کتاب محله انگلیسی های لندن
معرفی کتاب محله انگلیسی های لندن
کتاب محله انگلیسی های لندن نوشتهٔ عباس یزدی است. انتشارات روزنه این کتاب را منتشر کرده است. محله انگلیسیهای لندن سومین اثر عباس یزدی است. اولین کتاب او «این گلستان سعدی نیست» و دومین اثر یزدی رمانی تاریخی بود که کاملاً با اثر اولش فرق داشت. کتاب سوم که همین مجلد است نیز با ۲ اثر دیگر نویسنده متفاوت است.
درباره کتاب محله انگلیسی های لندن
کتاب دربردارندهٔ طنزی اجتماعی است. از آنجا که خود نویسنده سالها در زمینهٔ تبلیغات و بازاریابی و رسانهها کار کرده است، به خوبی توانسته از پس تصویرکردن داستان برای مخاطب بربیاید و شخصیتپردازی باورپذیری داشته باشد. سبک نوشتار عباس یزدی ضرباهنگ تندی دارد و این برای خوانندگانی که مطالعهٔ داستانهای آرام را حوصله سربر میدانند خوشایند خواهد بود.
داستان محله انگلیسی های لندن دربارهٔ ۳۹ساله است که شغل او کپی رایتری است و در یک آژانس تبلیغاتی کار میکند. او از این موضوع رنج میبرد که تواناییهایش نادیده گرفته می شود. او اعتقاد دارد که بسیاری از آدمهای ثروتمند و مشهور ذرهای از اطلاعات و دانش او را ندارند به همین خاطر جایگاهی فراتر از آنچه که هست را برازندهٔ خود میداند. او که کپی رایتر است بهخاطر شغلش از بسیاری از موضوعات روز دنیا خبر دارد. پس از تجربهٔ عاشقانهای که برایش رخ میدهد به مرحلهٔ جدیدی در زندگیاش وارد میشود. او که تاکنون در چاپ مقالههایش در روزنامههای مختلف لندن ناموفق بوده است حالا در کمال ناباوری شاهد چاپ مقالهٔ خود دربارهٔ سوریه و پناهندگان است. هرچند این مقاله با نام خودش منتشر نمیشود و نام معشوقهاش را زیر مقاله میبیند اما انگار این موضوع اهمیت زیادی برایش ندارد. در ادامه اتفاقاتی میافتد که مسیر زندگی شخصی و کاری او را دستخوش تغییرات بزرگی میکند.
خواندن کتاب محله انگلیسی های لندن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب محله انگلیسی های لندن
«اولین بار دخترک را دم در پابِ محله دیدم. خودتان پابهای لندن را میشناسید، همهشان شبیه هم هستند، درست است که به لحاظ دکوراسیون داخلی، تم و اتمسفر با هم تفاوت دارند ولی نهایتن یک کانتر دارند، دستهٔ شیر آبجوهای مختلف که لوگوی شرکتها روی آنها به چشم میخورد، قفسهٔ لیوانها و قسمت سالن.
بار محلهٔ ما کافهٔ سوسیالیستهاست. صاحب پاب از دوستان من است و دخترک را راه نمیداد، به او اشاره کردم که اجازه دهد وارد شود. دخترک داخل شد و به خاطر لطفی که در حقش کرده بودم کنار من نشست و با من مهربانی کرد. زیباست، خودش میداند، باهوش هم هست، این را هم میداند. از من پرسید شغلم چیست. گفتم، تو یه شرکت تبلیغاتی کار میکنم. پرسید، چی کار میکنی؟ گفتم، کپیرایترم.
فکر کنم همه چیز با صداقت من خراب شد. صداقت همیشه کار دستم داده. او گفت، چه عالی، پس تو نویسندهای. نمیدانستم چه جوابی بدهم چون کپی رایتر در حقیقت نویسنده نیست، و از طرفی.. هست، درست مثل طراح گرافیک که معلوم نیست هنرمند است یا نه. گفتم، ببین کپیرایتر و نویسنده با هم فرق دارن. گفت، میدونم اما از نظر من کارِ کپیرایتر سختتر و تاثیرگذارتر از کار نویسندهاس، نویسنده آزاده هر کار دوست داره بکنه و هرچقدر خواست بنویسه، زمان و مکان و شخصیتها دست خودشه، ولی کپیرایتر محکومه تو چند کلمه دنیایی از اطلاعات به مردم بده و مردم رو ترغیب کنه یه کالا رو بخرن یا به یه برند توجه کنن. تازه اُردهای سفارش دهنده هم هست،“ اینجوری قشنگ نیست”، “ اونجوری بهتره” پس میبینی؟ کارش سختتره.
راست میگفت، هیچ وقت از این منظر به کارم نگاه نکرده بودم، مخصوصن در مورد کالاهایی که خودمان هم میدانیم چقدر مزخرف و بیکیفیتند. فکر کنم درست در همین نقطه خر شدم.
دخترک در همان شب اول بعد از دوساعت گفت و گوی مفصلی که با هم داشتیم، پرسید میتوانم مقالهای در باره جنگ سوریه و اتحاد یونان- ترکیه، در قبال مسئلهٔ پناهندگان برایش بنویسم؟ همانطور که گفتم او بسیار باهوش است، از همان مکالمهٔ کوتاه به قابلیتهای من پیبرده بود. برای من که در یک آژانس تبلیغاتی کار میکنم و باید از موضوعات روز دنیا باخبر باشم نوشتن این مقاله کار سادهایست، روش کار در شرکت ما این گونه است که جوانان و تازه واردهایی که مشغول مانیتور کردن تبلیغات و اخبار هستند، گزیدهای از آنها را برای ردههای بالاتر شرکت ارسال میکنند، اینطور است که من همواره در جریان اخبار هستم. ولی همین مقالهای که دخترک خواسته، حتی برای من که در جریان مسائل روز دنیا هستم و با اطلاعاتی که در اینترنت وجود دارد حداقل سه ساعت وقت لازم دارد و کار سادهای نیست ولی چه کنم، او زیبا و باهوش بود. از این دخترهایی که لب پایینشان بزرگتر از لب بالایشان است. چانه زیبایی هم دارد، چشمهایش عسلی است و با رنگ موهای قهوهای روشن و رنگ پوستش هماهنگی دارد. طرز لباس پوشیدن و راه رفتنش هم خوب است، در مجموع و به نسبت جامعه زنان لندن، خوشگل و خوش استایل محسوب میشود. ولی مهمتر ازهمهٔ اینها شیطنت است. فکر کنم پاشنه آشیل ما مردهای متاهل و عاقل، همین شیطنت و بازیگوشی باشد. او این خصیصه را دارد.»
حجم
۱۰۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۰۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه