کتاب کاش بوی سگ مرده می داد
معرفی کتاب کاش بوی سگ مرده می داد
کتاب کاش بوی سگ مرده می داد نوشتهٔ دلارام دلنواز است. گروه انتشاراتی ققنوس این مجموعه داستان کوتاه را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب کاش بوی سگ مرده می داد
کتاب کاش بوی سگ مرده می داد، حاوی ۱۲ داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «دکلتهٔ بدقواره»، «استیلا در بلوک E۲»، «عروسک مومی»، «من به یک اسم هم دلخوشم» و «ریحانهای توی باغچه». این مجموعه، اولین اثر دلارام دلنواز است که در فاصلۀ سالهای ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰ نوشته شده است. این مجموعه حاوی ۱۲ روایت از شخصیتهایی است که در موقعیتهای گوناگون، از تنهایی و حبس و مورد تجاوز واقعشدن گرفته تا استیصال و انتقام و مرگ میگویند و در مرز میان هستی و نیستی میکوشند گرهٔ زندگی را به هر فکر و چاره و خیال و امیدی بگشایند. اگر بتوان این داستانها را در یک واژه خلاصه کرد، آن واژه «فقدان» است. از میان داستانهای این مجموعه، «شاید شانس با من یار شود» برگزیدۀ مقام نخست هجدهمین دورۀ مسابقۀ داستاننویسی صادق هدایت در سال ١٣٩٨ بوده است.
گفته شده است که ویژگی متمایزکنندهٔ کتاب «کاش بوی سگمرده میداد»، در خلق تصاویر کوتاه و نفسگیر آن است. خوانندهٔ این اثر بهسادگی وارد فضایی میشود که بهگمانش آشنا و امن است، اما کمی بعد ناگهان انگار با تابش نوری شدید کل تصویر گشوده میشود. حالا مخاطب، خود را در میان تابلویی میبیند که کل تصویرش متفاوت است با ذهنیت اولیهٔ او. اغلب داستانهای این مجموعه، روایت زنان و دخترانی است که در فضای تکثیرشده و چندگانهٔ جامعه امروزی ایران بهندرت به آنها پرداخته شده و هر کدام میتوانند شخصیت یک داستان بلند با پیچیدگیهای خود باشند و بخشهایی از تغییرات اجتماعی امروز و نقشها و دشواریهایی را که زنان بر دوش میکشند، نشان دهند.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب کاش بوی سگ مرده می داد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کاش بوی سگ مرده می داد
«تنلش افتاده کف زمین و لام تاکام حرف نمیزند. فکش را تکان نمیدهد تا تکلیفم را بدانم. با پنجه پایم به سینهاش ضربه میزنم و میگویم: «با توام. بگو یه هفته دیگه میتونی؟ دو هفته دیگه؟ کیاش رو بگو.» تکان میخورد، اما جواب نمیدهد. لالمانی گرفتنش بیخ گلویم را گرفته و فشار میدهد. خوابش را هم نمیدید صفیهای که «منصورجان» لقلقه زبانش بود دو ماه نشده تسمه پاره کند. تا پایش را گذاشت توی خانه یقهاش را گرفتم. لو ندادم که دیدهام مژده خانمش چپیده توی کارگاه، او هم فکر کرد هوا همچنان از دیروز پس مانده که هنوز ماتحتش را به زمین نگذاشته، پاچهاش را گرفتم. صورتش مثل دامنم قرمز شد. بِروبِر نگاهش به نان سنگکی بود که روی دستهایش دراز کشیده بود. نان را توی سفره پرت کرد و همانجا ولو شد.
باید حسابم را باهاش صاف کنم. باید خریتم را تمام کنم و خلاص. میروم حیاط تا حالم جا بیاید. دختره کرمو، شیربرنجِ بینمک لاغرمردنی، سروکلهاش دوباره پیدا شده. خیال کرده شویدهای رنگشدهاش را از زیر روسری بیرون بریزد از خز بودنش چیزی کم میشود. عکس بیریختش را دیده بودم. خودِ منصور نشانم داده بود. گفته بود چند وقتی با هم بودهاند و بعد از آن چند وقت، فهمیدهاند تیکه هم نیستند. ماندهام چطور با آن قیافه زاقارت منصور را هوایی کرده و بعد آن چند وقت زده به چاک. راست دیوار حیاط را میگیرم و میروم تا ته. تند و کوتاه قدم برمیدارم تا برسم به دیوار روبهرو. این مسیر را هزار بار میروم و میآیم. سرپیچِ طلایی شیر را میچرخانم و سر شیلنگ قرمز را میگیرم توی حوض فسقلی و مشتم را میگیرم زیرش. آب میپاشم به صورتم.»
حجم
۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه