کتاب ستون های زمین (جلد دوم)

کتاب ستون های زمین (جلد دوم) داستانی بلند و تاریخی نوشتهٔ کن فالت و ترجمهٔ طاهره صدیقیان است و روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرده است. این رمان دو جلد دارد.

درباره کتاب ستون های زمین (جلد دوم)

اوضاع سیاسی و اجتماعی قرن‌های یازده و دوازده انگلستان را مورخین بارها به رشتهٔ تحریر کشیده‌اند، اما هنگامی که حکایتی پر احساس و خیالی در قالب تاریخ شکل می‌گیرد، اثری جاودانی خلق می‌شود که شکوه ناگفته‌های تاریخ را به رخ می‌کشد.

این حکایت فریبنده (ستون‌های زمین) که در غبارهای قرون وسطی جای گرفته است گویی برای تمام اعصار و قرون نگاشته شده است و با یک نفرین، یک آواز و یک اعدام آغاز می‌شود و به صورت ماجرایی با شکوه شکل می‌گیرد. همزمان یک داستان رمانتیک و حماسه‌ای پرشور پدید می‌آید که با روح تند عصری پر حرارت می‌درخشد.

هیچ خلاصه‌ای نمی‌تواند حقانیت این حماسهٔ بزرگ و پرشکوه را که به نظر می‌رسد تمام احساسات بشری، عشق و نفرت، وفاداری و خیانت، امید و ناامیدی و بالأخره شجاعت و بزدلی را لمس کرده است، به تصویر بکشد.

کن فالت، نویسندهٔ پر توان این شاهکار ادبی، تمام شهرتش را در عصر خرافات و رشدِ آهستهٔ علم به خطر می‌اندازد و رمانی تاریخی، جذاب، مشروح، موثق با شخصیت‌های به یاد ماندنی می‌آفریند و از توازن ناپایدار قدرت مابین حکومت پادشاهی و مذهب در قرون وسطی، و تأثیر تغییرات اجتماعی و نیروهای طبیعی بر وقایع سیاسی، حکایت می‌کند.

کن فالت، نویسندهٔ اثر پرفروش «جزیره طوفان» مدت‌ها به طور خصوصی تحت تأثیر کلیساهای جامع قرون وسطی و روایات مربوط به آن‌ها بوده است. این تأثیر اکنون در قالب داستانی بزرگ و با شکوه شکل گرفته است. معماری، به خصوص معماری قرن دوازدهم، اساس این حماسهٔ بزرگ و تاریخی است و هر کس که تحت تأثیر عظمت یک کلیسای زیبا قرار گرفته باشد، درون این کار تاریخی و پرجاذبه غرق خواهد شد. داستان دربارهٔ مردم و مهارت‌هایی که برای تولد آهسته و دردناک یک کلیسای جامع پرعظمت به سبک گوتیک، درست در روزهای پراغتشاش پیش از جلوس هنری دوم مورد نیاز است، سخن می‌گوید.

دختر باهوش و زیبای یک ارل که سوگند می‌خورد انتقام مرگ پدر را بگیرد و قلمرو او را دوباره برای برادرش به دست می‌آورد؛ زنی جنگل‌نشین و جذاب که با یک سنگ‌تراش ازدواج می‌کند؛ تبهکاری شرور که برای امرار معاش دست به غارت و تجاوز می‌زند؛ و گروهی از پادشاهان و اسقف‌ها؛ قهرمانان اصلی این کتاب را تشکیل می‌دهند.

و بالاخره این کتاب جذاب، عصر خود را به بهترین شکل به تصویر می‌کشد.

خواندن کتاب ستون های زمین (جلد دوم) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره کن فالت

کن فالت، نویسنده، تحصیلات خود را در رشتهٔ فلسفه در دانشگاه لندن گذراند، پس از خبرنگاری روزنامه‌ها به نویسندگی روی آورد. «جزیره توفان» را در بیست‌وهفت سالگی به رشتهٔ تحریر درآورد، که خیلی زود جزو پر فروش‌ترین کتاب‌های بین‌المللی درآمد و برندهٔ جوایز بی‌شماری شد، و فیلمی برجسته از روی آن ساخته شد که بسیار موفق بود. از آن زمان به بعد او چهار رمان موفق دیگر نوشت، کتاب غیرداستانی «بر بال‌های عقاب‌ها»ی او بسیار معروف شد. این نویسنده هم اکنون همراه خانوادهٔ خود در چلسی، لندن، زندگی می‌کند.

بخشی از کتاب ستون های زمین (جلد دوم)

«درست بعد از سحر، هنگامی که بیشتر برادرها برای مراسم دعای صبحگاهی به سرداب رفته بودند، فقط دو نفر در خوابگاه باقی ماندند. در یک سوی اتاق دراز، جانی هشت پنی جارو می‌زد و در طرف دیگر جاناتان به معلم‌بازی سرگرم بود.

پدر فیلیپ میان درگاه ایستاد و به جاناتان نگاه کرد. او تقریباً پنج سال داشت، پسری هوشیار و بی‌پروا، با وقاری کودکانه که همه را شیفته می‌کرد. جانی هنوز لباس راهب‌ها را به او می‌پوشاند. جاناتان امروز تظاهر می‌کرد معلم نوآموزان است و به یک گروه شاگرد خیالی درس می‌داد. او با درشتی رو به سوی یک نیمکت خالی، می‌گفت: «اشتباه است، گادفری! اگر فیل‌هایت را درست یاد نگیری از شام خبری نیست!» منظور او فعل بود. فیلیپ با مهربانی لبخند زد. اگر خودش پسری می‌داشت نمی‌توانست او را عمیق‌تر از این دوست بدارد. جاناتان جایی در زندگی‌اش یافته بود و وجودش لذتی بی‌آلایش به او می‌بخشید.

کودک مثل یک توله سگ در اطراف صومعه می‌دوید و راهب‌ها او را نوازش و لوس می‌کردند. برای بسیاری از آن‌ها حیوانی خانگی یا بازیچه‌ای سرگرم‌کننده به شمار می‌رفت؛ امّا برای فیلیپ و جانی چیزی بیشتر بود. جانی همچون یک مادر به او عشق می‌ورزید؛ و فیلیپ، گرچه می‌کوشید آن را پنهان کند، خود را مانند پدرِ پسرک احساس می‌کرد. خود فیلیپ، از دوران کودکی، توسط یک راهب اعظم مهربان بزرگ شده بود و ایفای همان نقش برای جاناتان، طبیعی‌ترین مسئلهٔ جهان به شمار می‌رفت. او مانند راهب‌ها، جاناتان را غلغلک نمی‌داد و دنبالش نمی‌کرد، امّا داستان‌های انجیل را برایش می‌خواند، با او به بازی‌های شمارشی مشغول می‌شد و رفتار جانی با او را مورد دقت قرار می‌داد.»