهها تظاهرات میکردند. میتینگ تشکیل میدادند و سخنرانی میکردند. تردد در کوچهها خطرناک شده بود. درشکهچیها دوباره اعتصاب کرده بودند.
چهارشنبه با سوفیا خانم به دیدار دخترانمان در انستیتو رفتیم؛ دو دختر سوفیا خانم هم آنجا تحصیل میکردند. در راه بازگشت در خیابان گولوونسکی پیاده شدیم. در نزدیکی موزه و در کوچهٔ اُلگینسکی با جمعیتِ انبوهی مواجه شدیم که با پرچمهای سرخ به سوی شورای شهر در حرکت بودند. تظاهراتکنندگان در آنجا توقف کردند. سخنرانان در نطقهای جسورانهای تزار را «تخریب» کردند. تظاهراتکنندگان سپس از باریاتینسکی رد شده و به سوی پل وورنتسوف حرکت کردند. ما هم به آنها پیوستیم. در بین تظاهراتکنندگان دوستان جدیدمان، میرزا جلیل و فائق افندی، را دیدیم. از آنها شنیدیم که تظاهراتکنندگان برای آزادی زندانیان سیاسی به سوی زندان مِتِخ میروند.»
حجم
۲۸۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۰ صفحه
حجم
۲۸۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۰ صفحه