کتاب استالین مخوف
معرفی کتاب استالین مخوف
کتاب استالین مخوف (خنده و بیست میلیون) نوشتهٔ مارتین ایمیس و ترجمهٔ حسن کامشاد است و نشر نی آن را منتشر کرده است. ایمیس در این کتاب به زندگی ژوزف استالین، رهبر سیاسی اهل شوروی در سالهای ۱۹۲۴ تا ۱۹۵۳ پرداخته است.
درباره کتاب استالین مخوف
کتاب استالین مخوف به کمونیسم شوروی و خیال واهی آرمانشهریای که در سر داشت و همچنین همدلی روشنفکران غرب با استالین میپردازد؛ توهمی که تجسد راستین آن دستکم بیست میلیون شهروند اتحاد شوروی و بهاحتمال صدمیلیون تن را در سراسر جهان به کشتن داد. مارتین ایمیس در این اثر نهضت چپ را نکوهش میکند و این پرسش را مطرح میکند که چرا در آن زمان در شناخت و میزان شرارت استالینیسم کمکاری شد و جنایات استالین را نادیده گرفته شد. او در این کتاب به این سؤالها پاسخ میدهد؛ استالین ناشناخته را چگونه میتوان شناخت؟ در کشوری که او اینهمه انسان را به قتل رساند چگونه آنهمه محبوب بود؟ آیا کوچکترین ادراکی از آنچه در اردوگاهها بر سر مردم آمد میتوان داشت؟ چگونه شماری زنده ماندند؟ چرا غربیها فکر میکنند جنایات استالین با قتلعامی که نازیها به راه انداخته بودند در یک میزان دیده نمیشد؟ و... .
اواخر سال ۱۹۴۱ بود که مجلهٔ تایم آمریکا ژوزف استالین را مرد سال نامگذاری کرد. ایالات متحده چند هفته پیش از این نامگذاری وارد جنگ علیه آلمان شده بود و اتحاد جماهیر شوروی را متفق اصلی خود در اروپا نامیده بود. محبوبیت استالین در آمریکا پدیدهای نو نبود. دو سال قبل هم همین افتخار به استالین، اینبار بهخاطر سیاستمداریاش در امضای پیمان دوستی با آدولف هیتلر، داده شده بود و تمامی این رخدادها درست در زمانی بود که ارتش شوروی به سرکوبی بیرحمانهای در لهستان شرقی، لیتوانی، لتونی و استونی میپرداخت و جنگ شوروی - فنلاند شدیدتر شده بود. مجلهٔ تایم سرمقالهاش را با منافع آمریکا تطبیق میداد. اعطای افتخار مضاعف به دیکتاتور شوروی نادرستی این تهمت را برنمود که فقط چپ سیاسی به استالینیسم دل باخته بود. شمار زیادی از روشنفکران اروپا از ژان پل سارتر گرفته تا برتراند راسل و برنارد شاو و لیبرالها و محافظهکاران و سوسیالدموکراتها با شوروی همدلی نشان میدادند و یا تحتتأثیر افسون قدرت استالین قرار گرفته بودند.
خواندن کتاب استالین مخوف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان زندگینامهٔ استالین پیشنهاد میکنیم.
درباره مارتین ایمیس
مارتین ایمیس در ۱۹۴۹ از پدر و مادری که هر دو داستانسنویس بودند، زاده شد. مارتین دهسالی در جنوب ویلز، سپس در آمریکا، بخشی از سیزدهسالگیاش را در اسپانیا و هجدهسالگی خود را در هند شرقی گذراند و پیوسته در میان کتاب و در کنار دوستان نامدار پدر و مادرش بود. وقتی نوزدهساله شد چهارده مدرسه و شماری مدارس تقویتی را پشت سر نهاده بود. از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۱ در آکسفورد بود و لیسانس خود را با درجهٔ ممتاز در ادبیات گرفت. هنگامی که بیستویکساله بود، در دو نشریهٔ نامدار دیگر بریتانیا، ضمیمهٔ ادبی تایمز و مجلهٔ نیواستیتسمن شروع به کار کرد و در ۱۹۷۷ به سردبیری ادبی این مجله ارتقا یافت و به حلقهٔ روشنفکران ادبی لندن پیوست. پیوستن او به این حلقه، دلبستگیهای سیاسی لیبرال او را بیش از پیش افزایش داد. مارتین ایمیس در ۱۹۸۰ پس از نشر سه رمان و فروش یک فیلمنامه، سردبیری را کنار گذاشت و به نویسندهای تماموقت تبدیل شد. از ۱۹۸۱ تا به امروز ایمیس شش رمان دیگر منتشر کرده است. درونمایهٔ غالب آثار ایمیس رابطهٔ پیچیدهٔ او با پدرش است که در ۱۹۹۵ درگذشت. شباهت پدر و پسر بهوضوح دیده میشود؛ هر دو از آکسفورد درجهٔ ممتاز در ادبیات گرفتند، هر دو برای رمان اولشان جایزهٔ سامرست موم را بردند، هر دو رمان فکاهی نوشتهاند و به هجو اوضاع اجتماعی جاری پرداختهاند و در نهایت میتوان گفت هر دو بهنوعی صدای نسل خود شدند.
بخشی از کتاب استالین مخوف
«سوتلانا دختر استالین، که آنوقت هفتساله بود، بعدها افشا کرد که یادداشت مادرش «قسمتی شخصی، قسمتی سیاسی» بود. این اتفاق در نوامبر ۱۹۳۲ روی داد: انسان به فکر میافتد که آیا در زندگی استالین مسائل شخصی و سیاسی جداشدنی بودند. وی در این زمان تقریباً سراپا سیاسی بود، ولی پس از حوادث آن شب وجوه شخصی را بهکلی کنار گذاشت... شتابزدگی انتحار نادیا بیشک سیاسی بود. زن بهتازگی برای تحصیل شیمی در آکادمی صنعتی مسکو نامنویسی کرده بود. همچون کمونیستی وظیفهشناس، با تراموا به آنجا میرفت. تصور حتی یکدهم از حالت منقلب و مهوع نادژدا الیلویوا، در پشت میز کلاس، همدردی انسان را برمیانگیزد. نادژدا، مادری سی و یک ساله، فرهیخته، جدی، قوی و زیبا، میدید همکلاسیهایش، فعالان حزبی (که تعطیلات تابستان را در اوکراین گذرانده بودند)، درباره اوضاع و احوال واقعی آنجا صحبت میکردند، نادیا حرفهای آنها را میشنید و از شوهرش توضیح میخواست. برای حدسزدن فحوای این گفتوگوها باز باید از قدرت تخیل خود یاری جست. استالین بهنظر میرسد، مطابق معمول، خود را از تکوتا نمیانداخت (کما آنکه در قضیه کروپسکایا، زن لنین، نیز کوتاه نیامد و در نامهای که درست پس از آخرین سکته و ناتوانی لنین رسید به دفاع از خود برخاست). حالا هم به نادیا گفت که این حرفها «شایعات تروتسکیتها» است. ولی نادیا دستبردار نبود، بهویژه که سخنان تازهای از همکلاسیهایش شنید، ازجمله داستان دو برادری که به جرم خرید و فروش گوشت آدم بازداشت شدند. اینبار پاسخ استالین توبیخ نادیا برای بیانضباطی سیاسی بود، ضمناً دستور داد محصلان کلاس آکادمی صنعتی بازداشت شوند، و فرمانی هم صادر کرد که همه کالجهایی که شاگردان خود را برای اشتراکیکردن فرستاده بودند تصفیه گردند. هرگونه صحبت درباره قحطی بهزودی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مستحق مجازات اعدام شد. خودکشی نادیا هم نوعی اعدام بود، منتها به پیشواز آن قانون رفت. بهنوشته سوتلانا مادرش در این هنگام دچار «سرخوردگی ویرانکنندهای» شد. او میگوید نادیا رفتهرفته پی برد که «پدر من آن انسان جدیدی که او در جوانی اندیشیده بود نیست». ولی استالین یک انسان جدیدِ به تمام معنا بود: منتها بهنحوی وحشتناک گُنده شده بود. قدرت بیسابقه یافته بود، و حالا داشت آن قدرت را میآزمود. آزمایشْ ناموفق بود (و، خیلی ساده، به نوعی جنگ انهدام موشهای آزمایشگاهی بدل شد). دهقانان در مناطق روستایی، بهجای زیستن در ناز و نعمتِ ثمره کارخانههای غلات، که یک فیلسوف آلمانی شتابان در عالم خیال دیده بود، یکدیگر را میخوردند، خویشتن را میخوردند.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه