دانلود و خرید کتاب جزیره توفان کن فالت ترجمه طاهره صدیقیان
تصویر جلد کتاب جزیره توفان

کتاب جزیره توفان

نویسنده:کن فالت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جزیره توفان

کتاب جزیره توفان نوشتهٔ کن فالت و ترجمهٔ طاهره صدیقیان است. انتشارات روشنگران و مطالعات زنان این رمان تریلر و تاریخی انگلیسی را منتشر کرده است.

درباره کتاب جزیره توفان

کتاب جزیره توفان با پیشگفتاری به قلم کن فالت آغاز شده که در سال ۱۹۷۷ میلادی نوشته شده است. این نویسنده در این پیشگفتار درمورد اوایل سال ۱۹۹۴ و سازمان جاسوسی آلمان سخن گفته است؛ سازمانی که به‌تدریج شواهدی مبنی بر وجود یک ارتش عظیم در جنوب شرقی انگلستان می‌یافت. این کتاب که برندهٔ جایزهٔ ادگار سال ۱۹۷۸ بوده و سریالی هم بر اساسش در سال ۱۹۸۱ ساخته شده، حاوی یک رمان تریلر است که نخستین‌بار در سال ۱۹۷۸ به انتشار رسید. داستان این رمان کلاسیک، در زمان جنگ جهانی دوم می‌گذرد. رمان به ماجرای جاسوس آلمانی نابغه و بی‌رحمی می‌پردازد که اطلاعات و اسراری دارد که می‌تواند باعث نابودی شانس پیروزی نیروهای متفقین شود. او، زن انگلیسی زیبایی را با اغواگری وادار به کمک به خود برای فرار از مهلکه‌ای مرگبار می‌کند، اما وفاداری این زن به آرمان‌های جبههٔ متفقین، ممکن است برای جاسوس آلمانی بسیار گران تمام شود و او را به ورطهٔ نابودی بکشاند. اسم مستعار قهرمان داستان «سوزن» است. او ترسناک‌ترين و درعين‌حال مورد اعتمادترين جاسوس آلمان در اواخر جنگ جهانی دوم است. رازی كه او به آن دست می‌يابد، اگر به‌موقع به آلمان برسد می‌تواند مسير تاريخ و سرنوشت را دگرگون سازد. چه خواهد شد؟ با این جاسوس همراه شوید.

گفته شده است که كن فالت از معدود قصه‌نويسانی است كه در آثارش رد پای واقعيت‌های تاريخی قابل‌شناسايي است؛ هر چند قلم جادویی او به اثر جذابيتی فوق‌العاده می‌دهد. «جزيرهٔ توفان» را یکی از نمونه‌های بارز آميختگی تاريخ و ذهن خلاق نويسنده دانسته‌اند؛ تاآنجاكه خواننده نمی‌تواند كتاب را پيش از خواندن آخرين صفحه بر زمين بگذارد. 

خواندن کتاب جزیره توفان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جزیره توفان

«لوسی آرامش خود را باز می‌یافت. درک و احساس، همچون انتشار سرد داروی خواب‌آور به تدریج در وجودش می‌خزید و هیجان را می‌کشت و فراستش را تیز می‌کرد. تعداد دفعاتی که به طور لحظه‌ای از خطر هم‌نشینی با یک قاتل کرخت می‌شد، کمتر شده بود و حالتی از مراقبت خونسردانه که خودش را نیز به حیرت می‌انداخت، وجودش را تصرف کرده بود.

وقتی کارهای خانه را انجام می‌داد و اطراف هنری را که در اتاق نشیمن نشسته بود و کتاب داستان می‌خواند، جارو می‌کرد، نمی‌دانست او چقدر متوجهٔ تغییر احساساتش شده است. او خیلی دقیق بود؛ مسائل زیادی را از نظر دور نمی‌داشت، هنگام برخوردشان کنار جیپ، احتیاطی خاص، اگر نه ظنّ آشکار، در رفتارش وجود داشت. حتماً دریافته بود چیزی لوسی را تکان داده است. از طرف دیگر پیش از اینکه هنری خانه را ترک کند، لوسی به خاطر اینکه جو آنها را در کنار هم دیده بود، ناراحت بود، شاید او فکر می‌کرد تنها مشکل همین است.

احساسی غریب به لوسی می‌گفت که هنری دقیقاً می‌داند در ذهن او چه می‌گذرد، اما ترجیح می‌داد وانمود کند همه چیز عادی است.

لوسی لباس‌های شسته شده را روی بندرختی در آشپزخانه پهن کرد تا خشک شوند. گفت: "به خاطر اینا معذرت میخوام، ولی نمیتونم تا ابد منتظر بمونم بارون بند بیاد."

هنری با بی‌علاقگی به لباس‌ها نگاه کرد و گفت: "مسئله‌ای نیست." دوباره به اتاق نشیمن بازگشت.

در میان لباس‌های خیس یک دست لباس کامل، تمیز و خشک برای لوسی وجود داشت.

او برای ناهار کلوچهٔ سبزیجات درست کرد و طرز پختی دشوار را به کار بست. جو و هنری را سر میز فرا خواند و برایشان غذا کشید.

تفنگ دیوید در گوشهٔ آشپزخانه قرار داشت. لوسی گفت: "دوست ندارم یک تفنگ پر توی آشپزخونه داشته باشم، هنری."

او گفت: "بعد از ناهار می‌برمش بیرون. کلوچه‌ها خوشمزه شدن."

جو گفت: "من دوست ندارم."

لوسی تفنگ را برداشت و روی قفسهٔ آشپزخانه گذاشت. "فکر کنم تا جایی که دست جو بهش نرسه، اشکالی نداشته باشد."

جو گفت: "وقتی بزرگ شدم آلمان‌هارو با تفنگ می‌کشم."

لوسی به او گفت: "امروز بعدازظهر میخوام بخوابی." او به اتاق نشیمن رفت و یکی از قرص‌های خواب‌آور دیوید را از شیشهٔ داخل گنجه برداشت. استدلال کرد، دو قرص برای مردی به وزن ۱۶۰ پوند کاملا مؤثر است، بنابراین یک چهارم قرص برای خواب بعدازظهر پسری ۵۰ پوندی باید کافی باشد. قرص را روی تختهٔ آشپزخانه گذاشت و آن را نصف کرد، سپس آن نصفه را نیز نصف کرد. یک چهارم قرص را در قاشقی گذاشت، با پشت یک قاشق دیگر آن را له کرد و گرد را در یک لیوان کوچک شیر حل کرد. لیوان را به جو داد و گفت: "میخوام تا قطرهٔ آخرش بخوری."

هنری بدون هیچ اظهار نظری تمام این روند را تماشا می‌کرد.»

عباسعلی
۱۴۰۳/۰۵/۱۹

جاسوسی و جنگ جهانی دوم بله اگر این سبک رو می پسندین به شدت توصیه میکنم

جواد
۱۴۰۳/۰۴/۲۱

عالی

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۴۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۷ صفحه

حجم

۳۴۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۷ صفحه

قیمت:
۲۷,۵۰۰
تومان