کتاب دفتر خاطرات پاین
معرفی کتاب دفتر خاطرات پاین
کتاب الکترونیکی «دفتر خاطرات پاین» اثری از جان کامپتون پاین است که با ترجمهٔ مرجان افشاریان و راسل هریس در نشر چشمه چاپ شده است. این کتاب به سفرنامهٔ ۳ ماه پیادهروی نویسنده در ایران سال ۱۲۶۳ شمسی میپردازد.
درباره کتاب دفتر خاطرات پاین
دفتر خاطرات پاین نوشتهٔ کاپیتان جان کمپتون پاین، یک سفرنامه است که تجربیات و مشاهدات نویسنده را در طی یک سفر پیادهٔ ۳ماهه پیاده در ایران و در سال ۱۸۸۴ میلادی، معادل ۱۲۶۳ شمسی، به تصویر میکشد. کاپیتان پاین بهعنوان یک مسافر و ناظر، بینشهایی در مورد جغرافیا، فرهنگ و شرایط سیاسی و اجتماعی ایران در اواخر قرن نوزدهم داشته است که آنها را در قالب این سفرنامه ارائه میدهد.
سفرنامههایی مانند این اثر، اسناد تاریخی مهمی بهشمار میروند که دیدگاههای ارزشمندی در مورد مناطقی که توصیف میکنند ارائه میدهند و اغلب جزئیاتی دربارهٔ سبک زندگی، آداب و رسوم و شرایط مکانی در یک دورهٔ خاص را ثبت میکنند. بهدلیل شخصیبودن و تجربیبودن این اطلاعات، ممکن است در جای دیگری مشابه آنها ثبت نشده باشد. در یادداشتهای کاپیتان پاین نیز خوانندگان میتوانند با دیدگاه یک فرد غربی نسبت به ایران در دهه ۱۸۸۰ آشنا شوند. چنین آثاری بهویژه برای تاریخدانان، مردمشناسان و گردشگران جالب توجه هستند. همچنین خوانندگانی که از یادگیری در مورد فرهنگها و دورههای تاریخی مختلف لذت میبرند و نسبت به تغییرات جهان در سالهای مختلف کنجکاو هستند، از مطالعهٔ این آثار لذت خواهند برد.
کتاب دفتر خاطرات پاین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران مطالعهٔ سفرنامهها پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب خاطرات پاین
«پس از کمی صحبت با نجیبزادهی ایرانی فهمیدم که این آقا ساکن بصره است و میخواهد به بحرین برود، عربی و ترکی زبانهای مادری او و فارسی زبان دوم اوست و بغداد را هم خوب میشناسد. به گمان او، بغداد بهترین جایی است که میشود در آنجا زبان عربی آموخت.
بعدازظهر پنجشنبه بندر لنگه را ترک کردیم و از خلیج گذشتیم. حدود ساعت ده شب، دو جبههی رگبار شدید ولی کوتاه داشتیم و باد بسیار گرمی میوزید که در پیاش چند قطره باران هم بارید.
جمعه ظهر ناخدا و یک سکاندارِ عرب با اضطراب به دنبال بویه۱۱ میگشتند. آب نسبتاً کمعمق بود، شاید حدود هفت هشت متر. سرانجام بویه پیدا شد و ناخدا سکان کشتی را به دست گرفت. در پنجکیلومتری بحرین، در عمق تقریباً ششمتری لنگر انداختیم. بیش از بیست قایق محلی، پُرسروصدا، به استقبالمان آمدند. شب را آنجا گذراندیم و فردای آن روز، شنبه، ساعت شش صبح به سمت بوشهر حرکت کردیم.
یکشنبه صبح، سرانجام، پس از هشت روز سفر دریایی به بوشهر رسیدیم. در آنجا به کاروانسرایی رفتم و این اولین تجربهی اقامت من در کاروانسرا بود. فکر کنم اهالی کاروانسرا تصور کردند من سربازی هستم که برای استخدام در شرکت تلگرافخانهی هند و اروپا آمدهام و این گمان به نفع من بود، زیرا باعث میشد کسی مرا «آقا» خطاب نکند. اروپایی بودن میتواند گاهی آزاردهنده باشد، زیرا همیشه نیمی از ذهنت درگیر پنهان کردن آن است.
آقای پُل، از شرکت گِری پُل، با رویی خوش مرا برای صرف صبحانه به دفترش دعوت کرد. پس از آن به خانهاش در شش هفتکیلومتری جنوب بوشهر رفتیم؛ منزلی دوطبقه و بزرگ با اثاثیهای بسیار عالی که متعلق به مردی مجرد بود. صبح روز بعد بهاتفاق به دیدن سرهنگ راس، کنسول انگلیس، و همسر و دو دخترش رفتیم. پسر خانواده تازه از طرف کالج ارتش سلطنتی به هنگ چِشِر ملحق شده بود. ناهار پیش آنها بودم. سرهنگ راس به شیراز و چند جای دیگر تلگراف زد و مرا به آنها معرفی کرد و رفتنم را بهشان خبر داد.»
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
نظرات کاربران
کوتاه بود چیزی خاص نبود
یک کتابچه کوتاهه در مورد خاطرات یک انگلیسی در ایران که از قشم و کیش تا آمل و بابل رو با اسب و قاطر و کاروان رفته و دیده ها رو نوشته و نقاشی هم کشیده. برای من جالب و